eitaa logo
"عصمت"
281 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
366 ویدیو
8 فایل
✔ می نویسم به یاد خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری ✍ کانال رسمی یادداشت های سیده رقیه آذرنگ 🔻روزنامه نگار 🔻نویسنده و پژوهشگر حوزه زنان 🔻پژوهشگر سینما و سریال حوزه دفاع مقدس 🔻شاعر 📱راه ارتباطی👈 @razarang
مشاهده در ایتا
دانلود
"عصمت"
📌سرکار خانم سیده رقیه آذرنگ در پست صفحه اینستاگرام شخصی شان مطلبی را با عنوان آرزوی دیدار با امام درج نمودند که در صفحه باشگاه مخاطبان ریحانه وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای بازتاب و نشر داده شد. 🔻(آرزوی دیدار با امام) تمام عکس های دوران کودکی ام در کنار پوسترهای امام خمینی رقم خورد. همان پوسترهایی که پدرم بر روی دیوار اتاق نصب کرده بود. شاید به یقین بشود گفت که من آرزو به دل از این دنیا نخواهم رفت! چرا؟! قبل از اینکه به مدرسه بروم با دیدن فیلم های سخنرانی امام از شبکه های صدا و سیما در حالیکه کودکان را به آغوش می کشید بهانه گیر شدم. و هر وقت برای این دیدارها دلم غنج می رفت به پدرم می گفتم: کی مرا پیش امام می بری؟ و پدرم می گفت: امام به رحمت خدا رفته اند... با گریه و زاری به او می گفتم: چرا امام مُرد! چرا مرا پیشش نبردی! و در آخر برای لحظاتی کوتاه با پدرم قهر می کردم به سان دخترکانی که زود قهر می کنند و اشک می ریزند. هر چه بزرگتر شدم این جمله با من بود و مدام از پدرم می پرسیدم: واقعا چرا مرا پیش امام خمینی نبردی! و پدر دلشکسته تر از همیشه جواب می داد: قسمت نشد دخترم! من با این غم، بزرگ شدم و با یادآوری این جمله در آرزوی دیدار امام اشک ریختم. تصویر امام همیشه جلوی چشمم بود. روزهای زندگی ام در آینه این آرزوی دست نایافتنی گذشت تا سال ۹۵ که با عنایت خاص یکی از بانوان شهید و به سفارش ایشان یک کتاب نوشتم به اسم عصمت(زندگانی شهید عصمت پورانوری) فقط و فقط به عشق اینکه کتابم به محضر امام و رهبرم امام خامنه ای برسد البته آرزوی عجیبی بود. من در شهرستان بودم و کتابم که چاپ شد تبلیغ و معرفی در خور این کتاب مثل دیگر کتب شهدا صورت نگرفت کتابم گمنام بود و سوژه کتاب گمنام تر القصه دوندگی من برای معرفی شهید ادامه داشت. تبلیغات کتاب به عهده خودم بود. بعد از دوسال که از چاپش گذشت یک نفر با من تماس گرفت و گفت: شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها نوبت دیدار با مقام معظم رهبری را دارید؟ همین یک جمله را تنها شنیدم. انگار از آسمان بر روی سرم ستاره می بارید باورش برایم خیلی سخت بود. نمی دانم آن روز چطور خودم را به تهران رساندم البته در این سفر پدر هم همراهم بود ساعت دیدار فرا رسید و تقدیر زیبایی برایم رقم خورد که توانستم در محضر مقام معظم رهبری چند کلامی صحبت کنم و در نهایت به آرزویم رسیدم و به قولی آرزو به دل از این دنیا نخواهم رفت چون تصویر واقعی امام خمینی را در چهره امام خامنه ای دیدم. در همان لحظات بود که به پدرم گفتم: مرا پیش امام نبردی. من اما امام را دیدم. پدرم در پس پرده اشکش به من گفت: تو به واسطه شهدا به آرزویت رسیدی و با امام و رهبر مسلمین جهان صحبت کردی. آرزوی زیبایت از دل برخاسته بود و شهدا این دیدار را به تو هدیه کردند 📚به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
🔻رهبر معظم انقلاب: همه که نمیتوانند تفنگ به دست بگیرند، برخی پشت جبهه حماسه می آفریدند. اگر شهدا تکریم نمیشدند شوق شهادت اینگونه ایجاد نمیشد. آن بدرقه و مراسمات مهم و‌تاثیر گذار بود. پذیرایی و‌اسکان جنگ زده ها و ماندن برخی مردم زیر بمباران مثل اهالی و کردستان که افتخار آمیز بود. آنها در شهر ماندند با اینکه شهر در تهاجم بود. ۹۹/۶/۳۱ 📚به کانال کتاب عصمت در پیامرسان ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc