eitaa logo
سیر و سلوک و عرفان
7.6هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
17 ویدیو
9 فایل
سفر از غم به شادی ، از خود به خدا⏬️ سلوک علمی و اصولی⏬️ . 📚 معرفی کتاب ‌" #رهروان_تنها " ، در کانال زیر ⏬️ قابل برگشت در صورت عدم رضایت @sserfanbook نظرات: @booknazarat استفاده از مطالب فقط با ذکر منبع . ادمین‌ : @tabadolat1100 مولف : @Zohali52
مشاهده در ایتا
دانلود
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی عامل هجدهم :تفکر (قسمت هفتم ) ادامه... اگر در «خود» فكرى ديگر كنيم «خود» يا «من» خويش را چنين مى ‏يابيم: در همان حال كه در جلوه «سامعه» مى‏شنود، در جلوه «باصره» هم مى‏بيند. و در همين حال در جلوه «ذائقه»مى‏چشد، و در جلوه «لامسه» لمس مى‏كند. و نيز در همين حال در جلوه «عاقله» تعقل مى‏نمايد، و در جلوه «متخيله» به تخيل مى‏پردازد، و در جلوه‏هاى ديگر نيز كارهاى ديگر مى‏كند. در يك زمان «خود» ما را شأنها، شغلها، و كارها هست. كارى او را از كارهاى ديگر، و شأنى او را از شأنهاى ديگر باز نمى‏دارد. تنها قواى ادراكى نيست. در همان حال كه با قواى ادراكى با هر كدام به كارى پرداخته است، با قواى مربوط به تدبير بدن هم به تدبير مى‏پردازد، آنهم با هر يك از آنها به تدبير خاصى. و در مجموع، در هر كدام از جلوه‏هايش شأنى دارد، و در يك زمان همه اين شئون مختلفه را دارا مى‏باشد، بدون اينكه شأنى مانع از شأن ديگر شود. وقتى در «خود» به فكر پرداختى، و «خود» را چنين يافتى، مى‏توانى تا حدودى در خصوص حضرت پروردگار مسئله «لا يشغله شأن عن شأن» را بفهمى، و نسبتاً تصور صحيح از آن داشته باشى. اين، خصوصيت مخلوقى از مخلوقات پروردگار است كه در عين عجز و فقر، و در عين اينكه مخلوقى است محدود و ضعيف، با اينهمه، در حد خود مى‏تواند در يك حال و در يك زمان شئون متعدد و مختلف داشته باشد، و شأنى او را مانع از شأن ديگر نباشد. يعنى به اعطاى پروردگار متعال، و به مشيت جناب او اين چنين باشد، و از چنين كمالى برخوردار. حال بايد ديد پروردگار او كه خالق اوست كيست، و كمال وجودى خالق چيست؟! و «لا يشغله شأن عن شأن» در خصوص جناب او كه جمال و كمال لايتناهى است به چه صورتى است؟!. آنچه از اين معنى در «خود» مى‏بينيم، داده جناب اوست، و متناسب با وجود محدود ما، و توأم با حدود و نواقص، و آميخته به عيوب و نقايص است، و غالب بر آن هم نقايص و اعدام بوده، وبهره كمى از اين معنى داريم، به قدرى كه حضرت پروردگار عطا فرموده، و نه بيش از آن. و آنچه از اين معنى براى پروردگار متعال هست، از خد اوست، و متناسب با وجود نامتناهى او، و منزه از هرگونه حدود و نواقص، و پاك از هرگونه عيوب و نقايص. در يك حال شئون مختلفه داشتن، و شأنى از شأنى مانع نگشتن، كمالى از كمالات وجودى است كه مطلق و نا محدود آن،و اصيل و ذاتى آن مخصوص حضرت حق است، و تابش بسيار محدود و نازلى از آن به عطاى پروردگار در وجود ما نيز به چشم مى‏خورد. ادامه دارد... @sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی عامل هجدهم :تفکر (قسمت هشتم ) ادامه... در احاطه و استيلاى «خود» نسبت به «بدن» فكر مى‏كنيم: «خود» را، يعنى «من» خويش را نسبت به «بدن» محيط مى‏بينيم، و داراى استيلاى خاص كه هر چه در آن و در نحوه آن به تعمق بپردازيم، تحير ما زياد مى‏شود و بس. نه كيفيت و چگونگى اين احاطه و استيلاء را مى‏يابيم، نه ابعاد اسرارآميز