eitaa logo
کانال شهدای کرمجگان
153 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
6.1هزار ویدیو
5 فایل
چشم من و امر ولی،جان من و سیدعلی⚡ یه کانال دلنشین شهدایی ورهبری کمی شاعرانه کمی عارفانه کمی خبر کمی موسیقی و مداحی جملات آرامش بخش با ما همراه باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
علی هاشمی در تاریخ ۱۰ دی‌ماه ۱۳۴۰ در شهر اهواز، در محله عامری، در خانواده ایرانی عرب‌تبار، زاده شد. پدر وی از اهالی روستای مویلحه هواشم، از توابع شهرستان باوی بود. دوران کودکی و نوجوانی او در محله حصیرآباد، شهر اهواز سپری شد. پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، وی با همکاری گروهی از دوستانش در دشت آزادگان، اقدام به تشکیل سپاه حمیدیه نمود. با شروع جنگ ایران و عراق، در پی شهادت نظرآقایی؛ فرمانده سپاه حمیدیه،  علی شمخانی؛ فرمانده وقت سپاه خوزستان، هاشمی را به عنوان فرمانده سپاه حمیدیه منصوب کرد. با گسترش محور‌های عملیاتی در طول جنگ ایران و عراق، علی هاشمی تیپ ۳۷ نور را در منطقه حمیدیه راه‌اندازی کرد. پس از عملیات بیت‌المقدس، اقدام به تشکیل سپاه بستان و پس از آن سپاه هویزه نمود. ایجاد تعدادی از پاسگاه‌های مرزی، با هدف پدافند از منطقه خوزستان نیز از فعالیت‌های دیگر او در سال‌های نخست جنگ بود. وی پس از تشکیل قرارگاه نصرت در سپاه پاسداران و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و عملیات بدر، مسؤلیت سپاه ششم (سپاه امام جعفر صادق) را عهده‌دار شد، که حاصل آن سازماندهی ۱۳ یگان رزمی و پشتیبانی سپاه پاسداران، در استان خوزستان بود. فرماندهی تیپ ۳۷ نور با شکل‌گیری یگان‌های رزم سپاه پاسداران، شهید هاشمی مأمور تشکیل تیپ ۳۷ نور شد و با آغاز جنگ، فرمانده یکی از محور‌های سپاه در جبهه‌ها بود. در روز‌های نخست جنگ و پیشروی سریع نیرو‌های ارتش عراق به عمق استان خوزستان، هاشمی در جایگاه فرمانده تیپ ۳۷ نور، اقدام به رهاسازی آب موجود در کانال سلمان، به منطقه کرخه کور نمود و از پیشروی بیشتر نیرو‌های ارتش عراق به حمیدیه و به طبع آن، از سقوط اهواز جلوگیری کرد. تیپ ۳۷ نور به فرماندهی هاشمی در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر نیز شرکت داشت و توانست محور منطقه غرب خوزستان را آزاد و از نیرو‌های عراقی پاکسازی نماید. فرماندهی سپاه سوسنگرد در آستانه عملیات والفجر مقدماتی، تیپ ۳۷ نور، با تصمیم فرماندهان ارشد سپاه پاسداران منحل شد و شهید علی هاشمی نیز به فرماندهی سپاه سوسنگرد منصوب گردید. فرماندهی قرارگاه نصرت از اقدامات قرارگاه نصرت در طول جنگ ایران و عراق، شناسایی مناطق عملیاتی، از هورالعظیم، تا جاده بغداد به بصره بود. همچنین شناسایی‌های برون‌مرزی در عراق، از جمله شهر‌های نجف،  کربلا و سامرا، از دیگر اقدامات قرارگاه نصرت بود. پس از انجام عملیات‌های خیبر و بدر، نیرو‌های قرارگاه نصرت شیوه جدیدی را برای مقابله با ارتش عراق آغاز کردند، که نیرو‌های اطلاعات و عملیات این قرارگاه، از نظر اطلاعاتی، به سراسر منطقه هورالعظیم مسلط شدند. وی در قرارگاه نصرت از نیرو‌های بومی و عرب‌های ایرانی استفاده فراوانی نمود. این مساله در مخفی ماندن هویت نیرو‌های ایرانی حین انجام عملیات شناسایی در منطقه هور نقش بسزایی داشت.   فرماندهی سپاه ششم در سال ۱۳۶۵ علی هاشمی به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق ع منصوب شد، که فرماندهی سپاه‌های استان خوزستان، لرستان و لشکر ۵ نصر، به وی سپرده شد. عملیات خیبر از شهید علی هاشمی به عنوان طراح عملیات خیبر یاد شده‌است. طی یازده ماه کار شناسایی در هور توسط هاشمی،  عملیات خیبر طراحی شد. ثمره عملیات خیبر تصرف دو جزیره شمالی و جنوبی مجنون بود، که دارای ۵۸ حلقه چاه نفت بود. 👇
