eitaa logo
به سوی سماء
949 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
473 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
(سحابی MSH ۱۵-۵۲ که در آن ابری از ذرات پرانرژی مانند دست انسان دیده می‌شود) @sooyesama
"سِرّ" را گاهی می فرمایند نحوهٔ چینش وجودی و اعتدال مزاجی شخص می‌باشد که از این تعبیر به «عین ثابت» می‌کنند یعنی در علم الله، عین ثابت است... سرّ همان چیز لطیف و حقیقت مخفی است. این مربوط به عین ذاتش است و نمی‌تواند آن‌را اظهار و ابراز کند. اگر می‌نویسد و می‌گوید، آثار وجودی‌اش همه ظلّ و سایه او هستند ولی آن‌چه که خودش است پیاده نمی‌شود، حرف و قلم و آثار او، نمودار سرّش هستند. سرّ را به حِصّه هم تعبیر کرده‌اند، سرّ، حصّهٔ وجودی هرکس است و از این به جدول و کانال وجودی تعبیر می‌کنند. این کانال‌ها به دریا و حقیقت هستی متصل‌اند. هرکس از این جدول و کانال وجودی خودش، حقیقتِ حقایق را خطاب می‌کند و از همان جا هم می‌گیرد. (شرح اشارات، نمط۹، ص۱۳۰) @sooyesama
این یکی از پیچیده‌ترین بخش‌هایی است که بشر می‌گوید من به دنبال معنویت هستم. اما دنبال این است که با همین زخم‌های کهنه یک چیزی به او اضافه شود. اما اگر کسی دست روی زخمش بگذارند دردش می‌آید و سریع مانع می‌شود و نمی‌گذارد این زخم درمان شود. دنبال اصلاح یا درمان حقیقی نیست و تبیین این نیز سخت است. حقیقت این است که بشر دوست دارد کسی دست به زخم‌هایش نزند اما یک لباسی روی این بدن را بگیرد تا مردم به‌به و چه‌چه بگویند. حتی اگر نزد خود حضرات معصومین نیز برود می‌خواهد یک چیزی به او اضافه شود و ناخودآگاه دنبال یک امتیاز است. بله، می‌خواهند و زحمت هم می‌کشند ولی می‌خواهند یک چیزی به آن‌ها اضافه شود اما زخم‌های کهنه‌اش را نمی‌خواهند درمان کنند. ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هردم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام @sooyesama
«مباهله» دو حقیقت را آشکار نمود که دومی، مهم‌تر اما مظلوم‌تر از اولی است: ۱. حقانیت اسلام برای مسیحیان ۲. اتحاد روحی علی (ع) و پیامبر (ص)، برای مسلمین @sooyesama
اگر ۵۲۰ میلیون سال نوری از زمین دور شوید یک شبکه باورنکردنی از صدهزار کهکشان‌ می‌بینید که مانند رشته‌های عصبی درهم تنیده‌اند. اینجا ابرخوشه لانیاکیا (آسمانِ بی‌کران) و آن نقطه قرمزِ کوچک، کهکشان راه شیری؛ منزل‌گاه ۲۰۰میلیارد ستاره‌ است. @sooyesama
الهی از تو شرمنده‌ام که بندگی نکردم، و از خودم شرمنده‌ام که زندگی نکردم، و از مردم شرمنده‌ام که اثر وجودی‌ام برای ایشان چه بود. @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
امام باقر (ع) فرمود: حسین بن علی از کربلا به محمدبن حنفیه چنین نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. مِن الحسین بن علی إلی محمد بن علی و مَن قِبَله مِن بنی‌هاشم: امّا بعدُ فکأنَّ الدنیا لم تکنْ و کأنَّ الآخرةَ لم تزلْ، والسلام». به‌نام خداوند مهرگستر مِهروَرز. از حسين بن علی به محمد بن علی [حنفیه] و ديگرِ بنی‌هاشم در نزد وی: اما بعد، گویا که دنيا هرگز تحقق نیافته و آخرت هميشگی بوده است، بدرود. (كامل الزيارات، ص۷۵) @sooyesama
رسول خاتم (ص) فرمود: شرُّالعَمی، عمی القلب؛ یعنی بدترین کوری، کوری دل است. چه کورچشم [ظاهری] از مشاهده خلق محروم است و کورچشمِ دل، از مشاهده حق. (هزار و یک نکته، نکته ۳۴۱) @sooyesama
🕌 سخنرانی استاد محمود امامی حفظه الله به‌مناسبت فرارسیدن دهۀ اول محرم حسینی ✅موضوع: لقاء الله 🗓 زمان: از یک‌شنبه 17 تیرماه 1403 به مدت 10 شب ⏰ ساعت شروع: 21:45 ✅لینک پخش زنده: https://www.skyroom.online/ch/mhheydari1372/moharram1403 @sooyesama @malakedaei
اکثر افرادی که موفق به نفی خواطر شده و توانسته‌اند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفا کنند و بالاخره سلطان معرفت برای آنان طلوع نموده است در یکی از این دو حال بوده است: اول: در حین تلاوت قرآن مجید و التفات به خوانندهٔ آن، که چه کسی در حقیقت قاری قرآن است و در آن وقت بر آنان منکشف می‌شده است که قاری قرآن خداست.  دوم: از راه توسل به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) زیرا آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتی عظیم است. (رساله لُب‌اللُباب، ص۱۵۰) @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
