eitaa logo
کانال شهدای کرمجگان
156 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
5 فایل
چشم من و امر ولی،جان من و سیدعلی⚡ یه کانال دلنشین شهدایی ورهبری کمی شاعرانه کمی عارفانه کمی خبر کمی موسیقی و مداحی جملات آرامش بخش با ما همراه باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
: قرار گذاشتیم باهم بریم زیارت (ع)… بعد از چند روز من کارام هماهنگ شد و بلیط هم گرفتم اما فقط یه دونه! بیشتر پول نداشتم و قرار بود پیش عده ای از رفقا که اردو میرفتن بریم و فقط بلیط رفت و برگشت از خودمون باشه. بهش() گفتم: هماهنگه شب راه آهن باش.بچه های فلان جا که قرار بود باهاشون بریم شب حرکت میکنن. منم بلیط برا همون موقع گرفتم… شب زنگ زد بهم گفت کجایی!؟ یه ربع دیگه قطار حرکت می کنه. گفتم: من گیر کردم تو برو من خودمو می رسونم… مثل اینکه فهمیده بود تو راه که راضی شدم اون بره خودم نرم… حالا در هر صورت صبح رسیده بودن مشهد. دم غروب بود که یکی از بچه های اون اردو زنگ زدو گفت: این رفیقت تا رسیدیم رفت حرم هنوزم نیومده! گفتم پیداش کن نگران شدم :( سر نماز دیده بودنش تو که گفته بود تا فلانی نیاد من نمیام بیرون حرم! از خواستم… تهران مضطرب بودم فکر کردم گم شده و… گوشیم📱 زنگ خورد یکی از بچه های تهرانپارس بود گفت: بلیط رفت و برگشت دارم هوایی دوتا! اونی که قرار بود بیاد نمیاد تو اگه میای بیا… (مهمون من) دو سه ساعت بعد حرم دیدمش از حال داشت میرفت تقریبا دو روز بود غذا نخورده بود؛ تا منو دید بغلم کرد و گفت: ما بی معرفت نیستیم دمت گرم (ع)… از خوشحالی و حالی که داشت گریه م گرفت احساس کردم اصلا نمیشناسمش…🥀 بعضی وقتا میگم ای کاش بود…💫 ❤️ 🌿🌿
🔸 در محضـــر شهیـــد... ✍داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(ع) بود. یه روز ڪه عازم (ع) بودیم بهم گفت: می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟ 🌼گفت: باید دو زانو روبه روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده، زود بلند نشی بری. 🌼فکر می‌کنم برات شهادتش رو هم همینجوری از (ع) گرفت؛ چون قبل از آخرین سفر به سوریه، رفته بود پابوس امام رضا(ع). :خواهر شهید @srdarha
🔰 | 📍گردانِ نماز شب‌خوان‌ها... 🔹صدام، پس از آنکه فاو را از دست داد، بار دیگر شهر مهران را اشغال کرد تا اثر روانی شکست در عملیات فاو را کم کند.فرماندهان، با طراحی عملیات کربلای یک تصمیم گرفتند مناطق اشغال شده را پس بگیرند. در این عملیات، ارتفاع قلاویزان، اهمیت ویژه ای داشت.ارتش بعث از روی قلاویزان بر روی شهر مهران تسلط کامل داشت و آن را به دژی مستحکم و نفوذناپذیر تبدیل کرده بود.فرمانده قرارگاه کربلا، توی جمع فرماندهان می‌گوید «چه کسی برای گرفتن ارتفاع قلاویزان نیرو می‌گذارد؟». 