eitaa logo
سرباز ولایت
385 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
799 ویدیو
47 فایل
🔶️فدایی رهبر 🌺جوان طراز انقلاب ولایی، پیگیری ، مطالبه گر و آتش به اختیار است 🌺 ارتباط با ادمین📩 1️⃣🆔️✏ @srbaz98
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌼باز شدن درب جهنم با یک جمله! ✍مدتی است که این اصطلاح بین مردم رایج شده است: "اعصاب نداریم" و این جمله گویی کلید توجیه هر بداخلاقی و بدرفتاری شده است!اما آیا این جمله ما را از عواقب اعمال ناخوشایندمان تبرئه می‌کند؟مثلا بر اثر خستگی و کلافگی بر سر پدر و مادرمان یا دوست و همکارمان فریاد می‌کشیم و در نهایت با هزار تا منت گذاشتن می‌گوییم: "اعصاب نداریم" و انتظار دل‌جویی هم داریم! پس کی می‌خواهیم حق‌الناس‌های ناشی از این رذیله اخلاقی را از گردنمان برداریم؟ "پرخاشگری" رذیله‌ای سمی است که دنیا و آخرت ما را به باد می‌دهد. رذیله‌ای که ائمه معصومین علیهم‌السلام به شدت از آن نهی کرده‌اند. پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرمایند:«در مسلمان دو خصلت روا نیست: بخل و بداخلاقى.» در حدیث دیگری از پیامبر صلى الله علیه و آله می‎خوانیم كه فرمودند: «بیشترین چیزی كه امت من به سبب آن وارد بهشت می‎شوند تقوی و حسن خُلق است.» حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «كامل‌ترین شما از نظر ایمان كسی است كه اخلاقش نیكوتر باشد.»باید توجه داشته باشیم که تحمل ناملایمات و سختی‌های روزگار برای ما آرامش دنیا و آخرت را در پی دارد و دامن زدن به این ناملایمات علاوه بر تیره کردن دنیایمان راهی مستقیم به جهنم است. 📚جهاد النفس وسائل الشیعة/ترجمه افراسیابى 69/281 📚احتجاجات/ترجمه بحار الانوار/ج‏35٠،2 @srbaz98
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍طفلی از باغی گردو می‌دزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین کردند تا دزد گردو را بیابند. روزی وقتی طفل گردوها را دزدید و قصد داشت از باغ خارج شود لشکرِ کمین‌کرده‌ها به دنبال طفل افتادند و طفل گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد. آنان پسرک را در گوشه‌ای بن‌بست گیر انداختند و پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست. حکیمی عارف این صحنه را می‌دید که صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و می‌گوید: برخیز! چرا گردوهای ما را می‌دزدی؟! طفل گفت: من دزدی نکردم. یکی گفت: دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار می‌کنی؟ دیگری گفت: من شاهد پریدنت از درخت بودم... حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند. حکیم در کُنجی نشست و زار زار گریست. گفت: خدایا! در روز محشر که تو می‌ایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با این‌که دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!! خدایا! امروز من محشر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِ‌ام رحم نما و با من در محاسبۀ گناهانم تنها و پناهم باش و چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز در آن روز بر من رحم فرما و مرا نجات ده!!! @srbaz98