آنرا مى‏فهميم. همين قدر مى‏بينيم احاطه و استيلايى در اين بين هست كه بسيار عميق، و بسيار دقيق، و حساب شده است. مى‏بينيم «خود» ما، يعنى آنچه با كلمه «من» به آن اشاره مى‏شود، به بدن ما احاطه مرموز، و استيلاى مرموزى دارد. هر وقت اراده مى‏كند - كه حقيقت اين اراده را هم نمى‏يابيم - هر عضوى را بخواهد حركت مى‏دهد، و هر تصرفى را بخواهد انجام مى‏دهد - البته در حيطه توان خود -. شما خود به فكر بپردازيد، و ببينيد هر وقت اراده مى‏كنيد، بلند مى‏شويد، مى‏نشينيد، دست خود را حركت مى‏دهيد، چشم خود را مى‏بنديد، و در محدوده اراده خود آنچه مى‏خواهيد  عمل مى‏كنيد. سپس در يكايك همين موارد به تعمق بپردازيد، و مثلاً درآن حال كه دست خود را بى حركت نگه داشته و مى‏خواهيد حركت دهيد، فكر عميق بكنيد كه وقتى اراده مى‏نماييد و دست خود را حركت مى‏دهيد، چه مى‏شود؟! آن كه اراده مى‏كند كيست؟! و اراده آن چيست؟! و نسبت آن با دست شما چگونه است؟! چه ارتباطى، چه احاطه‏ اى، و چه استيلايى به دست شما دارد، و كيفيت آن چيست؟! و اصولاً وقتى اراده مى‏كند چه مى‏شود، و چه چيزى پديد مى‏آيد، و چگونه؟!. و بالاخره در اين بين چه اسرارى وجود دارد؟!. ببينيد چه مى‏يابيد، و عيناً و شهوداً چه درك مى‏كنيد؟ و آيا مى‏توانيد به كنه قضيه برسيد، و چگونگى امر را بيابيد؟!. ولى هر چه هست، اين احاطه و استيلاء را شما مى‏يابيد، و به شهود عينى هم مى‏يابيد، گرچه از تفسير آن عاجز، و از نيل به كنه آن قاصر، و از دقايق ابعاد آن محجوب هستيد. وقتى به اين احاطه و استيلاء فكر كردى، و از آن با خبر شدى، توجه كن كه اين، احاطه و استيلاى يك مخلوق عاجز، و يك موجود فقير است. و از اين طريق تا حدودى كه مى‏توانى احاطه و استيلاى مقام ربوبى را بفهم، و ببين استيلاء و احاطه خالق متعال چگونه و چه خواهد بود؟!. آنجا كه مخلوق عاجز و فقيرى را چنين احاطه و استيلاى مرموز و تحيرآورى هست، احاطه خالق متعال و استيلاى قادر قاهر چه خواهد بود؟!. ألا انهم فى مرية من لقاء ربهم الا انه بكل شى‏ء محيط. و در اين مقام به اين نيز فكر كن كه «خود» يعنى «من» شما كجاست؟ داخل «بدن» است، يا خارج آن، يا نه اين است و نه آن، و مطلبى است فوق آن. و سپس با مراعات تنزيه و نفى تشبيه، به اين حقيقت توجه كن كه: «داخل فى الاشياء لابالممازجة خارج عنها لا بالمباينة».یعنی او(  خداوند) داخل در اشیا است ولی ممزوج با آنها نیست و خارج از آنهاست ولی مباین با آنها نیست. یعنی بینونت حق تعالی با موجودات از نوع بینونت عزلی نیست بلکه بینونت وصفی است. در قرآن می‌فرماید : وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاء إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ (الزخرف-84) یعنی او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود است. یعنی خداوند هم در آسمانهاست و هم در زمین ولی نه آسمان است و نه زمین بلکه اله(=معبود) است. و بعبارت عرفانی  خداوند با همه موجودات عالم معیت(=همراهی) دارد ولی به نحو معیت علت با معلول. یعنی خداوند با همه معلولات و در مرتبه‌ی آنان هست ولی علت است. ادامه دارد ... @sserfan
