eitaa logo
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
9.8هزار دنبال‌کننده
43.3هزار عکس
14.3هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از قشنگیآیِ زندگی میشه بِـه نگاه کردن بِه چشمآش اشاره کرد وقتی داره میخنده!😍 ❣☘ 💅 @sooraty
😂😂 برخورد بابا ها با دخترشون / برخوردشون با پسرشون 〖 ❊〗 💅 @sooraty
چند طراحی ناخن خیلی خوشگل و جذاب 😍✨💅 〖 ❊〗 💅 @sooraty
هدایت شده از تبلیغات‌ گسترده شهید‌ پلارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با ۳تا تخم مرغ کیک تولد🎂 با پف عالی درست کن کیک شکلاتی🍰 کیک اسفنجی بدون فر آموزش تزیین کیک و خامه کشی مرحله به مرحله با کلیپ 🎥🎥 دسر زیبا برای تولد ودور همی اینجا 👇 ---------------🍓--------------- https://eitaa.com/joinchat/1840644147C71db452ce9 https://eitaa.com/joinchat/1840644147C71db452ce9 ----------------🍓--------------- خامه قنادی نمیتونی چطور فرم بدی آموزش با ما 🍰🎂👍
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 آقایون و خانمای باسلیقه 🙌 بفرمائید 👇🏾 🌿 🌿 صفر تا صد نگهداری گلهای طبیعی✔️👇 آموزش زدن گلها و سبزیجات گلهاتون ✔️💯 -----------------🍃----------------- https://eitaa.com/joinchat/2126577723Cda7bcc056d -----------------🍃----------------- اینجا میتونی👆 واسه خودت یه 🍀سبز داشته باشی 😍
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_448 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده _ خفه دهن کثیفت رو ببند حق نداری بهم توهین کنی ، مثل
💥💫💥💫💥💫 نیشخندی حواله ام کرد : _ اتفاقا من همون ماه چهره هستم که باعث شد زندگیت جهنم بشه پس اینبار هم میتونم باعث بشم زندگیت خراب بشه پس بهتر هست متوجه رفتارت باشی تند تند داشتم نفس میکشیدم این داشت من و تهدید میکرد نمیتونستم ساکت باشم بی هوا دستم بالا رفت روی صورتش نشست بعدش موهاش رو تو دستم گرفتم و کشیدم خطاب بهش گفتم : _ میکشمت میفهمی ؟ فکر کردی بهت اجازه میدم آره ، هنوز من و دست کم گرفتی ... فشار دستم بیشتر شد چشمهاش حسابی گرد شده بود از شدت خشم داشت نفس نفس میزد میتونستم ببینم چقدر حالش بد شده حق داشت _ دستت رو بردار کثافط عصبی خندیدم : _ کثافط من نیستم تو هستی که سعی میکنی با این رفتارت مزخرفت میتونی من و تهدید کنی منم ساکت میشم آره ؟ نه اشتباه میکنی من همینجا جرت میدم تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی در اتاق باز بود خان زاده اومد داخل نگاهش به من و ماه چهره افتاد اخماش تو هم فرو رفت و بهم توپید : _ داری چه غلطی میکنی ؟ دستم رو برداشتم نیشخندی به ماه چهره زدم و جواب خان زاده رو دادم : _ داشتم بهش میگفتم عواقب تهدید چیه _ پشیمون میشی دوباره خواستم به سمتش هجوم ببرم که فهمید ، سریع از اتاق خارج شد خواستم پشت سرش برم تا حسابش رو بزارم کفت دستش که خان زاده در اتاق رو بست با اخم بهم خیره شد و گفت : _ هیچ معلوم هست داری چیکار میکنی ؟ خیره بهش شدم و گفتم ؛ _ برو کنار _ برم کنار که دعوا راه بندازی ؟ _ ببین کاری به من نداشته باش دخالت نکن دارم چیکار میکنم باید آدمش کنم چجوری به خودش اجازه میده باهام همچین برخوردی داشته باشه هان ؟! سرش رو با تاسف تکون داد : _ وایستا حق نداری بهش دست بزنی شنیدی ؟ با تمسخر بهش خیره شدم : _ چیه عصبانی میشی به سوگلیت دست بزنیم ؟ _ مزخرف نگو 💫💥💫💥💫💥
🌸دخـــــتــرونــــــــہ💕 زناشویی همسرانه ایده آشپزی خیاطی سرگرم
💥💫💥💫💥💫 #پارت_449 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده نیشخندی حواله ام کرد : _ اتفاقا من همون ماه چهره هست
💥💫💥💫💥💫 _ پس برو کنار من میخوام حسابش رو برسم اون من و تهدید کرد خان زاده دستام رو گرفت و گفت : _ به من نگاه کن ببینم خیره بهش شدم که ادامه داد : _ قرار نیست انقدر وحشی بازی در بیاری بزار وقتش که بشه همه چیز درست میشه  _ میگی وایستم تماشا کنم اون عفریته هر کاری دلش خواست انجام بده آره ؟ _ نه _ اتفاقا داری همین و میگی و توقع داری منم ساکت باشم اما نمیشه _ اگه به این رفتارت ادامه بدی مجبور میشیم برگردیم میفهمی ؟ با شنیدن این حرفش ساکت شده ایستادم داشت من رو تهدید میکرد _ همیشه باعث میشی ازت نفرت داشته باشم بعدش دستم رو از دستش کشیدم بیرون و از اتاق خارج شدم ، حسابی بغضم گرفته بود میخواستم گریه کنم اما نمیشد چون دوست نداشتم هیچکس ضعیف بودن من رو ببینه _ پریزاد به سمت آقاجون برگشتم کنار در اتاقش ایستاده بود با صدایی گرفته شده گفتم : _ جان _ حالت خوبه ؟ _ آره _ بیا داخل اتاقم باهات کار دارم خودش داخل شد ، پشت سرش داخل شدم در رو پشت سرم بستم خیره بهش شده بودم که گفت : _ صدای دعوا تو و خان زاده داشت میومد میدونم حسابی حالت بد شده همین حرفش تلنگری شد تا بغضم شکسته بشه ، دستش رو باز کرد رفتم تو بغلش حسابی گریه کردم وقتی حسابی گریه کردم انگار سبک تر شده بودم ازش جدا شدم که صداش بلند شد : _ دوست داری حسابی حال شوهرت رو بگیرم ؟ _ آره خندید : _ فکر کردم میگی نه . _ چرا باید بگم نه اون همش من و اذیت میکنه مگه شما نمیشناسیدش _ نمیدونستم اینقدر دلت از دستش پر هست _ چون بهش نگفته بودم آرشاویر پسرش هست چند سال ازش مخفی کرده بودم حسابی تلافیش رو سر من در آورد همش به فکر انتقام هست 💫💥💫💥💫💥
جاریم برا دخترش تولد گرفته بود ورپریده نمیدونم چجور چنتا بادکنکو داخل یه بادکنک دیگه جا داده بود😳😳😳 هرچی فکر کردم به هیچ نتیجه ای نرسیدم😢😢 مهمونا رو هم میدیدم همش باهم پچ پچ میکردن که چجوری درست کرده؟ مگه میشه؟ آخره شب بعده مهمونی بهش گفتم چجوری اینکارو کردی🤫🤔😳 اونم نامردی نکرد و گف تو یه کانال دیده و لینکشو بم داد😍😍😍 ایناهاش👇☺️ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5 بزرگترین کانال و داری در با چهارده هزار عضو 😳😍💪