پیامبر خاتم (ص):
منْ تَرَكَ مَعْصِيَةً لِلَّهِ مَخَافَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْضَاهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَة
کسیکه از خوف خداوند تبارک و تعالی، معصیت خدا را ترک کند، خداوند در روز قیامت او را خشنود خواهد ساخت.
(کلینی، «کافی» ج۲، ص۸۱)
@sooyesama
به سوی سماء
پیامبر خاتم (ص): منْ تَرَكَ مَعْصِيَةً لِلَّهِ مَخَافَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْضَاهُ ا
و قیامت، تنها بهمعنای روزی در پایان زمان نیست.
بلکه قیامت، ژرفای هستی است. آنگاه که حقیقت قیام میکند و چهره واقعی وجود آشکار میشود.
آن قیامت زمانی که شنیدهای، پلی بهسوی این قیامت حقیقی است.
اکنون سخن را دوباره بیاندیش: "هرکه از سرکشی دوری گزیند، خداوند در ژرفای وجود، او را خشنود خواهد کرد".
چقدر این سخن شیرین و زیباست.
و چقدر ما از فهم این سخنان دوریم!
#ر_س
@sooyesama
بسيار عظمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) مرا در خود فرو برده بود؛ چه در منزل و چه در مسجد النّبىّ؛
بالاخصّ در مسجد رسولالله (ص)، بهقدرى عظمت آن حضرت متجلّى بود كه گويا: تمام مقام نبوّت با تمام خصوصيّاتش و تمام مدارج و معارجش و تمام درجات و مراتبش در آن حضرت متجلّى است؛
و آن بَضْعۀ رسولالله، سرّ و حقيقت و جوهرۀ رسولالله است؛ و مانند آن، موجودى كه حامل و ضامنِ آن سرّ باشد و در مقام وحدت عين رسولالله باشد، غير از وى خداوند تعالى موجودى را نيافريده است.
#سید_هاشم_حداد
(روح مجرّد، ص۱۴۶)
#مقام_حضرت_زهرا
#گزارش_شهودی
@sooyesama
آنکار که بازپسینِ کارها میدانستم، پیشینِ همه بود و آن رضای والده [مادر] بود...
آنچه در جمله ریاضت و مجاهده و غربت و خدمت میجُستم، در آن یافتم که یک شب، والده از من آب خواست، برفتم تا آب آورم در کوزه آب نبود، و بر سبو رفتم نبود. در جوی رفتم آب آوردم، چون باز آمدم، در خواب شده بود. شبی سرد بود، کوزه بر دست میداشتم. چون از خواب در آمد، آگاه شد آب خورد و مرا دعا کرد که دید کوزه بر دستِ من فسرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم.
#بایزید_بسطامی
(تذکرة الاولیاء)
#خدمت_مادر
#گشایش_سلوکی
@sooyesama
دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم
هزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟
شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفته
کجاست شانه امن برادری که ندارم؟
#سجاد_رشیدی
@sooyesama
4_6033089094098092074.pdf
11.53M
سوخته
(سیر عرفانی آیتالله محمدجواد انصاریهمدانی)
@sooyesama
امروز سالگرد رحلت عارف مجذوب، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی است. حمد و ۱۱ توحید را به روح بلندش تقدیم نماییم.
@sooyesama
به سوی سماء
امروز سالگرد رحلت عارف مجذوب، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی است. حمد و ۱۱ توحید را به روح بلندش تقدیم ن
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی بهسال ۱۲۸۲ ه.ش در خانوادهای مذهبی در جنوب تهران متولد شد و در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۸۱ مطابق با ۲۵ ذیقعده ۱۴۲۳ (روز دحو الارض) وفات یافت. پیکر پاکش در حرم مطهر حضرت معصومه (س) در یکی از حجرههای صحن عتیق به خاک سپرده شد.
آن عارف بزرگوار در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین میفرمود:
در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شدم. در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوزه تحصیل کنم؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود.
در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس میکردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آنقدر سینهام را به ضریح حضرت فشار میدادم و میمالیدم که سینهام زخم شده بود. به خود میگفتم یا در نجف میمانم و مشغول تحصیل میشوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همینجا جان میدهم و میمیرم.
با علمای نجف مشکلم را در میان گذاشتم تا مجوزی برای ماندن بگیرم. اما ایشان گفتند وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تأمین کنی و برای کمک به او به ایران بازگردی. درنتیجه نه التماسهایم به حضرت امیر (ع) مرا به خواستهام رساند و نه توسلم به علما.
در حرم حضرت اباعبدالله (ع) در بالاسر ضریحِ حضرت همه چیز حل شد و هرچه میخواستم به من عنایت کردند، بهگونهای که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم.
در ایران، اولین کسانیکه برای دیدن ما به عنوان زائر عتبات، آمدند، دو نفر آقاسید بودند. آنها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمیگشتم، جلوی درِ اتاق پردهها کنار رفت و حالت مکاشفهای دست داد و درحالیکه سفره دستم بود، حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم. دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه میخواستی، از حالا به بعد تحویل بگیر. از همانجا شروع شد؛ آن اتاق شد گوشهای از حرم اباعبدالله (ع) و تا ۳۰ سال، هرکس به آنجا میآمد، بیاختیار، میگریست.
با عنایات اباعبدالله (ع) کار بهگونهای شد که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملاّ آقاجان زنجانی، مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی بافقی و مرحوم آیت الله شاهآبادی، بدون اینکه به دنبال آنها بروم و درخواست کنم، با علاقه خودشان به آنجا میآمدند.
به ترتیب به چند نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند. نخست آیتالله سیدمحمد شریف شیرازی، دوم آیتالله شیخ محمدتقی، سوم آیتالله شیخ غلامعلی قمی (تنوماسی) و آیتالله شاهآبادی. تا اینکه سرانجام به نفر چهارم آیتالله محمدجواد انصاری همدانی برخوردم که شخص و طریق بود.
او با دیگران متفاوت بود. از پوسته بشری خارج شده و هر ساعتی در جایی از عالم بود. در وادی توحید به سر میبرد؛ یک استوانه نور بود که از عرش تا طبقات زمین امتداد داشت و نور همه اهلبیت (ع) در آن ستون نور قابل وصول بود.
نخست، اهل عبادت، مسجد رفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم. بعد اهل توسل به اهل بیت (ع) و گریه و اقامه مجالس ذکر اهل بیت (ع) شدم. تا اینکه در پایان به شخص برخوردم و به او دل دادم و از وادی توحید سر در آوردم.
@sooyesama
الا ای معدن اسرار توحید
که در آیینهات تابید خورشید
خراب و خسته و افسردهجانم
بتاب اندر دلم ای نور امید
شب تاریک و دریایی خروشان
دلم میدید و دایم میهراسید
دل تاریک ماهی را چو یونس
به تسبیح آرم ار نورت بتابید
فغان از چاه تاریک هواها
که دل را همچو یوسف، سخت بلعید
الا ای حضرت خورشید، میتاب
که عالم در شب دوریت، خوابید
ز رنج بلبل شیدا صد افسوس
که باران عاقبت در باغ بارید
طبیب آمد به بالینم ولی دل
چو جان میداد تنها بود و نومید
بهاران زنده میگردند گلها
چو بوی عطر تو در دشت پیچید
بلی، عکس رخت افتاد در خاک
ز خاکم لاله توحید رویید
#ر_س
@sooyesama