مراقبه ، تفکر و فنا : سالک در اثر مراقبه و تزکیه نفس و تصفیه باطن و عبادت و ریاضت و تفکر و تداوم ذکر، به مقامی می رسد که بوسیله چشم و گوش باطن حقایقی را مشاهده و استماع می کند که با چشم و گوش ظاهر قابل رویت و استماع نیست. او در عین حال که در این جهان زندگی می کند و با همین مردم معاشرت دارد ،در باطن به افق عالی تری می نگرد . سالک به مقامی می رسد که از همه اشیاء حتی نفس خویش غافل میشود و جز به وجود غنی و اسماء و صفات او توجهی ندارد . ذات واجب را در همه جا ناظر و حاضر می بیند که فرمود :" هو اول و آخر و الظاهر و الباطن "، جهان را مظهر صفات الهی و هر جمال و کمال را از خدا می داند ،فقر ذاتی موجودات و غنای مطلق واجب الوجود را بالعیان می یابد و در مشاهده کمال و جمال علی الاطلاق محو و مستغرق می شود. استاد ابراهیم امینی خود سازی @sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی عامل هجدهم :تفکر (قسمت دوازدهم ) ادامه... اگر در  مطالب قبلی به خوبی دقت کرده باشید ،در باب «علم» و «درك» و "تفکر" می شود گفت که : آنچه از محسوسات و متخيلات مى‏يابى، و به شرحى كه گذشت در «مثال خويش» مى‏يابى، در حقيقت، همه ظهورات حقيقت «تو» مى‏باشد، و همه «تو» هستى. و آنچه از معقولات مى‏يابى، باز «خودت» هستى در مقام اتحاد با حقايق نوريه، و وجودات عاليه، وليكن اتحادى ضعيف، و توأم با نقائص زياد. نقائص و ضعفى كه از حجابها و تيرگيهاى «تو» مى‏باشد، و از وسوسه بدن و خيال بر مى‏خيزد. اگر از وسوسه بدن رها شوى، و قيد و بند خيال پاره كنى، و به عبارتى، بميرى و سپس هستى ديگر بيابى، حقيقت براى تو روشن مى‏گردد. بقول شاعر : چو دوديده را ببستى ز جهان جهان نماند از مجموع آنچه گذشته فهميديم كه: توجه ما به خارج از خود، و گمان اينكه آنچه مى ‏يابيم در خارج از خود مى‏يابيم، ما را از توجه به «مثال خويش» و اينكه هر چه مى‏يابيم، ما را از توجه به «مثال خويش» و اينكه هر چه مى‏يابيم در مثال خود مى‏يابيم غافل گردانيده است. اين از يك سو، و از سوى ديگر نيز، مشغول بودن ما به خارج، و به آنچه در مثال خود مى‏يابيم، ما را از عالم عقلانى و مرتبه تجرد خويش غافل و دور ساخته، و ما را از مرتبه نورانيت ما، كه موطن شهود است محجوب گردانيده است. طبعاً، در مقام «سير» و در مقام «فكر» بايد اول از خارج از خود، يعنى از عالم طبيعت، به سوى «خيال» يعنى «مثال خويش» سفر كنيم و بر گرديم، سپس از «خيال» يا «مثال» به سوى «عالم عقلانى» خود سفر كنيم و به نورانيت خويش برگرديم كه . و سپس با ادامه سير و گذر از عالم عقلانى، فنا و بقا حاصل خواهد شد. ادامه دارد... http://T.me/sserfan
دید عارف در مقام فنا: عارف در این مقام موجودات دیگر را نمی نگرد و صدای آنها را هم نمی شنود و فقط مستقیما صدا را از خود ذات اقدس خداوند می شنود و برای غیر خدا سهمی قایل نیست. نه این که کثرتی را ببیند و آنگاه بگوید اینها، آیینه دار جلال و جمال او هستند. در این مرحله هم همه اشیا در جای خود محفوظ است و چیزی نابود نمی شود؛ اما عارف سالک به جایی رسیده است که جز خدا نمی بیند نه این که همه را می بیند ولی آیینه و آیت خدا می داند، بلکه غیر از خدا، هیچ کس را نمی بیند. آیت اله جوادی آملی @sserfan
مراقبه راهیست به سوی فنا : زمانی که شما در حال مراقبه هستید "خود " یا " من"  ی وجود ندارد. زیرا همین آگاهی که از خودتان دارید ،شما را از همه کس و همه چیز جدا می کند . اگر شما هنوز سر جایتان باشید،موضوع ها نیز سر جای شان هستند . "من هستم "، اما  "من " نمی تواند در تنهایی همه سویه زندگی کند . من در پیوند با جهان بیرون است که هستی دارد ، "من" موجودی وابسته است.در این صورت ، "خود"  یا  "من هستم " چیزی است در درون شما، که در پیوند با چیزی بیرون از شما هستی دارد. توجه به عالم بیرون ،سبب تشکیل هویت فکری و مجازی در عالم درون می گردد ،اما اگر این توجه به چیزی در بیرون نباشد ،این درون نیز رنگ می بازد ،آنگاه ،تنها آگاهی ناب  به جای می ماند. (فتامل ان من اهله ) @sserfan
