6_144226240726842759.mp3
3.81M
🏴 #روضه_امام_سجاد_ع
🎤•| #حاج_سیدمهدی_حسینی |•
آنقدر داغ بود از تب که
آب اگر بود بر لبش میسوخت
احتیاجی نبود برآتش
خیمه هم داشت از تبش میسوخت
درد را چارهای اگر بکند
چه کند با غم پریشانیش
نیست آبی که دستمال خیس
بگذارند روی پیشانیش
خویش را میخورد ندارد جان
قوتی نیست جز تقلّا حیف
یک به یک میروند یارانش
چاره ای نیست جز تماشا حیف
بارها شد به دست بیجانش
پردهی خیمه را به بالا زد
شاهد مقتل همه هر بار
به سر خویش دست خود را زد
دید از خیمه روی یک نقطه
لشکری را که بی هوا میریخت
دید در بین راه تا به حرم
چقدر اکبر از عَبا میریخت
بین بستر نشست در خیمه
زد به سر با دو دست در خیمه
تا صدای برادرش آمد
کمر او شکست در خیمه
باز هم پرده را کناری زد
قاسمش بود و سنگ باران بود
یک یتیم و هزارها میدید
لحظهی پایکوبی سواران بود
نالهی دختران به او فهماند
دستهایی میان راه افتاد
دید از خیمه خواهرش غش کرد
مادری بین خیمه گاه افتاد
پرده را زد کنار و گفت ای وای
حرمله آمده گلو بزند
او خجالت کشید وقتی دید
پدرش رفته است رو بزند
بی برادر شدن چه حسّی داشت
کمرش را دو مرتبه خم کرد
تشنهای بود یک سپاهی که
هرچه آورده بود درهم کرد
چند باری فقط برای وداع
پدرش بوسهاش زد و برگشت
دید در قتلگاه، خولی را
سمت گودال آمد و برگشت
اوگرفت از عصا که برخیزد
تا پدر تکیه داد بر نیزه
او زمین خورد تا حسین افتاد
داد میزد به جای سر نیزه
گرد و خاکی بلند شد فهمید
آخرش شمر با سَنان آمد
غم ناموس دارد او یعنی
عمّهاش هم نفس زنان آمد
عمه فریاد میزند که نزن
چکمه بردار، احترامش کن
📲 @southosein
6_144231738309514885.mp3
3.48M
🏴 #روضه_امام_سجاد_ع
🎤•| #حاج_سیدمهدی_حسینی|•
غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما
دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما
برای ما که از غوغای این عالم گریزانیم
همین یک دلخوشی مانده ست این کم را مگیر از ما
به غیر از خیمه ی تو هرکجا آلوده ی فتنه ست
نشستن در پناه سرخ پرچم را مگیر از ما
دَمِ نوحه برای سینه زن حکم نفس دارد
بدون روضه می میریم این دَم را مگیر از ما
*آدمِ اَبوالبشر دویست سال گریه کرد، میگن اینقدر گریه کرد رد اشک تو صورتش جا انداخت،
فقط از عطشِ حسین شنید، نه گودالی رو دید، نه ذبحی رو دید.. نه دست وپا زدن بچه ای رو دید، حالا ببین امام سجاد چی دیده کربلا
آب دیدم، کام عطشان تواَم آمد به یاد
دیدم آتش، لعل سوزان تواَم آمد به یاد
دوختم بر آسمان پر ستاره، چشم خویش
بر بدن، زخم فراوان تواَم آمد به یاد
تا شنیدم کشتیِ بشکستهای بر گِل نشست
پیکرِ بر خاک، عریان تواَم آمد به یاد
دیگه چی دیدی آقاجان! یاد مصیبتهای کربلا کردی
از فراز شاخهای آمد صدای بلبلی
بر سر نی، صوت قرآن تواَم آمد به یاد
شعلۀ شمعی در آغوش نسیم، آشفته بود
روی نی، موی پریشان تواَم آمد به یاد
قصّۀ سنگ و سبو در خاطرم چون نقش بست
ماجرای چوب و دندان تواَم آمد به یاد
به آقا زین العابدین خیلی ها گفتند: چقدر آقاجان! گریه میکنید؟ شما که پدرتون از مکه که راه افتاد خیلی ها جلویِ باباتون روگرفتن، بهشون گفتن: یا اباعبدالله! سفری که میری پُر از خطرِ.. آقا خودشون به همه می فرمود :"خداوند اِراده کرده من رو در خون آغشته ببینه
آقاجان یا زین العابدین! پس اینهمه گریه برا چیه آقا با دست به پیشانی مبارک
📲 @southosein