🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_451 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده به سمت آقاجون برگشتم کنار در اتاقش ایستاده بود با صد
💥💫💥💫💥💫
#پارت_452
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
_ آراز مرد سرد و خشکی هست خیلی سخت میشه فهمید تو ذهنش چی داره میگذره اما اگه باهاش راه بیای میتونه یه آدم درست و حسابی باشه ، نمیدونم چرا رفتارش با تو انقدر بد هست
عصبی خندیدم :
_ مشخص هست آقاجون چون اون مریض روانی هست با شکنجه دادن بقیه روح خودش رو ارضا میکنه
_ تو الان از دستش عصبانی هستی بزار اروم که شدی درموردش صحبت میکنیم باشه ؟
_ باشه ، میتونم برم ؟
_ آره
از اتاقش خارج شدم ، آقاجون اصلا خان زاده رو نمیشناخت وگرنه متوجه میشد من همیشه بیگناه بودم و اون باعث میشد من بیخود اذیت بشم !... به سمت پایین رفتم مامان همراه نور نشسته بودند داشتند صحبت میکردند
رفتم کنار مامان نشستم که نور خطاب بهم گفت :
_ خان زاده پیش تو بود ؟
خیره به چشمهای آرایش شده اش شدم و بهش توپیدم :
_ آره پیش من بود مشکلی داری ؟
_ وا چرا باید مشکل داشته باشم فقط پرسیدم ، چرا انقدر عصبانی هستی ؟
_ چون تو باعث شدی !.
چشمهاش گرد شد :
_ چی ؟
بلند شدم بدون اینکه جوابش رو بدم ، رفتم تو حیاط دوست نداشتم به هیچ عنوان باهاش دهن به دهن بشم چون اون فقط باعث عصبانیت من میشد همین ، صدای مامان بلند شد :
_ پریزاد
کلافه ایستادم به سمتش برگشتم و گفتم :
_ بله
_ این رفتارت اصلا درست نبود
_ کدوم رفتار ؟
_ با نور
عصبی خندیدم :
_ الان شما پشت نور در اومدید مامان ؟
_ نه اما دوست ندارم دخترم به هیچکس بی احترامی کنه و نمیدونم تو چرا همچین کاری انجام میدی !..
نفس عمیقی کشیدم نمیدونستم مامان چرا داره همچین چیزی میگه اما همش داشت باعث میشد من حالم بد بشه به سختی گفتم :
_ تنهام بزارید
💫💥💫💥?