🌴 :دومين حضور🌴 🌸راوی:امير منجر هشتمين روز مهرماه با بچه‌هاي معاونت عمليات سپاه راهي منطقه شديم. در راه در مقر سپاه همدان توقف كوتاهي کرديم. موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردي، كه به همراه نيروهاي سپاه راهي منطقه بود را در همان مكان ملاقات كرديم. ابراهيم مشــغول گفتــن اذان بود. بچه‌ها براي نماز آماده می‌شــدند. حالت معنــوي عجيبي در بچه‌ها ايجاد شــد. محمد بروجردي گفــت: اميرآقا، اين ابراهيم بچه كجاست؟! گفتم: بچه محل خودمونه، سمت هفده شهريور و ميدان خراسان. بــرادر بروجردي ادامــه داد: عجب صدايــي داره. يكي دو بــار تو منطقه ديدمش، جوان پر دل وجرأتيه. بعد ادامه داد: اگه تونستي بيارش پيش خودمون كرمانشاه. نماز جماعت برگزار شد و حركت كرديم. بار دوم بود كه به سرپل ذهاب می‌آمديم. اصغــر وصالي نيروها را آرايش داده بود. بعــد از آن منطقه به يك ثبات و پايداري رسيد. اصغر از فرماندهان بسيار شجاع و دلاور بود. ابراهيم بسيار به او علاقه داشت. او هميشه می‌گفت: چريكي بــه شــجاعت و دلاوري ومديريــت اصغر نديــده‌ام. اصغر حتي همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيهه انبار مهماته، به همه جبهه‌ها سر ميزنه. اصغر هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت. يك‌بار كه قصد شناسايي و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش برويم شناسايي. اصغر وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در لبنان جنگيده‌ام. كل درگيری‌هاي سال58 كردســتان را در منطقه بودم، اما اين جوان با اين‌كه هيچ‌كدام از دوره‌هاي نظامي را نديده، هم بســيار ورزيده اســت هم مســائل نظامي را خيلي خوب می‌فهمد. براي همين در طراحي عمليات‌ها از ابراهيم كمك می‌گرفت. آن‌ها در يكي از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه تانك دشمن را منهدم كردند و تعدادي از نيروهای دشمن را اسير گرفتند. اصغر وصالي يكي از ساختمان‌هاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطلب و رزمنده آماده كرد و با ثبت‌نام و مشخصات افراد و تقسيم آن‌ها، نظم خاصي در شهر ايجاد كرد. وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمنده‌ها ورزش باستاني را بر پا كرد. هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب می‌گرفت و با صدای گرم خودش می‌خواند. اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ و تعدادي ديگر از سلاح‌ها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند. 👇👇👇
⚫️درظهر عاشورا چه گذشت.. (قسمت یازدهم) 🔴 السلام علی قاسم ابن الحسن 🌹قاسم فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام مادرش رمله مکنی بود، قاسم علیه السلام بیش از 13 سال از عمر مبارکش نگذشته بود جوانی بسیار رعنا و زیبا بود، 🍃چنانکه مورخین نوشته اند: کان وجهه شقه القمر: یعنی چهره اش مانند ماه پاره بود ✨و چون در دامن امام حسین علیه السلام رشد و نمو پیدا کرده بود در سنین کم دارای ایمانی راسخ و عزت نفس و عظمت روحی مانند اباعبدالله بود. 🌿در روز عاشورا که عمویش را تنها مشاهده کرد گفت: تا شمشیر در دست من است عمویم به شهادت نخواهد رسید! 🔴 قاسم اذن جهاد میطلبد 🌸اباعبدالله که دید قاسم آماده شهادت شده است دست در گردن او انداخت و هردو آنقدر گریستند تا بیحال شدند. ✨قاسم علیه الاسلام اذن جهاد طلبید.امام حسین علیه السلام امتناع نمود و فرمود:عموجان چگونه اجازه بدهم که تو یادگار برادرمی.. 🌷 قاسم آنقدر دست و پای عمو را بوسید تا اجازه گرفت و با چشمان گریان روانه میدان شد. ⚫️ شهادت قاسم علیه السلام 🔷حمید ابن مسلم(خبرنگار کربلا) میگوید: نوجوانی به سمت لشکر می آمد که چهره اش مانند ماه میدرخشید وپیراهن و شلوار پوشیده بود و گردنها را میزد و سرها را درو میکرد گویا مرگ در اختیار اوست و جان هرکه را بخواهد میگیرد. 💥 در این میان بند کفش قاسم برید که فراموش نمیکنم پای چپش بود،ایستاد تا بند کفشش را محکم کند. 🔥عمروبن سعد بن نفیل از فرصت استفاده کرد و با شمشیر بر فرق مبارکش زد قاسم بر زمین افتاد و صدا زد: یا عمّاه! 🌸حسین علیه السلام با عجله خود را به میدان رسانید و چون شیر خشمناک بر سعد حمله کرد که دست نانجیب قطع شد و همرزمانش اورا نجات دادند. ✳️وقتی گردوغبار میدان فرونشست دیدند حسین علیه السلام در کنار قاسم علیه السلام نشسته و قاسم در حال جان دادن از شدت درد پاها را بر زمین میساید.. 🌺حسین علیه السلام فرمود: مرگ بر آن مردمی که تورا کشتند. رسول خدا در قیامت دشمنشان باد. ☑️سخت است بر عمویت اورا بخوانی و نتواند تورا اجابت کند و نفعی به تو برساند. 🌹سپس نعش قاسم را در بغل گرفت تا به خیمه شهدا برساند اما پاهای قاسم بر زمین میکشید تا اورا در خیمه کنار نعش علی اکبر قرار داد. ✍ادامه دارد... 📗ابصارالعین ص 36 📕مقاتل الطالبین ص 88 📘نفس المهموم ص 321 📒بحار 34/45 @srdarha