ثریای کویر ایران
4⃣2⃣#فلسفیدن... ♦️تصوف سیاسی عنصر زوال ایرانی! 🔻به زعم خیلی از اندیشمندان سیاسی پیوند تصوف، سلطنت
♦️♦️♦️پیوست 3
🔻شاه صفی که پدرش را کشت و زنش را زنده به گور کرد به دینداری و پارسایی تظاهر می نمود و با افراط در نوشیدن شراب در گذشت؛ در حق شاه سلطان حسین هم گفته شده است که بخش عظیمی از بودجه در عیش و نوش و زیارت های مذهبی صرف می شد.
🔻شاه عباس محکوم رای منجمان ستاره شناسان بود بی اجازه آنان به هیچ کار بزرگی دست نمی زد اعتقاد به منجم باشی تا آنجا بود که با صلاحدید آنها سه روز خود را از سلطنت خلع کرد. در زمان شاه سلطان حسین یکی از ستونهای چهلستون اصفهان آتش گرفت و اجازه خاموش کردن آن را نداد و گفت هرچه اراده خداست باید تسلیم شد(فلسفی، ج3، 136)
#تقدیرگرایی
@Sorayya_ir
ثریای کویر ایران
4⃣2⃣#فلسفیدن... ♦️تصوف سیاسی عنصر زوال ایرانی! 🔻به زعم خیلی از اندیشمندان سیاسی پیوند تصوف، سلطنت
♦️♦️♦️♦️پیوست 4
🔻علما، فضلا، فقها، عرفا، صلحا و زهاد هر روز خدمت سلطان حسین (زمانی که افغانها در صدد تصرف اصفهان بودند) می آمدند و عرض می کردند که جهان پناه ها!!! هیچ تشویش مکن که دولت تو مخلد و به ظهور قائم آل محمد، متصل خواهد بود و همه اهل ایران و اصفهان مشغول دعا به تو اند دشمنانت ناگهان نیست و نابود، و مانند قوم عاد و ثمود مفقود خواهند شد. پنج هزار از خاتون و بانو و آتون و کنیزک و خدمتکار میگفتند که دشمنانت تلف خواهند شد که نذر های نیکو کردهایم که هر یک نذر کردهایم که آشی بپزیم که هفت هزار عدد نخود در آن باشد که هر نخودی را هزار مرتبه لا اله الا الله خواننده باشیم و بر آن دمیده باشیم و به چهل فقیر بدهیم و دشمنانت منهزم و دربه در گردند. دیگر چرا مشوشی؟! (فلسفی، ج3، 141_142)
#موعودگرایی
#تقدیرگرایی
@Sorayya_ir
💠عبرت های تاریخی
🔹شاهان صفوی که با شعار تشیع و ناسیونالیزم ایرانی بقدرت رسیدند سرانجام تجملگرایی و تبعیض مذهبی در حق اهل سنت، پایانشان را رقم زد. ستم گرگين خان حاکم دست نشانده صفوی به مردم سنی قندهار بحدی رسید که نوشته اند «گرگين خان، مانند گرگ خونخوار كه بر گلّۀ گوسفند اوفتد، بر اهل آن حدود افتاده و ايشان را از هم مىدريد و از ظلم و بيداد وى، آه و نالۀ افاغنۀ بيچاره بر فلك آبنوسى میرسيد...»
(رستم التواریخ...ص۱۱۵) آنان به شاه شكايتها برده، التماسها کردند که ما نیز انسانیم و رعیت شماییم، چرا اینهمه ستم روا میدارید؟... اما گوش شنوایی نبود، در ۱۷۰۰م یکی از بزرگان خود را برای تظلم و شکایت به اصفهان فرستادند اما نه تنها نگذاشتند به حضور شاه رسد بلکه او را تازیانه زده و به خواری از دربار راندند!.هنگامیکه کارد بر استخوان افغانان رسید بر گرگين خان شوریده، او را کشتند.(روضة الصفا، ...ص ۴۳۲).