🔹قاسم سلیمانی بلند می‌شود و می‌گوید: «ما دو گردان داریم که نیروهایش خوب اشک می‌ریزند؛ همه نماز شب می‌خوانند و رابطه‌شان با خدا قوی است؛ آنها می‌توانند قلاویزان را آزاد کنند.»! آن دو گردان از لشگر ثارالله، همراه نیروهای دیگر لشگرها، در نبردی سنگین که ده روز طول کشید، با تصرف ارتفاعات قلاویزان، و در نهایت، با پیروزی کامل، شهر مهران را برای همیشه آزاد کردند. 🔹شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی - نماینده حضرت امام(ره) در قرارگاه خاتم‌الانبیاء - وقتی شنید چنین حرفی زده، به لشگر آمد ببیند رمز روحیه‌ی این گردان ها چیست.دید توی هر گردانی، ده طلبه‌ی رزمنده هست! حاج قاسم سلیمانی توجه داشت که برتری، با ایمان، اخلاص، نماز شب و اشک و ارتباط با خدا اتفاق می‌افتد. @srdarha
🗯 به روایت : پدر شهید 💠 همیشه به دنبال حقیقت می گشت. اگر در موضوعی به دنبال حقیقت می رفت تا اصل واقعیت را پیدا نمی کرد نظری نمی داد. اگر هم قبلاً نظر اشتباهی داده بود می گفت اشتباه کرده ام و الان درستش این است. 💠 رهبر را بالاترین مقام خودش بعد از ائمه قرار داده بود که باید حرفش را گوش داد و توصیه می کرد اگر می خواهیم پیشرفت کنیم باید پشت سر رهبر باشیم. 💠 یکی دیگر از ویژگی هایش این بود که سعی می کرد تا جایی که می تواند آداب اسلامی را رعایت کند به خصوص در رابطه با جوان ها و بزرگترها سعی می کرد کسی از او اشکال نگیرد. می گفت ما که از خانوادهای مذهبی و روحانی هستیم اگر اشکال داشته باشیم دیگر از بقیه مردم نباید انتظار داشته باشیم. 💠 مقید به این اخلاق بود که کاری نکند تا کسی از دستش ناراحت شود. این چهار ویژگی را خیلی رعایت میکرد و به برادرهایش هم تأکید میکرد که رعایت کنند. @srdarha
کانال شهدای کرمجگان
۲۱خردادماه ، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_حیدر_جلیلوند ( #محراب) گرامی باد.🥀 🍁ولادت: ۶۵/۹/۲۶ 🌹شها
👌خاطرات از زبان پدر شهید حیدر جلیلوند👇 🌹 قهرمان شهید 🍁از همان بچگی شیطنت‌هایش با دو برادر بزرگترش فرق داشت. هر موقع در خانه نبود، واقعاً خانه سوت و کور بود.پسرم از زمان دبستان در کارهای مذهبی و کلاس حفظ قرآن شرکت داشت و در گروه‌های تواشیح و حوزه بسیج هم بسیار فعالیت می‌کرد. 🍁 از رشته کشتی گرفته تا رشته جودو را گذرانده بود. در همان دوران بچگی و نوجوانی توانست حکم قهرمانی بگیرد تا اینکه در بزرگسالی هم در مسابقات فرهنگی- ورزشی - رزمی پدافند هوایی نیروی هوا فضای سپاه شرکت کرد و در رشته شنا صاحب عنوان شد. کلاً جوان اهل ورزش و توانمندی بود. 🌹 مثل حیدر پیدا نمی‌شود 🍁سال  86 در بخش هوا فضای سپاه مشغول به کار شد. کارش هم طوری بود که باید مرتب به مأموریت می‌رفت. با آنکه 2 دختر کوچک به نام ثنا و حنانه داشت و ما هم می‌خواستیم کمتر مأموریت برود، از فرط علاقه‌ای که به شغلش داشت قبول نمی‌کرد. 