🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_448 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده _ خفه دهن کثیفت رو ببند حق نداری بهم توهین کنی ، مثل
💥💫💥💫💥💫
#پارت_449
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
نیشخندی حواله ام کرد :
_ اتفاقا من همون ماه چهره هستم که باعث شد زندگیت جهنم بشه پس اینبار هم میتونم باعث بشم زندگیت خراب بشه پس بهتر هست متوجه رفتارت باشی
تند تند داشتم نفس میکشیدم این داشت من و تهدید میکرد نمیتونستم ساکت باشم بی هوا دستم بالا رفت روی صورتش نشست بعدش موهاش رو تو دستم گرفتم و کشیدم خطاب بهش گفتم :
_ میکشمت میفهمی ؟ فکر کردی بهت اجازه میدم آره ، هنوز من و دست کم گرفتی ...
فشار دستم بیشتر شد چشمهاش حسابی گرد شده بود از شدت خشم داشت نفس نفس میزد میتونستم ببینم چقدر حالش بد شده حق داشت
_ دستت رو بردار کثافط
عصبی خندیدم :
_ کثافط من نیستم تو هستی که سعی میکنی با این رفتارت مزخرفت میتونی من و تهدید کنی منم ساکت میشم آره ؟ نه اشتباه میکنی من همینجا جرت میدم تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی
در اتاق باز بود خان زاده اومد داخل نگاهش به من و ماه چهره افتاد اخماش تو هم فرو رفت و بهم توپید :
_ داری چه غلطی میکنی ؟
دستم رو برداشتم نیشخندی به ماه چهره زدم و جواب خان زاده رو دادم :
_ داشتم بهش میگفتم عواقب تهدید چیه
_ پشیمون میشی
دوباره خواستم به سمتش هجوم ببرم که فهمید ، سریع از اتاق خارج شد خواستم پشت سرش برم تا حسابش رو بزارم کفت دستش که خان زاده در اتاق رو بست با اخم بهم خیره شد و گفت :
_ هیچ معلوم هست داری چیکار میکنی ؟
خیره بهش شدم و گفتم ؛
_ برو کنار
_ برم کنار که دعوا راه بندازی ؟
_ ببین کاری به من نداشته باش دخالت نکن دارم چیکار میکنم باید آدمش کنم چجوری به خودش اجازه میده باهام همچین برخوردی داشته باشه هان ؟!
سرش رو با تاسف تکون داد :
_ وایستا حق نداری بهش دست بزنی شنیدی ؟
با تمسخر بهش خیره شدم :
_ چیه عصبانی میشی به سوگلیت دست بزنیم ؟
_ مزخرف نگو
💫💥💫💥💫💥