مراقبه و فنا : وقتي در سكوت بنشيني و هيچ كاري نكني بهار از راه مي رسد و سبزه ها خود بخود رشد مي كنند. تو فقط بايد بدون انجام دادن هيچ كاري در سكوت بنشيني تا همه چيز خودبخود پديد آيد. تا بهار از راه برسد و سبزه ها سر بر آورند. همه چيز خود بخود رخ مي دهد. لازم نيست تو كاري بكني. مراقبه چيزي نيست كه بايد آنرا انجام داد، بلكه چيزي است كه بايد آنرا درك كرد و فهميد. همين كه تو مراقبه را درك كني و بفهمي، كافيست. آنگاه هر كجا كه در سكوت بنشيني مي تواني در حالت مراقبه قرار بگيري. مراقبه يك كنش و فعاليت نيست، بلكه حالتي از سكوت و بي كنشي است. همه چيز از فعاليت باز مي ماند تمام حركتها متوقف مي شود و تو در آسايش كامل قرار مي گيري. و آن لحظه، لحظه اي است كه در مي يابي فنا ناپذير هستي و فقط جسم تو از بين مي رود، خود تو هرگز. آنگاه تمام ترسها ناپديد مي شوند، زيرا همه ترسها در ترس از مرگ ريشه دارد. و نترس بودن ستون بنيادين يك زندگي شادمان است @sserfan
مراقبه ،راهی به سوی فقر و فنا ذهن هم مانع و هم راه : ما ناچاریم از ذهن شروع کنیم ، زیرا همه در ذهن هستیم و همه ذهن و خیال هستیم ،باید از ذهن شروع کرد و سپس از آن عبور کرد . اگر کسی بخواهد از نقطه الف به نقطه ب برود آنچه که مانع و حجاب وی است ، مسیر و فاصله ای است که بین نقطه الف و ب وجود دارد ،این مسیر و جاده ، در عین حال راهی است که راهرو با دنبال کردن آن به مقصد می رسد. بنابراین ذهن در عین اینکه ،حجاب و مانع است ،همین ذهن مسیری است که طالب کمال را به مقصد می رساند. از ذهن خود آگاه باشید ،افکاری که در حال جریان یافتن در ذهن هستند را دنبال کنید ،دنبال کردن همین افکار است که سرانجام به بی فکری و بی ذهنی می انجامد. افکار را تجزیه و تحلیل کنید و علت آن را بیابید ،وجود افکار چون تاریکی هستند ،با آمدن نور ،افکار و ذهن محو میشوند ،آگاهی نور است. از طریق مراقبه و کسب معرفت ،آگاهی های خود را گسترس دهید ،با آمدن آگاهی ها ،جایی برای ظلمت و افکار نیست. سرانجام شما هستید ولی بدون ذهن ،شما هستید ولی بدون من خیالی ، وجود خیالی شما محو میشود و شما نیستید ،چون در برابر هست مطلق خود را می بینید و فانی در او می شوید . و بقول عطار در سفر مرغان به سوی سیمرغ : چون شما سی مرغ حیران مانده‌اید بی‌دل و بی‌صبر و بی‌جان مانده‌اید ما به سیمرغی بسی اولیتریم زانک سیمرغ حقیقی گوهریم محو ما گردید در صد عز و ناز تا به ما در خویش را یابید باز محو او گشتند آخر بر دوام سایه در خورشید گم شد والسلام تا که می‌رفتند و می‌گفت این سخن چون رسیدند و نه سر ماند و نه بن لاجرم اینجا سخن کوتاه شد ره رو و ره برنماند و راه شد   @sserfan
🔴مراقبه راهیست به سوی فنا : ♦️زمانی که شما در حال مراقبه هستید "خود " یا " من" ی وجود ندارد. زیرا همین آگاهی که از خودتان دارید ،شما را از همه کس و همه چیز جدا می کند . ♦️اگر شما هنوز سر جایتان باشید،موضوع ها نیز سر جای شان هستند . "من هستم "، اما "من " نمی تواند در تنهایی همه سویه زندگی کند . من در پیوند با جهان بیرون است که هستی دارد ، "من" موجودی وابسته است.در این صورت ، "خود" یا "من هستم " چیزی است در درون شما، که در پیوند با چیزی بیرون از شما هستی دارد. اما اگر در بیرون چیزی نباشد ،این درون نیز رنگ می بازد ،آنگاه ،تنها آگاهی ناب به جای می ماند. (فتامل ان من اهله ) @sserfan
