eitaa logo
"عصمت"
227 دنبال‌کننده
989 عکس
300 ویدیو
7 فایل
✔ می نویسم به یاد خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری ✍ کانال رسمی یادداشت های سیده رقیه آذرنگ 🔻روزنامه نگار 🔻نویسنده و پژوهشگر حوزه زنان 🔻پژوهشگر سینما و سریال حوزه دفاع مقدس 📱راه ارتباطی👈 @razarang
مشاهده در ایتا
دانلود
📚🇮🇷برشی از کتاب "عصمت" به قلم سیده رقیه آذرنگ بمناسبت سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی ره 🖤عصمت، عاشق امامش بود🖤 ▪️راوی مادر شهید عصمت پورانوری: تابستان بود. هر چه صدایش زدم جواب نمی داد. در هال را باز کردم. ديدم نشسته و در دفترش مطلب مي نويسد. صدايش زدم، عصمت، جواب نداد، دوباره بلندتر گفتم»: عصمت« بازم چيزي نگفت. با عجله رفتم کنارش و گفتم: «دختر پس حواست کجاست! » تازه گفت: «چي شده؟ » گفتم: «هيچي! ميدوني چندبار صدات زدم. » سخنراني امام پخش می شد. به صورتش نگاه کردم. از شدت گرما زرد و بي‌حال شده بود. ولي بازم مي‌نوشت و به حرفهاي من گوش مي‌داد. با عصبانيت گفتم: «رنگ روي خودت رو ديدي؟ براي چي اينقدر خودت رو اذيت ميکني؟» گفت: «مادر يه لحظه صبر کن چرا ناراحت ميشي؟» گفتم: «ناراحت تواَم؟ تو به فکر سلامتي خودت نيستي؟» با همان ادب هميشگي اش همين طور که داشت می‌نوشت، سرش را بلند کرد و گفت: «مغز من خيلي جا داره حالا حالا ها پر نميشه، من می‌نويسم که حرف الهي ياد بگيرم. » کنارش نشستم تا سخنراني امام تمام شد. گفتم: «بلند شو بريم پشت بام هواي اينجا خيلي گرم شده. » گفت:«مادر تو برو اذيت نشي، خودم ميام. بايد اين نوشته‌ها رو چند بار بخونم که نکنه کلمه يا حرفي از سخنان امام عزيزم جابه جا بشه. آخه اين حرفهاي با ارزش بايد تو رگ و خونم جاري بشه.» برگرفته: از 📖کتاب "عصمت" خاطرات شهیده عصمت پورانوری. 🖋نویسنده: سیده رقیه آذرنگ 🌹به کانال شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از اخبار قدس 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🎥 جمیله علم الهدی: حماسه تشییع آیت الله رئیسی یک رفراندوم بود 🔹همسر شهید آیت الله رئیسی:حماسه تشییع آیت الله رئیسی یک رفراندوم بود، رفراندومی با قلبها. 🔹بارها تهدید می‌کردند و بر سر موضوعات مختلف از برگزاری رفراندوم سخن می‌گفتند و تصور می‌کردند جامعه جوان ایران از ایده‌های انقلاب عبور کرده ولی در تشییع شهید رییسی یک رفراندوم بزرگ انجام شد و مردم با اشک دوباره به جمهوری اسلامی رای دادند. این دستاورد بزرگی است. 🇮🇷 @QODS_IR | اخبار قدس
هدایت شده از KHAMENEI.IR
11.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 ویژه 📹 نماهنگ | دلم برای رئیسی سوخت 👆گلایه روز گذشته رهبر انقلاب از کسانی که در دوران حیات رئیسی عزیز او را می‌آزردند... ➕ تصاویری از برخی دیدارها و گفت‌وگوهای شهید رئیسی با رهبر انقلاب 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌❤کتاب "آغوش مادر" اولین کتاب در کشور به سبک کمیک تصویر در حوزه شهدای زن، به قلم سیده رقیه آذرنگ و نگاه زیبای دختر عزیزِ شهید پوریا احمدی در نمایشگاه کتاب تهران ۱۴۰۳/ غرفه نشر ۲۷ بعثت 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
"عصمت"
‍ 🌹پروازِ مادرانه...🌹 🥀به یاد شهیدان شازده(هایده)پیرمند و فروغ و ندا صاحب محمدی، فرزندان خردسالش بمناسبت درگذشت پدر شهیدان والامقام فروغ و ندا صاحب محمدی (حاج عبدالرحیم صاحب محمدی نژاد)🥀 ✍در کوچه پس کوچه های شهرم، هنوز...نقشِ گمنامی موج می زند... می گویند قصه ی کرب و بلا را زینب(س) به هر کوی و برزنی فریاد کشید و به گوش عالم رساند... ای زینب های شهرم!... بگویید و بنویسید بر برگ های سفیدِ دفتر تاریخ مقاومت که ما چه کشیدیم... بنویسید که زینب ها برای جسمِ بی جانِ پدر و مادر، برای خوابِ شیرین و کودکانه ی خواهر و برادر، برای وداع برادر و همسر و فرزند به میدانِ نبرد، برای بازگشت پاره بدن های بی نشان، برای جسم اکبر.... برای جسم اصغر شیرخوار...