🍁از طرفی هم از روزی که حیدر وارد سازمان هوا فضا شد، حساسیت شغلی‌اش ایجاد می‌کرد که دائم در مأموریت باشد. البته امثال حیدر سریع راه خود را پیدا می‌کنند. این پسر طوری بود که دوستانش خیلی به او ارادت داشتند. آنقدر که در شهادتش از جیب خودشان برای او مراسم می‌گرفتند. دوستانش می‌گفتند باید سالیان سال بگذرد تا دوباره کسی مثل حیدر جایگزین پیدا کند. 🌹می‌دانستیم شهید می‌شود 🍁يك برگه در وسايل شخصي شهيد پيدا كرديم كه رويش نوشته بود: خداوندا به آبروي حضرت زهرا(س) مرگ من را شهادت در راه خودت قرار بده تا توسط دشمنان دين مبين اسلام و در راه پاسداري از حريم سبز ولايت به شهادت برسم. وقتي كه مي‌بينم حيدر چنين افكاري داشت و براي شهادتش، حضرت زهرا(س) را قسم مي‌داد من ديگر چه حرفي براي گفتن دارم. 🍁برادر كوچك حيدر كه 14 سال با او اختلاف سني دارد، خواب ديده بود كه شهيدي آوردند و چند خانم بالاي سر او دارند گريه مي‌كنند و وقتي بالاي سر شهيد مي‌رود، مي‌بيند داداش حيدر است. حتي به خودم بارها و بارها الهام شده بود كه حيدرم شهيد مي‌شود و من دختر كوچك سه ماهه او را در آغوش مي‌گيرم و در همين حين روضه حضرت رقيه(س) در بين جمعيت خوانده مي‌شود. 🌹با همه فامیل خداحافظی کرد 🍁هميشه كه اعزام مي‌شد، بچه‌هايش را مي‌برد خانه پدر خانمش مي‌گذاشت. ولي در اعزام سري آخر بچه‌هايش را آورد خانه ما و گفت پدر اينها را به شما مي‌سپارم. من برگشتم به او گفتم من نوكر خودت و بچه‌هايت هستم 🍁 ماه رمضان بود در خانه مان قرآن خوانی داشتیم یکی از همسایه مان که علاقه زیادی به حیدر دارد شاکی بود که من خیلی وقته حیدر را ندیدم اتفاقاً حيدر در آن لحظه تماس گرفت و با هم صحبت كردند و حتي حيدر آن شب با كل فاميل تلفني صحبت كرد. گويي مي‌دانست كه اين آخرين مكالمه‌اش با فاميل و دوستان است. فرداي همان روز به شهادت رسيد. 🌹همچو حیدر شهید شد 🍁با یکی از همرزمانش برای عملیات شناسایی به منطقه اثریا رفته بود. پس از انجام عملیات و حین بازگشت از ماموریت با نیروهای داعش مواجه می‌شوند که متاسفانه حیدر از ناحیه سر مورد اصابت گلوله مستقیم قرار میگیرد و شهید میشود 🍁پسرم در ايام ضربت خوردن حضرت علي علیه السلام از ناحيه سر به شهادت رسيد. حيدر در سن 31 سالگي شهيد شد و با لب تشنه در شهادت مولاي متقيان به ديدار معبودش شتافت 🌹 قبل از شهادت با مزارش عکس گرفت 🍁موقعي كه حيدر در ايران بود هر پنج‌شنبه به گلزار شهداي ملارد مي‌رفت یک بار که با دوستانش به گلزار شهدا رفته بود سر مزار شهید طهرانی مقدم ایستادو شروع به فاتحه خواندن کرد. علاقه خاصی به شهید طهرانی مقدم داشت. 🍁دوستان حيدر مي‌گويند كمي عقب‌تر آمديم و ديديم حيدر خيلي ساكت است. پرسيديم: چي شده خيلي توي خودت هستي؟ حيدر سرش را بالا مي‌آورد و مي‌گويد: خوش به حال اين شهدا كه رفتند و ما هنوز داريم نفس مي‌كشيم. بعد مي‌گويد اگر من شهيد شدم اينجا خاكم كنيد... 🍁 مصطفی يكي از دوستان حيدر مي‌گويد بچه‌ها همين جا بايستيد و با گوشي خودش از بچه‌ها عكس مي‌اندازد و مي‌گويد عكس‌هاي خوبي گرفتيم. ان‌شاءالله كه اين عكس‌ها را براي شهادت استفاده كنيم. حيدر هم مي‌خندد. حيدر بعد از شهادتش همانجايي دفن شد كه مصطفي از آنها عكس انداخته بود. @srdarha
