🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_440 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده خان زاده خیره بهم شد و گفت : _ حرفای من رو به هیچ عن
💥💫💥💫💥💫
#پارت_441
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
_ کی بهت اجازه داده بیای بیرون ؟
دوباره شروع کرد میخواست دعوا راه بندازه اما اجازه نمیدادم به خواسته اش برسم ، آهسته جوابش رو دادم :
_ حالم بد بود میخواستم یکم شده از فضای خونه دور باشم حالا چیشده مگه ؟
نگاه عمیقی بهم انداخت و دوباره به روبروش خیره شد ، ساکت شده بود نمیدونستم داره کجا میره از طرفی نمیتونستم بیشتر از این ساکت باشم و پرسیدم :
_ کجا داریم میریم ؟
_ مگه نگفتی فضای خونه واست سنگین شده
_ خوب ؟
_ دارم میبرمت جایی که حالت بهتر بشه
با شنیدن این حرفش متعجب بهش خیره شده بودم چقدر خان زاده تغیر کرده بود ، شاید هم داشت نقش بازی میکرد اصلا نمیتونستم بفهمم ، اسمم رو صدا زد :
_ پریزاد
_ بله
_ چرا داری اینطوری برخورد میکنی ؟!
_ یعنی چی ؟
ماشین ایستاد خیره بهم شد و گفت :
_ چند مدت هست که زیر نظر گرفتمت کاملا دارم رفتارت رو میبینم بهتر هست تمومش کنی
چشمهام گرد شد
_ چی داری واسه خودت میگی دیوونه شدی ؟!
_ کسی که دیوونه شده من نیستم تو هستی پس بهتره تمومش کنی !.
پیاده شد منم پیاده شدم و داد زدم :
_ مثل اینکه رفتار زشت خودت رو با من ندیدی ؟
خیره بهم شد و گفت :
_ چی داری میگی ؟
💫💥💫💥💫💥
۱۷ آذر ۱۳۹۹