برای تاولِ زخم هایِ خسته از پیکار و ایثار.... حتی برای مرگ... مویه سر ندادند و بیرقِ ما رایت و اِلا جَمیلا را بر تلی از خاکِ غریبی برافراشتند... امروز هم به مانند روزهای طلاییِ هم کلامی با یکی از بستگان خانواده معظم شهدا... خاطره ای سرخ اما  با صلابت نصیبم شد.... چقدر این خاطرات، گوش نواز است... و بغضی که از غروری مقدس بر جانم فرو می نشیند... خانم صاحب محمدی از آن روزهای خون و آتش در دزفول و حادثه ای که منجر به شهادت خویشاوندانش شد برایم گفت: زن عموی من خیلی محجوب و مومن بود. برای رسیدن به مراسمات مذهبی، از قبیل... قرآن و مسجد و دعا کمیل و حتی نماز جمعه سر از پا نمی شناخت. یادم می آید در خانه داری بسیار پر تلاش و منظم بود. خانواده دار و خانواده دوست بود. هر وقت می خواست در مراسم نماز جمعه شرکت کند از صبح خیلی زود ناهارش را تهیه و تدارک می کرد. او دوست نداشت عمویم به خانه بیاید و کارهای خانه انجام نشده باشند. قبل از اینکه همسرش به خانه بیاید کارهایش را انجام می داد. حتی در اوائل جنگ تحمیلی که تانک ها و ادوات نظامی برای ارسال به مرزها از خیابان امام خمینی شمالی عبور می کردند یک روز رو کرد به من و گفت: چقدر دلم می خواهد عموت راضی بشه النگوهام رو بفروشم و پولش را به جبهه هدیه بدم! در تاریخ ۵۹/۷/۱۷ حادثه ای غمبار برای خانواده مان به وقوع پیوست. نزدیکای ظهر بود که شنیدم عمویم به زن عمو، می گفت: امشب باید به خانه ی پدرت برویم. آنجا بهتر است... زن عمو قبول نمی کرد و می گفت: خانه خودمان بهتر است. تا بلاخره راضی شد و به همراه بچه های خردسالش، فروغ و ندا و دو فرزند دیگرش به آنجا رفتند. خانه ی ما و عمو نزدیک هم بود اما چون خانه پدر زن عمو نوساز بود، عمو این پیشنهاد را داد. البته خانه پدر زن عمو در کوچه پشتی محله مان بود. ساعت ده و نیم شب بود که صدای انفجار مهیبی در شهر پیچید.... تمام شیشه ها پرت شدند داخل ساختمان، قسمت زیادی از خانه مان آوار شده بود خدا را شکر برایمان اتفاقی نیفتاد اما مادرم مجروح و زخمی روی زمین افتاده بود. بعد از کمی متوجه شدیم به جایی که خانه پدرِ زن عمویم آنجا بود موشک اصابت کرده است. چون برق شهر از غروب قطع می شد کار امدادرسانی به سختی پیش می رفت. خانه های کاه گلی روی هم آوار شده بود و مردم برای کمک رسانی آمده بودند. اقوام و آشنایان خبر شهادت زن عمو و فروغ و ندا را به ما دادند. فردای آن روز به همراه مادرم برای دیدن زن عمو و دخترهایش به سردخانه بیمارستان افشار رفتیم. بخاطر اینکه اجساد مطهر شهدا را پشت سر هم به بیمارستان می آوردند نتوانستم تحمل کنم و حالم بد شد. در حالیکه اشک از چشمانم سرازیر شده بود به خانه برگشتم. از اقوام شنیدم که آن شب عمو توی کوچه با برادر همسرش در حال صحبت کردن بودند که بر اثر موج انفجار موشک، تیر چراغ برق سقوط می کند و برادر همسرش در همان لحظه شهید می شود اما عمو به طور معجزه آسایی از آن حادثه نجات می یابد و زن عمو در حالیکه ندا را محکم به آغوش گرفته بود و فروغ در کنارش بود بر اثر ریزش آوار و سقوط تیر آهن سقف اتاق به سرشان و خفگی، هر سه تایشان به شهادت رسیده بودند و دو فرزند دیگرش هم که در اتاق بودند از زیر آوار زنده پیدا شدند....   👈(طبق آماری که از شهدای خانواده ها در تاریخ ۵۹/۷/۱۷ به ثبت رسیده در آن روز، دشمن بعثی تعداد ۶۰ نفر از خانواده هایی که در محل اصابت موشک ها خصوصا به محله سیاهپوشان و کلگزون دزفول بودند را مظلومانه به شهادت رساند...) راوی: پروانه صاحب محمدی برگرفته: از کتاب سفیران ایثار به قلم سیده رقیه آذرنگ 🌹به کانال کتاب"عصمت" شهید عصمت پورانوری در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
📚 "عروس آسمانی" ✍ به قلم |48صفحه 🔺این کتاب جذاب از سری کتاب های می باشد که به زندگانی شهدای شاخص کشور می پردازد. 🔻خاطراتی جذاب و پندآموز از زندگی شهیده عصمت پورانوری، بانویی از شهر مقاومت و پایداری دزفول می باشد. زنی شجاع و با ایمان که با سبک زندگی دینی و الهی اش در نگاه همه ی کسانی که او را می شناختند تبدیل به نمادی از قدرت و شجاعت مردمان ایران زمین شد 🔹پ.ن؛ خاطراتی شیرین از یک بانو که میتواند الگوی دختران این سرزمین باشد و تصویرگری های زیبای این کتاب شمارا در سالهای گذشته و دور غرق خود میکند صاحب این کتاب شو🛍 @bookman کانال پر از کتابمون🔦 @varesinbook