eitaa logo
سبک زندگی دینی
127 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
23 فایل
آیدی ادمین: @mohammaddostmr
مشاهده در ایتا
دانلود
امام علی علیه السلام: إيّاكَ أن يَنزِلَ بكَ المَوتُ و أنتَ آبِقٌ مِن ربِّكَ فی طَلَبِ الدُّنيا مبادا مرگ در حالى به سراغت آيد كه تو از پروردگارت در طلب دنيا گريخته باشى غررالحكم حدیث2398 أميرالمُؤمنين علي عليه‌السلام: تو مراقب آخرتت باش، دنيا خودش ذليلانه پيش تو مي­‌آيد. عَلَيكَ بِالآخِرَةِ تاتِكَ الدُّنيا صاغِرَة ً (غررالحكم/حديث 2603/ صفحه 144)
امام على عليه السلام: لا غائبَ أقرَبُ مِن المَوتِ هيچ غايبى نزديكتر از مرگ نيست ميزان الحكمه جلد11 صفحه92 ✳ آقایان! ابد در پیش داریم... 🔻 شاگردان تعریف می‌کردند که ایشان در بین درس و بی‌مناسبت می‌فرمود که آقایان ما در پیش داریم. و این را تکرار می‌کردند. انسان در لابه‌لای زندگی‌اش نباید دچار بشود و فراموش کند که چه چیزی را در پیش دارد. ده‌ها برابر عمر زندگی نوح در مقابل پلک‌زدنی بیش نیست. 👤
یکی از شاگردان آیت الله العظمى اراکى (ره) نقل میکند : روزی رسیدم خدمت ایشان و عده‏ اى از علماء و بزرگان هم بودند.ایشان شروع کردند این چند بیت شعر را خواندند : یا مَن بدنیا إشتغل قد غَرّه طول الأمل الموت یأتى بغتتاً القبر صندوق العمل اى کسى که دنیا تو را مشغول کرده و همه را فراموش کردی، قیامت و حساب و کتاب را؛ آرزوى طولانى شما را مغرور نموده است، اما ناگهان مرگ به سراغ شما خواهد آمد. قبر شما صندوق عمل است. بعد فرمودند: درِ صندوق عمل بسته است، وقتى که باز شد،معلوم میشود چه چیز توى صندوق بوده است؟! یک بچه در رحم مادر اگر کور یا شَل باشد یا عیب دیگری داشته باشد، احساس ناراحتى نمیکند،اصلا ناراحت نیست. اما وقتى به دنیا میآید، میفهمد که چشم او نابینا است، لذا شدیداً ناراحت میشود؛ آن کسانى که دنیا شدیداً آنها را غافل کرده و آخرت را فراموش کرده‏ اند، الآن معلوم نمیکند که چه کار کرده، بعد از مردن و در پاى حساب و کتاب، معلوم میشود براى آخرت چه کرده است. 🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢 داستان رهسپار خانه سالمندان نشر این مقاله در اینترنت باعث برانگیخته شدن تفکر ِ بیشتر مخاطبین راجع به زندگی شده است. مقاله توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانهء سالمندان به نگارش در آورده است: دارم به خانهء سالمندان میرم ، مجبورم. وقتی زندگی به نقطه ای میرسه که دیگه قادر به حمایت از خودت نیستی ،بچه هات به نگهداری از فرزندان خودشان مشغولند و نمی توانند ازت نگهداری کنند،این تنها راه باقی‌مانده است. خانهء سالمندان شرایط خوبی داره ، اتاقی ساده. همه نوع وسایل سرگرمی داره، غذا خوشمزه است، خدمات هم خوبه. فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست. حقوق بازنشستگی من به سختی می تونه این هزینه رو پوشش بده. البته اگه خونه خودم رو بفروشم به راحتی از پس ِ هزینه اش برمیام. می تونم در بازنشستگی خرجش کنم تازه ارث خوبی هم برا پسرم بذارم. پسرم این را خوب می فهمه: «پولها و اموالت باید به خودت لذت بده. ناراحت ِ ما نباش.» حالا من باید برا رفتن به خونه سالمندان آماده بشم. به هم ریختن خانه به خیلی چیزها برمی گرده : جعبه ها،چمدانها،کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگیست ، لباسها و لوازم خواب برای تمام فصول. از جمع کردن خوشم میامد. کلکسیون تمبر، دهها نوع قوری دارم. کلکسیونهای کوچک زیاد، مثل گردنبندهای از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل. عاشق کتابم. کتابخانه‌ام پر از کتابه. انواع شیشه بطری مرغوب