🔹محمود افغان با لشگر پابرهنه، شهرهای ایران را یکی یکی فتح کرده و در 1722م از طريق كرمان و يزد به نزديكی دهكدۀ گلونآباد در شرق اصفهان رسید. اینجا، دو قشون افغانی و قشون قزلباش صفوی رودرروی هم برای آخرین جنگ صف آرایی کردند، وضعیت دو قشون از هر لحاظ عبرت انگیز بود: در یک طرف، افغانان با لباسهای چرکین، پاره پاره و اسبان لاغر بود و در طرفی دیگر، قشون صفوی با لباسهای فاخر و اسبان فربه و زین و لگام زرین ، شكمهاى بزرگِ به ناز و نعمت پرورده و خروارخروار پيه آویزان از شكمهايشان، که طرفِ مقابل را تحقیر کرده میگفتند مشتى رجّاله افغان ...[سانسور شد] برهنه!(تاریخ منتظم ناصری..ج2ص۱۰۶۳) و تعداد نفرات صفویان نیز دو برابر افغانیان بودند.
اما سرنوشت این جنگ از پیش مشخص بود چون افاغنه، هیچ چیز برای از دست دادن نداشتند جز زندگی نکبت بار و تبعیض آلود خود را. اما گروه دوم همه چیز داشتند...!
🔹محمودافغان پیروز شده به محاصره اصفهان پرداخت، بار دیگر نامه نوشته و همچنان خود را رعیت ایران نامیده و از شاه خواست که دخترش را به او بدهد تا به افغانستان بازگردد، اما شاه کله شق و بی خبر، خواسته او را در آن لحظه حساس رد کرد، چون گوشش تنها بر تملقات درباریانش باز بود که مدام میگفتند: «جهان پناها، هيچ تشويش مفرما و دغدغه به خاطر خطير مبارك، راه مده. كه دولت خدادادۀ تو، مخلد مىباشد»( رستم التواریخ...ص ۱۲۶،)
🔻 و پنج هزار زنان حرمسرا به دورش حلقه زده میگفتند که برای دفع دشمن«هريك نذر كردهايم كه شلّه زردى بپزيم ..و به چهل فقير بدهيم و دشمنانت را منهزم و متفرّق بكنيم....»
🔻و منجّمين میگفتند: «ستارۀ اصفاهان، مشتريست...»
🔻و علما عرض مىنمودند كه: «عريضه بنويسيد به خدمت امام غايب(ع) و آن را به مشمّع نهيد و در آب روان اندازيد تا آن جناب، امداد و اعانت نماید»(رستم التواریخ...ص ۱۴۰)
🔻و شاه غرق در عیش و نوش بود و در مقابل هر چیزی فقط میگفت«یخشی دور» (خوب است)! چنانكه ظریفی سروده بود:
آن ز دانش تهى ز غفلت پر
شاه سلطان حسين يخشى در
🔹اما در چند قدمی بیرون از قصرش، در اثر محاصره افغانها، مردم گرسنه به خوردن سگه و گربه و کودکان همدیگر روی آورده حتی نعش مردگان...(تاريخ ايران، ملكم...ج ۱ص ۲۰۹) زمانی در راس این سلسله، نابغه ای چون شاه اسماعیل بود که در چهارده سالگی، اولین سلسله مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب را بوجود آورده و برای دادخواهی، شبها با لباس درویشی به قهوه خانه میرفت تا احوال مردم را بداند(روضة الأنوار عباسي...ص170) اما اکنون، شبگردیهایِ آن نابغه، جای خود را به شبرویهای میرغضبها و عسسها داده بود که شریک دزدان شده و دو دانگ از مال دزدیده شده به میرِشب تعلق داشت!(تذکره الملوک...ص49) و شاهی مفلوک که از چند متر آنطرف تر از حرمسرایش، بی خبر بود.
🔹و سرانجام روز آخر و عبرت انگیز و صحنه تسلیم فرا رسید: با جمعى به جانب اردوى افغان حرکت کرد، نزديك چادرها که رسيد، به بهانه اينكه محمود در خواب است، به تحقیر، مدتى آنجا نگاهداشتند! چون داخل شد خطاب به محمود گفت: اراده خداوند عالم نيست كه من بيش از اين پادشاه باشم وقتش رسیده كه تو بر تخت نشینی. سپس با دست خود، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد.(تاريخ كامل ايران... ج1، ص432) آنوقت، پیرمردی 61ساله و فربه، پشت سر محمود 21ساله راه افتاده و او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کرده تا کلیدهای کاخها را به او بسپارد! و تحویل ثروت عظیم و ضبط حرمسرا که بالغ بر چهارصد زن بود و محمود بین افسران قشون خود تقسیم نمود...!/علی مرادی مراغه ای
#تقدیرگرایی
#موعودگرایی
@Sorayya_ir