eitaa logo
🌿 قرارگاه کوثر
428 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2هزار ویدیو
148 فایل
┈•✿‌‌‌‌‌‌﷽✿•┈. پایگاه کوثر مسجد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)💚 اطلاع رسانی گزارشات و خبرها و فعالیت های پایگاه کوثر #بسیج_یعنے_نیروے_ڪار_آمد_ڪشور_براے_همه_میدانها
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹﷽🌹 💢 حرّ به دارالعماره کوفه احضار شده بود، فرمان گرفته بود که همراه هزار سوار🐎 از کوفه خارج شود و هر جا حسین بن علی علیه السلام را یافت  متوقفش کند 👈نه اجازه برگشت به مدینه را به او بدهد، نه بگذارد سمت کوفه بیاید. 🔹در ذوحسم با امام رو به رو شد احتمال در گیری⚔ را میداد با خود می اندیشید🤔، با این تشنگی😰 که به سوارانم غلبه کرده اگر حسین قصد جنگ کند کمتر از نصف روزی از سوارانم جز جنازه های بر زمین چیزی باقی نمی ماند ☹️ تشنگی سواران حرّ آنقدر مشهود بود که نیاز به اظهار نداشت 🤐 💢 امام دستور سیراب کردن تمام سواران حرّ را داد، حتی اسبانشان را سیراب کردند. 🕰دیگر وقت نماز ظهر🌞 بود دولشکر نمازشان را به امامت سید الشهداء❤️ خواندند. بعد از نماز امام در خطبه ای به جریان نامه ها📜 اشاره کردندکه حرّ اظهار بی اطلاعی کرد😟 امام علیه السلام در جواب فرمودند: ◾️مادرت به عزایت بنشیند چه میخواهی ؟ حرّ قصد پاسخ دادن داشت امادرلحظه‌ای سرنوشت ساز زبانش نگه داشت ✋ مگر میشود در مورد دختر پیامبر صلی الله جز به بهترین شکل سخن گفت☺️ گفت:اگر کسی غیر از شما بود پاسخش را میدادم ✅ 🔸از سمت ابن زیاد مامور بود امام را به جایی بی آب علف ببرد که به هیچ قریه ای دسترسی نداشته باشد😏   ⭕️ از این رو امام را تا صبح روز دهم در کربلا نگه داشت 🔺حرّ میدانست که کربلا در آغاز جنگی خونین است، خودش را بین جهنم🔥 و بهشت🌲 میدید، وقتی از قطعی بودن جنگ مطمئن شد، طاقت نیاورد 👈به سمت اردوگاه امام تاخت، عده ای گمان کردند،حرّ یک تنه به میدان زده از شجاعت و دلاوری او بعید نبود نزدیک خیمه ها که شد، از اسب پایین آمد، پوتین ها را دور گردنش انداخت و گریان😭 سمت خیمه امام💓 رفت. دلهره آزارش میداد😖، او امام علیه السلام را مضطرکرده راهش را بسته و در بیابان ساکنش کرده بود 😔😔😔 🔰 لحظه‌ای بعد خود را رو به روی امام علیه السلام دید، با صدایی لرزان و مضطرب پرسید: آیا توبه ام قبول میشود⁉️ صدای امام 💖آرامش کرد،، البته!!! طاقت ماندن نداشت، اذن میدان طلبید امام او را مهمان خواند و به داخل خیمه دعوت کرد   دوباره اذن میدان خواست اگر مدتی در خیام می ماند و با کودکان👦🧒 مولایش رو به رو میشد،خجالت وجودش را ذره ذره آب میکرد😓 👈اذن صادر شد ✅ به میدان رفت، رجزها و صحبت هایش نزدیک بود که گروهی کوفی را بیدار کند👌 که امانش ندادند، همچون دیگر شهدای کربلا پس از جنگ دلاورانه شربت شهادت نوشید🌷 🖤 @soyezohor 🖤
🌹﷽🌹 🔹کاروان امام حسین از مکه 🕋 به سمت کوفه خارج شده بود که ناگهان از دور دو سوار 🐎مشاهده شدند به تاخت به سمت کاروان می آمدند نزدیکتر که شدند، دوفرزند عقیله بنی هاشم بودند☺️ نزدیک کجاوه مادر رفتند و اظهار ادب کردند 💖، بعد هم خدمت دایی بزرگوارشان عرض ادب و وفاداری تا پای جان نمودند😌❤️ 🔸در طول مسیر همراه کاروان🏴 بودند تا ورود به کربلا و 🌝صبح روز دهم محرم بعد از جنگ ⚔ عمومی وبعد از آن در جنگ تن به تن بعد از شهادت تمامی اصحاب نوبت به بنی هاشم رسید😔😭 💢هنگامی که دوتن از بنی هاشم به شهادت رسیدند، مادر دو فرزندش را طلبید، زره به اندازه قد و قامت از دو بزرگوار پیدا نکردند 🔺پس بر تنشان کفن پوشاندند و شمشیر🗡 را به جای کمر بر گردن حمایل کردند ✔️ 🔺مادر آن دو را به سمت خیمه دایی برد و خود دم در خیمه ⛺️ منتظر ماند اندک مدتی ⏰ گذشت دو بزرگوار خارج شدند و عرض کردند : مادر جان، دایی فرمود بگویید مادرتان بیاید👌 👈عقیله بنی هاشم وارد خیمه شد مدتی نگذشت که اذن میدان صادر شد✅ آن دو شیر بیشه مردانه وار به سمت لشکر دشمن 👹 یورش بردند و رجز میخواندند: امیری حسین              ونعم الامیر ⭕️ بعد از مدتی پیکار و به هلاکت رساندن تعدادی کوفی جراحات شدت گرفت و ضربات کاری شد ▪️آخرین لحظات عمر مبارکشان بود که سید الشهدا را به کمک خواستند🙏 حضرت به سرعت خودشان را به مهلکه رساندند و کوفیان را عقب راندند دو عزیز خواهر را به آغوش گرفتند و به خیام رساندند.😭😭😭 (سلام الله علیها) 🖤 @soyezohor 🖤
🕋°| ﷽ |°🕋 ⚫️ عصر عاشورا بود   دیگر کار تمام شده بود 😔 شیطانک های 😈 دور برش دیدند مدام به سر صورتش میزند ابراز ندامت میکند 😓 آمدند سمتش گفتند : آرام باش چه میکنی🙁  امروز روز شادی توست چه میکنی 😕 به واسطه زحماتت گروه عظیمی را به جهنم 🔥 فرستادی با صدایی که از شدت ناراحتی رمقی نداشت، گفت : نفهمیدم چه کردم‼️ 🔹با این کار باب های رحمت خدا ❤️ بر محبین آل علی بیش از پیش باز شد✅ و تا قیام قیامت هر کس به نحوی بر این دستگاه خدمتی کند مورد شفاعت است💖👌