خارجی. از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم. دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که میشه دریک آشپزخانه پر تصور کرد. ده ها آلبوم پر از عکس و... به خانه پر از لوازم نگاه می‌کنم و نگران میشم. خونهء سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی داره. دیگه جایی برای اونهمه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام نداره. یک لحظه فکر میکنم مالی که جمع کرده ام دیگه متعلق به من نیست. در واقع این مال متعلق به دنیاست. ثروتی هم که در آینده خواهد آمد تعلق به کسی ندارد. قصر ِ چه کسی شهر ممنوعه است؟ امپراطور فکر می کرد قصر متعلق به خودشه ولی امروز متعلق به مردم و جامعه است. به اینها نگاه می کنید ، با آنها بازی می کنید ، از آنها استفاده می کنید ولی نمی تونید آنها را با خودتون به گور ببرید. می خوام همه اموالم رو ببخشم ولی نمی تونم. هضمش برام مشکله. از طرفی بچه ها و نوه هایی که برا کارم و جمع آوری اینهمه چیز ارزش قایل باشند کم هستند. می تونم تصور کنم که آنها با اینهمه چیزی که با سختی جمع کرده ام چطور برخورد می کنند: همهء لباسها و لوازم خواب دور ریخته می شه. عکسهای با ارزش نابود میشه، کتابها فله‌ای فروخته میشه. کلکسیونهام چی؟ اگه دوستشون نداشته باشی از خودت دورشون میکنی. مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته میشه. درست مثل پایان عمارت قرمز می مونه: تنها یک تکهء تمیز سفید به جا می مونه. از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم چند تکه برداشتم، چند تا وسیلهء آشپزخونه، و چند تا از کتابهای مورد علاقه‌ام، و چند تا قوری چای. کارت شناسایی و شهروندی و بیمه و سند خونه و البته کارت بانکی. تمام. این همهء متعلقات منه. میرم و با همسایه‌ها خداحافظی می‌کنم.... سه بار سرم را به طرف درب خانه خم میکنم و آن را به دنیا می سپارم. بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازیست. بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند: ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم. دور خودتان را برا خوشحال شدن شلوغ نکنید. رقابت برا شهرت و ثروت خنده داره. زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست. افسوس که هر چه برده ام باختنی ست، برداشته ها تمام بگذاشتنی ست، برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت، بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی ست
🔴 دو عیب بزرگ برای کاخ زیبا ✍ در«تفسیر روح البیان» نوشته شده است که: یکی از پادشاهان سابق، تصمیم گرفت کاخ عظیمی بسازد که در جهان بی نظیر باشد. پس از ساخته شدن کاخ، از تمام مردم دعوت کرد که از کاخ دیدن نمایند و دفتری هم کنار در خروجی قرار داد، تا هر کس عیبی در کاخ مشاهده کرد، در آن بنویسد، تا عیب را برطرف کنند. پس از پایان بازدیدها، وقتی شاه، دفتر را بررسی نمود، دید که تمام مردم از این قصر تعریف کرده اند، به جز دو نفر که به آن ایراد گرفته اند. شاه به دنبال آن دو نفر فرستاد، وقتی که آنان حاضر شدند از آن‌ها پرسید: شما چه عیبی در این کاخ مشاهده کردید؟ آنها گفتند: این ساختمان دو عیب دارد که علاج و راه درمانی هم ندارد، ولی می‌ترسیم که با گفتن آن‌ها مورد خشم پادشاه قرار بگیریم. شاه گفت: نترسید و حرفتان را بگوئید. آنها گفتند: عیب اول، این است که این ساختمان، عاقبت خراب می‌شود و عیب دیگر آنکه، صحبش از آن جدا می‌شود می‌میرد) برای مدت اندکی، دل به چه چیزی می‌بندی؟ 📚 کتاب داستان‌های شهید دستغیب (معاد و قیامت)
