eitaa logo
"عصمت"
280 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
366 ویدیو
8 فایل
✔ می نویسم به یاد خواهرِ شهیدم عصمت پورانوری ✍ کانال رسمی یادداشت های سیده رقیه آذرنگ 🔻روزنامه نگار 🔻نویسنده و پژوهشگر حوزه زنان 🔻پژوهشگر سینما و سریال حوزه دفاع مقدس 🔻شاعر 📱راه ارتباطی👈 @razarang
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊عصمت! شهیده ای که به معلم بودنش افتخار می کرد... 📚برشی از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ بمناسبت گرامیداشت روز معلم 🔻بعد از اینکه درسش تمام شد، یک روز با تعدادی از دوستانش به اداره آموزش و پروش رفت و برای استخدام امتحان داد و قبول شد. از طرف اداره دو سه روزی در یکی از مدارس تدریس کرد، اما منصرف شد و گفت: هر چه پیش خودم فکر می کنم اینجا جای من نیست. با تعجب گفتم: تو که دوست داشتی معلم بشی؟! چرا تصمیمت عوض شد؟! گفت: توی اداره نیروی خوب و مومن زیاد هست. به فرمان امام خمینی ره تازه تاسیس شده، رادیو اعلام کرده نیروی فعال میخواد. پرسیدم: یعنی تو فکر حقوقش نیستی؟ گفت: نه اصلا. به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود. می گفت: پول مهم نیست. اصل کار کمک به افراد محروم و نیازمند جامعه است. .... در مدت کمی که توانست این کار را با شوق ادامه بدهد، برای بسیاری از دانش آموزان جامانده از تحصیل، بی بضاعت و یتیم وسایل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. برای تدریس به روستاهای اطراف شهر می رفت. عصمت نه تنها معلم، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار دیگران بود. با ظاهری آراسته و مرتب به محل تدریسش می رفت. متین و با وقار بود. همه جا ادب را رعایت می کرد. هیچ گونه تکبری نداشت و به سادگی لباس می پوشید. لیستی تهیه کرده بود از کتابهای مفید و خواندنی، آنها را از شهر می خرید یا از کسی به امانت می گرفت و به روستا می برد و به شاگردانش می داد که بخوانند. آنها را به مطالعه دعوت می کرد. 📚به کانال شهید عصمت پورانوری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc
هدایت شده از  "عصمت"
🕊عصمت! شهیده ای که به معلم بودنش افتخار می کرد... 📚برشی از کتاب عصمت به قلم سیده رقیه آذرنگ بمناسبت گرامیداشت روز معلم 🔻بعد از اینکه درسش تمام شد، یک روز با تعدادی از دوستانش به اداره آموزش و پروش رفت و برای استخدام امتحان داد و قبول شد. از طرف اداره دو سه روزی در یکی از مدارس تدریس کرد، اما منصرف شد و گفت: هر چه پیش خودم فکر می کنم اینجا جای من نیست. با تعجب گفتم: تو که دوست داشتی معلم بشی؟! چرا تصمیمت عوض شد؟! گفت: توی اداره نیروی خوب و مومن زیاد هست. به فرمان امام خمینی ره تازه تاسیس شده، رادیو اعلام کرده نیروی فعال میخواد. پرسیدم: یعنی تو فکر حقوقش نیستی؟ گفت: نه اصلا. به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود. می گفت: پول مهم نیست. اصل کار کمک به افراد محروم و نیازمند جامعه است. .... در مدت کمی که توانست این کار را با شوق ادامه بدهد، برای بسیاری از دانش آموزان جامانده از تحصیل، بی بضاعت و یتیم وسایل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم. برای تدریس به روستاهای اطراف شهر می رفت. عصمت نه تنها معلم، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار دیگران بود. با ظاهری آراسته و مرتب به محل تدریسش می رفت. متین و با وقار بود. همه جا ادب را رعایت می کرد. هیچ گونه تکبری نداشت و به سادگی لباس می پوشید. لیستی تهیه کرده بود از کتابهای مفید و خواندنی، آنها را از شهر می خرید یا از کسی به امانت می گرفت و به روستا می برد و به شاگردانش می داد که بخوانند. آنها را به مطالعه دعوت می کرد. 📚به کانال شهید عصمت پورانوری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/534446100C4630a601bc