💥💫💥💫💥💫 #پارت_508 #دخترونه_های_همسردوم_خانزاده ساکت شده داشتم بهش نگاه میکردم من هیچ چیزی درباره زندگی شفق نمیدونستم ، شفق از اتاق خارج شد منم تنها نشسته بودم به فکر رفتم بنظرم بهترین کار همین میتونست باشه چاره ای جز این نداشتم ، باید همینجا یه زندگی جدید شروع میکردم کنار شفق ، نمیدونم چقدر گذشته بود که دوباره اومد اسمش رو صدا زدم : _ شفق _ جان _ میشه یه دقیقه بشینی میخوام باهات صحبت کنم اومد کنارم نشست سئوالی به من خیره شد که گفتم : _ من میخوام پیشت باشم بهم کمک میکنی ؟ _ آره _ تو اینجا کار میکنی ؟ _ نه باید بریم مشهد اونجا خدمتکار یه خانواده هستم بهم اتاق دادند و میتونید پیش من باشید من ازتون مراقبت میکنم شما واسم من خیلی با ارزش هستید لبخندی بهش زدم چقدر خوب بود که با وجودش باعث دلگرمی من شده بود _ منم باهات میام اما خودم هم همراهت کار میکنم به عنوان خدمتکار چشمهاش گرد شد _ این اصلا درست نیست _ اتفاقا درست هست نیاز نیست مخالفت کنی شفق من میخوام یه شروع دوباره داشته باشم پس بهم کمک کن به جای اینکه باهام مخالفت کنی ناچار سرش رو به نشونه ی تائید تکون داد ، بلند شد رفت که دستم رو روی شکمم گذاشتم و آهسته زمزمه کردم : _ تو اومدی تا من به زندگیم امید داشته باشم هیچوقت ناامید نمیشم همیشه دوستت خواهم داشت * * * چند ماه بعد ... _ پریزاد سنگین بهش دست نزن تو حامله هستی ! دستی به صورت عرق کشیده ام زدم و جوابش رو دادم : _ زیاد سنگین نیست چشم غره ای به سمتم رفت و گفت : _ باید استراحت کن شکمت خیلی بزرگ شده میترسم چیزیت بشه خندیدم : _ نگران نباش چیزی نمیشه شفق تو این چند ماه مثل یه خواهر واسم شده بود ، خواهری ک از خواهر خونی هم بهم نزدیکتر بود ، غم پسرم همیشه واسم تازه بود همیشه جلوی چشمهام هست اما باهاش کنار اومده بودم حالا فقط میخواستم بچه ای که داخل شکمم هست سالم به دنیا بیاد همین ! از هیچکس خبر نداشتم نمیخواستم هم خبر بگیرم چون همه دست به دست هم دادند تا من نابود بشم ... 💫💥💫💥💫💥 💅 @sooraty

اندیشه های سبز ..🪴🚗 -༄zrd𖦦 💅 @sooraty

آهنگایی که به سلیقه‌ی یکی دیگه تو ماشین پلی میشه یجوریه که آدم انگیزه‌ی پیاده رفتن کل مسیر تهران تا بندرعباسم پیدا میکنه 》هانا نوسلوف》 💅 @sooraty

#بخاطر_رسومات_زن_برادرشوهرش_میشه شوهرم چهل روز بود که از دنیا رفته بود و من امشب به عقد برادر شوهرم در اومده بودم. عقدی که نه من میخواستمش نه فرهاد... اب دهنم و قورت دادم و به فرهاد خان، پسر ارشد فرامرز خانِ بزرگ نگاه کردم... پوزخند روی لبش دردم و هزار برابر میکرد. دستش به در رسید همونطور محکم در و بست و با قدمایی اهسته مثل یه ببر که داره به شکارش نزدیک میشه به سمتم اومدترس داشت وجودم میخورد...... https://eitaa.com/joinchat/3377201202Cc9a967820b ⁉️ به عقداجباری برادرشوهرش در میاد و فرهاد بدون اینکه بدونه....🔥 #رمان_انلاین

♨️دنبال قرص گشتم.... جرأت زدن رگ دستمو نداشتم همیشه از خون می ترسیدم.... تنها راه آسون و راحتی که به ذهنم میرسید خوردن قرص بود.... از توی کمدم چند بسته قرص مسکن قوی داشتم همه رو مشت کردم و پشت سر هم شروع کردم بلعیدن....با اشک و آه ..... احساس کردم چشمام داره سنگ شد...کناری ارام دراز کشیدم که......😱👇‌ https://eitaa.com/joinchat/11534378Cfb953a4442

بند عینک دیده بودیم 🙄 🍀 💟 💅 @sooraty

سیروان تو آهنگش میگه : اگه تو مال من نیستی چرا دوستت دارم:/ داداش مشکل همه ما همینه...یکی رو دوست داریم که مال ما نیست:) • zahrin • 💅 @sooraty

😉🎁شبکه سریال های خانگی در ایتا افتتاح شد 🎉🎁 سینمایی #عاشقانه 💞 سینمایی #طنز 😂 سینمایی #عاشقانه_طنز 😍😂 سینمایی #ترسناک 🧟‍♂ هر روز یک سینمایی #عاشقانه و #طنز و کایی سینمایی خوشگل 😍😍👇 دانلود به صورت رایگان کل ایتا😍😍 دانلود مستقیم در کانال زیر👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1524236350C6730ecc8cb از دستش نده 😻😁کیفیت عااااالی 👆

⌟کمتر اهمیت بده ، بهتر زندگی کن ! ˇ◡ˇ🤽🏻‍♀🍃✨⌜ 💅 @sooraty

‏كاش يكي بياد تو زندگيمون كه به قول محسن يگانه : "اگه يك لحظه از هم دوريم، قدر يك عمر بي قرار هم باشيم" 》دست نویس》 💅 @sooraty

از این تتو ها 😌 🍀 💟 💅 @sooraty