مفاهیم کلی مانند انسان، بر مصادیق زیادی صادقند، و در آنها سریان دارند. اما سریان مفهومی، که لازمه آن خرد شدن و فنای مفهوم در دل مصادیق است.
چنانکه انسان در زید، زید است و در بکر، بکر؛ یعنی انسان، با همان اطلاق و کلیت در خارج تحقق نمییابد.
کلی مفهومی چنان گنگ، ضعیف و نامعین است که در هر فردی، به شکل و قالب آن فرد، در میآید، و با جایگاه خود مزج میگردد.
اما حضور و سریان حقیقت هستی، در مظاهر خود به عکس مفاهیم کلی است؛ چنانکه رنگ هیچ مظهری را نپذیرفته و با اطلاق خویش، در همه حضور دارد، و هرگز با آنها ممزوج نمیشود؛ «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عنها لا بالمزایلة»
حق مطلق، با حفظ اطلاقش، در همه ساری است. او با سریان خویش، به اشیاء رنگ واقعیت میبخشد. و آنها را متحقق میسازد.
او همه جا هست، اما به رنگ هیچ جایگاهی در نمیآید. بلکه اوست که به هر جایگاهی رنگ خاصی از واقعیت را میبخشد.
او در آسمان هست، اما آسمان نیست، خودش است. در زمین هست، اما زمین نیست، بلکه خودش است.
او در آسمان و زمین اوست؛ «هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله» زخرف/۸۴
به دریا بنگرم، دریا «تو» بینم
به صحرا بنگرم، صحرا «تو» بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا «تو» بینم
#ر_س
#توحید_عرفانی
#هویت_مطلقه
#وحدت_سریانی
@sooyesama