🔰 در خیابانی عکس مدافع حرم شهید حججی را به دیوار زده بودند. گفتم: «علی اگر تو بری مدافع حرم بشی من مانعی نمی‌بینم، حتی خیلی دوست دارم و خوشحال می‌شم. برای من افتخاره تو مدافع حرم باشی.» از خوشحالی خندید. دو بار پرسید: «اینو از ته دلت گفتی؟» به نشانه رضایت لبخند زدم و سر تکان دادم. خیلی آرام و خوشحال شده بود. خیالش از من راحت شده بود، گفت: «من مدافع حرم نیستم ولی مدافع وطن هستم! درسته اونا از حرم حضرت زینب دفاع می‌کنن ولی منم با تمام وجودم از وطنم دفاع می‌کنم و هر لحظه امکان داره شهید بشم.» ⁦▫️⁩ خاطره ای از شهید مدافع وطن، ، شهادت ۱۳۹۷/۴/۳ ، هنگ مرزی پیرانشهر، درگیری با گروه تروریستی پژاک ⁦⁦⁦@srdarha
با شلوار چریکی به خواستگاری آمد عضو سپاه بود. کارهایش زیاد بود و ماموریت‌هایش زیادتر. می‌خواست کسی را داشته‌باشد که باهم رزمندگی کنند. آمنه دختر ۱۷‌ساله‌ای بود که از کودکی به واسطه شغل پدرش از همه‌چیز با خبر بود. از ماموریت‌های زیاد.از دیر آمدن‌ها و زودرفتن‌ها و دوری کشیدن‌ها. آمنه همسر جلال می‌گوید:«با شلوار چریکی و پلنگی خواستگاری آمده‌بود. گفتم نکند خانواده‌ات به زور آورده‌اند. گفت من در جریان نبودم. مادرم تماس گرفت گفت بیا. گفتم حالا نمی‌شد با کت و شلوار می‌آمدید. گفت من از پایگاه بسیج آمده‌ام. آن زمان به دیوار اتاقم یک چفیه آویزان کرده بودم که عکس شهدا را روی آن زده بودم. دیوار را که دید گفت: با دیدن این چفیه خیلی دلگرم شدم. باهم نشستیم و حرف زدیم. گفت من دوخط قرمز دارم. ماموریت‌های من زیاد است و اینکه سوالات کاری از من نپرسید. اینکه کجا هستم و چه ساعتی می‌آیم. باور کنید اگر کمتر بدانید به نفع خودتان است. بعدها گفت روز خواستگاری تربت کربلا همراهم بود که اگر امام حسین(ع) خواست، شما را نصیب من کند. خودم هم خواب دیدم که پدر و مادرم با آقا جلال ساک سفر بستند. گفتم مامان کجا می‌ری؟ این آقا که هنوز دامادت نشده. گفت امام حسین(ع) آقا جلال را طلبیده، تو را هنوز نطلبیده. از خواب که بیدار شدم گفتم من جواب بله می‌دهم. عروسی مجللی نداشتیم. در دو خانه عروسی گرفتیم و سرخانه و زندگی‌ خودمان رفتیم.» @srdarha
: روز پانزدهم ماه رمضان با خواهرش رفته بودند کت و شلواری خریدند خودش می‌گفت قول می‌دهم من روز عید فطر داماد می‌شوم که 12 ساعت قبل از عید فطر داماد شدو در جمعه آخر ماه رمضان به شهادت رسید🕊️که شنبه‌اش عید فطر بود جواد بسیار شوخ‌طبع بودو حتی به گفته هم‌رزمانش به خاطر همین خلق خوش، فرماندهان عراقی خیلی دوستش داشتندجواد همیشه یک‌تکه کلام داشت و آن‌هم این بود که دعا