شخصی در مکاشفه دید امام حسین علیه السلام مشغول جمع کردن خارهای بیابان هستند. از ایشان می‌پرسند شما چه می‌کنید؟ می‌فرمایند: راه سالکان خدا را هموار می‌کنم. @sooyesama
به‌راستی ما چه هستیم؟ گاه سپیدجامه‌ای در فراز آسمان. گاه سیاه‌رویی در چاهی عمیق. گاه پیکری روی زمین و گاه اندیشه‌ای بر روبنده از عرش. همه این‌ها ما هستیم. افرادی گوناگون، در عالم‌هایی گوناگون. در هر عالمی، بی‌خبر از عالم دیگر، مشغول به دنیای خویش. این‌ها همه مائیم، اما چگونه با هم مرتبطیم. کی و کجا به‌هم می‌پیوندیم؟ آیا اصلا به‌هم می‌پیوندیم یا تا همیشه جدا از هم مشغول خودیم؟ آن اندیشه که در عرش، گام بر می‌دارد، گاه می‌ایستد؛ زیرا این پیکر زمینی، به حوادثی دچار آمده است. اما اندیشه را می‌بینم که به‌ظاهر نمی‌داند چرا بازایستاد. و هنگامی که پیکر زمینی، از ابتلاء درآمد، دوباره اندیشه در عرش روان می‌شود. آن سپیدجامه بهشتی ناگاه ناپدید می‌شود، گویی که از آغاز نبوده است؛ زیرا سیاه‌جامه در چاهی خلیده است. و دوباره سیاه‌جامه ناپدید، و سپیدجامه آشکارا می‌شود. و این‌دو به‌ظاهر از هم بی‌خبرند. این‌ها همه می‌آیند و می‌روند، و من هستم که فرایند را می‌بینم. اکنون پرسش مهم آن است: این بیننده فرایند، کیست؟ آن‌که آمد و شد افراد را می‌بیند و خود توسط افراد، دیده نمی‌شود، او کیست؟ @sooyesama
جهان پرسش‌ها، پایانی ندارد؛ زیرا هر پرسشی که پاسخ یابد، چندین پرسش جدید را می‌زاید. گروهی در پرسش "چیستی" غرق می‌شوند و هرگز به "چرایی" نمی‌پردازند. اما جهان، بیش‌تر از آن‌که چیست؟ چرا هست؟ دانستن غایت، مسئله مهمی است که به زندگی دانندگانش، معنا می‌بخشد. برای نمونه جسم‌های پیرامون چیستند؟ مجموعه انباشته‌ای از مولکول‌ها. مولکول‌ها چیستند؟ مجموعه انباشته‌ای از اتم‌ها. اتم‌ها چیستند؟ مجموعه انباشته‌ای از الکترون‌ها. الکترون‌ها چیستند؟ مجموعه انباشته‌ای از کوارک‌ها و... دانستن چیستی‌ها، پایانی ندارد. اما مسئله مهم دیگری هست که نباید از آن چشم پوشید: جسم و جهان جسمانی، چرا هستند؟ پاسخ این پرسش، الگوی ویژه‌ای از زیستن را برای بشر به‌ارمغان می‌آورد. @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
گم کرده رَهانیم در این وادی حیرت بیهوده و بی‌راحله در راه محبت سرگشته در این بازی ایام، رسیدیم ناگه به حسینیه‌‌ای از جنس عنایت در بیرق این شاه چنان توشه گرفتیم کز شور دریدیم همه جامه کثرت با پای برهنه به سوی مرگ دویدیم گویا نچشیدیم دگر درد و ملامت رمزی که شنیدیم شب واقعه از شاه مستانه برستیم ز خودخواهی و نخوت گلگون کفنان لب دریای فناییم بگذشته ز فرزند و زن و مال و ز ملت ما دل‌شدگان غم جوشان حسینیم هفتاد و دو پروانه جانانه جنت روزی که گرفتار به غم، آل عبا بود ما نیز گرفتیم سر علقه الفت با تیغ قدر گردن بی‌گانه بریدیم تا محو شود باطل از این خانه وحدت پیروز شدیم و دل از اغیار تکاندیم پیروز شود خون شهیدان حقیقت @sooyesama
شبی او [امام محمد باقر] را کسی گفت: یا سیدی چند گریی؟! گفت: ای دوست یعقوب را یک یوسف گم شده چنان بگریست که چشم‌هایش سپید شد. من ده کس از اجداد خود یعنی حسین (علیه السلام) و قبیله او را در کربلا گم کرده‌ام، کم از آن کی در فراق ایشان دیده‌ها سپید کنم. (تذکرة ﺍﻷﻭﻟﯿﺎﺀ، ذکر امام محمد باقر) @sooyesama
به‌مثل اگر مانند قرآن، کتابی درباره "شهادت" نازل شود سوره فاتحه آن، شهادتِ جناب سیدالشهدا (ع) است. @sooyesama
سلام بر دردانه وجود؛ شش‌ماهه فانی در حضرت معبود. سلام بر حسین (ع) هنگامی که در نور بی‌کرانه غرق شد. نوری که از پیکر پریشان اصغر برخاست و عالم را در خود فرو برد. @sooyesama
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست وین چه شمعی است که دل‌ها همه پروانه اوست @sooyesama
از نماز جز ایستادگی تن، و از روزه جز گرسنگی ندیدم. آن‌چه مراست از فضل اوست، نه از فعل من. (تذکره الاولیاء، ذکر )                         @sooyesama