🔴مراقبه ذهن هم مانع و هم راه : ما ناچاریم از ذهن شروع کنیم ، زیرا همه در ذهن هستیم و همه ذهن و خیال هستیم ،باید از ذهن شروع کرد و سپس از آن عبور کرد . اگر کسی بخواهد از نقطه الف به نقطه ب برود آنچه که مانع و حجاب وی است ، مسیر و فاصله ای است که بین نقطه الف و ب وجود دارد ،این مسیر و جاده ، در عین حال راهی است که راهرو با دنبال کردن آن به مقصد می رسد. بنابراین ذهن در عین اینکه ،حجاب و مانع است ،همین ذهن مسیری است که طالب کمال را به مقصد می رساند. از ذهن خود آگاه باشید ،افکاری که در حال جریان یافتن در ذهن است را دنبال کنید ،دنبال کردن همین افکار است که سرانجام به بی فکری و بی ذهنی می انجامد. افکار را تجزیه و تحلیل کنید و علت آن را بیابید ،وجود افکار چون تاریکی هستند ،با آمدن نور ،افکار محو میشوند ،آگاهی نور است. از طریق مراقبه و کسب معرفت ،آگاهی های خود را گسترس دهید ،با آمدن آگاهی ها ،جایی برای ظلمت و افکار نیست. سرانجام شما هستید ولی بدون ذهن ،شما هستید ولی بدون من خیالی ، وجود خیالی شما محو میشود و شما نیستید ،چون در برابر هست مطلق خود را می بینید و فانی در او می شوید . و بقول عطار در سفر مرغان به سوی سیمرغ : چون شما سی مرغ حیران مانده‌اید بی‌دل و بی‌صبر و بی‌جان مانده‌اید ما به سیمرغی بسی اولیتریم زانک سیمرغ حقیقی گوهریم محو ما گردید در صد عز و ناز تا به ما در خویش را یابید باز محو او گشتند آخر بر دوام سایه در خورشید گم شد والسلام تا که می‌رفتند و می‌گفت این سخن چون رسیدند و نه سر ماند و نه بن لاجرم اینجا سخن کوتاه شد ره رو و ره برنماند و راه شد   @sserfan
🔴مراقبه راهیست به سوی فنا : ♦️زمانی که شما در حال مراقبه هستید "خود " یا " من"  ی وجود ندارد. زیرا همین آگاهی که از خودتان دارید ،شما را از همه کس و همه چیز جدا می کند . اگر شما هنوز سر جایتان باشید،موضوع ها نیز سر جای شان هستند . "من هستم "، اما  "من " نمی تواند در تنهایی همه سویه زندگی کند . من در پیوند با جهان بیرون است که هستی دارد ، ♦️"من" موجودی وابسته است.در این صورت ، "خود"  یا  "من هستم " چیزی است در درون شما، که در پیوند با چیزی بیرون از شما هستی دارد. اما اگر در بیرون چیزی نباشد ،این درون نیز رنگ می بازد ،آنگاه ،تنها آگاهی ناب  به جای می ماند. (فتامل ان من اهله ) @sserfan
🔴وصال و فنای عرفانی در حال عبادت : ♦️چگونه حق متعال هم اول و هم اخر و هم ظاهر و هم باطن است؟ سالک در حال عبادت (بیشتر در حال عبادت) یک لحظه واقع میشود در حال و مقامی که خود را ناطق به نطق حق ،ذاکر به ذکر حق ،قادر به تکلم و قیام حق می بیند. در این حال، سلب هستی یکجا از او میشود ،در این هنگام آنکه در باطن او را قوام و قرار بخشیده ،که او بعنوان عابد به عبادت قیام دارد ،خود را ظاهر و عابد را محو می سازد و باطن را برای آن عابد مکشوف می سازد . عابد به این کیفیت و به این واقعیت راه می یابد ،این برهان نیست ،این شهود و دید است که به عیان حقایق مورد رویت قرار میگیرد. 📚استاد محسن بینا سراج الصعود لمعاریج الشهود @sserfan