🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_489 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده خواستم جوابش رو بدم که نگاهم به پشت سرش افتاد خان ز
💥💫💥💫💥💫
#پارت_490
#دخترونه_های_همسردوم_خانزاده
کاش میتونستم حسابی کفرش رو دربیارم بهش بگم عاشق شدم اما میدونستم فقط واسه خودم بد میشه لجبازی باهاش بعدش من کسی نبودم که بهش خیانت کنم این اصلا درست نیست ، با شنیدن صدای گوشیم رفتم جواب دادم :
_ بله
صدای مامان بلند شد :
_ پریزاد عزیزم خوبی
لبخندی روی لبهام نشست چقدر دلتنگش شده بودم تو همین مدت کوتاه با صدایی گرفته شده جواب دادم :
_ آره مامان خوب هستم نیاز نیست نگران من باشی شما خوبید
_ آره ، فقط میترسم این شهربانو چون باهات مشکل داره باعث بشه اذیت بشی
خندیدم
_ مامان شهربانو جرئت نداره هیچ کاری انجام بده میدونه منم ساکت نمیشم جوابش رو میدم بعدش خان زاده اونقدر سنگدل نیست بزاره اذیتم کنند ، خیلی زود هم دوباره برمیگردم پیشتون !
_ حواست به آرشاویر باشه ، نور حسادتش زیاده ممکن هست آرشاویر رو اذیت کنه
_ نگران نباشید مامان من حواسم هست اصلا بهش اجازه نمیدم به پسرم نزدیک بشه
_ اصلا قلبم طاقت نمیاره
_ مامان چرا انقدر میترسی آخه ؟
_ چون تنها هستی میدونم چ آدمایی هستند واسه همین میترسم !
_ اما مامان کسایی هستند که من واسشون ارزش دارم به هیچ عنوان اجازه نمیدن چیزی بشه
چند ثانیه که گذشت صداش بلند شد :
_ باشه عزیزم مراقب خودت باش اگه چیزی شد هم بهم خبر بده .
_ باشه مامان
_ خداحافظ
گوشی رو قطع کردم رفتم سمت اتاق آرشاویر داخل شدم با دیدن نور که ایستاده بود اخمام رو تو هم کشیدم و گفتم :
_ تو اتاق پسر من چیکار داری ؟
به سمتم برگشت لبخندی زد :
_ اومدم دیدن آرشاویر مشکلی داری ؟
رفتم روبروش ایستادم
_ برو بیرون دیگه به هیچ عنوان به خودت اجازه نده بیای اتاق پسر من شنیدی ؟
پوزخندی زد :
_ من هر وقت دوست داشته باشم میام این به تو ربطی نداره
💫💥💫💥💫💥