کنید شهید بشوم و در ادامه، خودش نحوه شهادتش را هم مشخص می‌کردو می‌گفت که برم روی مین و شهید بشوم و هر زمان این آرزوی خود را به زبان می‌آورد می‌خندید و می‌رفت حتی در شب شهادت امیرالمؤمنین(ع)پای دیگ نذری که در هیئت به پا شده بود از بچه‌ها خواست تا برای شهادتش دعا کنندعاقبت در «فلوجه»عراق، نزدیک حرم امام جواد(ع) با ایثاری که از خود نشان داد به تله انفجاری برخورد کردو به آرزویش رسید او موفق به زیارت امام حسین(ع) نشدبا اینکه آرزوی زیارت حضرت را داشت اما پیکرش در حرم امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) تشییع شد و باز هم به آرزویش رسید @srdarha
سید محمد موسوی ناجی احساس تکلیف: مادر روحانی شهید مدافع حرم گفت، من به او می گفتم پسرم همین جا درس می خوانی و همینجا بمان و به اسلام خدمت کن اما او مصمم می گفت افراد بزرگ سال هستند اینجا به تبلیغ دین بپردازند اما وظیفه منی که نعمت جوانی دارم این است که بری دفاع از اسلام وارد میدان بشوم. علاقه به اهل بیت(سلام الله): محمد علاقه بسیاری به مجالس امام حسین(ع) داشت او سه مجلس فاطمیون،زینبیون،حضرت ابوالفضل را راه اندازی کرده بود که در هرکدام فعالیت های مختلفی انجام می داد . خصوصیات اخلاقی شهید: محمد با اینکه پسر مذهبی بود اما در عین حال پسر خنده روی هم بود، از سن 12سالگی در پایگاه های بسیج فعالیت می کرد او بزرگ شده در مکتب هیئت های مذهبی بود،در زمینه مداحی و آموزش قرآن هم بسیار فعال بود. @srdarha
💌 نماز اول وقت 🕊شهید مدافع‌حرم یه روز تو لشکر عملیاتی ۲۷ محمد رسول اللهﷺ بودیم. برای بحث واحد تیر انتقالی تو کوه‌هاى لشکر داشتیم آموزش می‌ديديم که کار رسید به اذان ظهر! شهید بیات آخرین نفر بود؛ هر نفر باید طی مراحل خاص بیست‌تا تیر می‌زد. محمدرضا دو تا تیر که شلیک کرد، اذان شد و اسلحش رو بالا سرش گرفت و از خط آتش بیرون اومد. گفت: حاجی وقت نماز شده، تیر انتقالی رو بذاریم بعد از نماز. هرچی گفتیم که آقا اول تیر رو بزن بعدش نماز رو می‌خونى، محمدرضا گفت: "ما پیرو آقا امام حسین عليه‌السلام سید و سالار شهدا هستیم و ایشون هم موقع جنگ، جنگ رو تعطیل کردند؛ حالا ما یه آموزش رو تعطیل نکنیم؟!!" @srdarha
گرامی باد .🥀 تاریخ تولد : 1356/04/22 محل تولد : مشهد تاریخ شهادت : 1396/07/01 محل شهادت : دیر الزور - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند محل مزار شهید : مشهد – بهشت رضا (ع) 💫💫💫 من در طول سال‌ها دیدم که او چطور عاشق رزم است. حتی همان لحظه‌ای که در حرم عقد کردیم و با هم به زیارت امام رضا(ع) رفتیم به من گفت: تو هم همسر من و هم از این به بعد بهترین رفیق من هستی و یک دوست، بهترین‌ها را برای دوستش می‌خواهد و گفت: برای من دعا کن که بشوم. سال۸۱ هیچ حرفی از جنگ نبود و همان جا این خواسته او را قبول کردم. 📎 به نقل از همسر شهید @srdarha