✍پیامبراکرم صلی الله علیه و آله: مردگانتان را که درقبرها آرمیده اند از یاد نبرید. مردگان شما امید احسان شما را دارند. آنها زندانی هستند و به کارهای نیک شما رغبت دارند. شما صدقه و دعایی به آنها هدیه کنید. 📚انوار الهدایه ص 115 🔴 هر کس در عصر پنج شنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند ، خداوند عزوجل طبقه هایی از نور به قلب آنان افاضه می کند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات این کس را بر می آورد. أرحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه ای هستند. 📚 معاد شناسی علامه طهرانی ، ج ۱ ، ص ۱۹۰
💠 خوشحالی خداوند ✍ امام باقر(ع) می فرمایند: خدای متعال از توبه بنده اش خوشحال است، بیش از خوشحالی مردی که کاروانش را گم کرده است و در شب تاریک به دنبالش می گردد و آنگاه کاروان را می یابد. پس خوشحالی خدای متعال از توبه بنده اش بیش از خوشحالی این مرد است. 📚 بحارالانوار ج 6، ص 33
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 👓 قبر، جایگاه استراحت من است! ❗️ یک روز از مرحوم آیت الله العظمی میرزا جواد آقای تبریزی سوال کردم: آقا شما از مرگ نمی‌ترسید؟ فرمودند: خیر، من در طول دوران تحصیلم خلافی نکردم که از مرگ بترسم، قبر، جایگاه استراحت من است! 📕 سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا 🔻 یکی از علل ترس از مرگ جهالت است. وقتی انسان حقیقت مرگ را نمی داند چیست، از آن هراس دارد. امام هادی به عیادت یکی از اصحاب خود که در بستر بیماری افتاده بود تشریف بردند، دیدند آن مرد دارد گریه می کند و از ترس مرگ در جزع و فزع است. حضرت فرمودند: ای بنده خدا تو از مرگ می ترسی؛ چون معنای مردن را نمی دانی بعد از او پرسیدند: اگر تمام بدنت را چرک و کثافت بگیرد و از این چرک‌ها در رنج و آزار باشی، در عین حال زخم ها و بیماری هایی هم در بدن تو پیدا شود و بدانی اگر حمام بروی و شست و شویی کنی، از همه این چرک‌ها و و زخم‌ها و بیماری ها راحت می شوی. آیا دوست داری به حمام بروی یا خیر؟ گفت: آقا معلوم است که دوست دارم. حضرت فرمودند: مرگ برای مؤمن حکم همین حمام را دارد و تطهیر از آلودگی هاست. آنچه از گناهانی که به واسطه بلاها و بیماری های دنیا از بین نرفته و هنوز باقی است، به واسطه مرگ از بین می رود و پاکیزه میشوی. حضرت با آن مرد مقداری صحبت کردند، و او دلش آرام گرفت و اضطرابش از بین رفت و پس از چند لحظه از دنیا رفت. امام جواد فرمودند: «مرگ مثل دارویی است که مقداری تلخی دارد. کودک که نمی داند از آن بدش می آید و فرار می کند، ولی شخص عاقل می داند چه خاصیتی در آن است.» 📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر @sss1400
⚠️🚨 غربال به اندازه‌ای که تنها مشتی از انبار گندم سالم بماند.. 🔮 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرمایند: ✅ «براى شما مثالى مى‌زنم و آن عبارت از مَثَل مردى است كه داراى مقداری گندم باشد، پس آن را پاک و غربال🌪 نموده و در خانه‌ انبار نموده و آن را به اميد خدا در آنجا رها كرده باشد؛ بعد به سر گندم خود باز گردد و ناگاه ببيند و در آن كرم افتاده است؛ پس آن را بيرون آورده پاک نمايد، سپس آن را بِه آن انبار بازگردانيده و آن را رها نموده؛ مدّتى در آنجا بماند. باز نزد آن برگشته و ببيند كه ديگر بار تعدادى كرم به آن رسيده است؛ پس آن را خارج ساخته و تميز و پاک نموده(به محلّ‌ اوّل) بازگردانيده باشد و پيوسته اين كار همچنان تكرار شود تا اين كه از آن مشتى همچون گندم خالص⭐️ يک بته از خوشه‌ی گندم كه كرم نتوانسته هيچ آسيبى به آن برساند باقى بماند؛ شما نيز همين گونه مورد جداسازى قرار مى‌گيريد تا اين كه از شما باقى نماند مگر جماعتى كه فتنه‌ها به آن زيانى نمى‌رساند!» 📜 «أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ: وَ سَأَضْرِبُ لَكُمْ مَثَلاً وَ هُوَ مَثَلُ رَجُلٍ كَانَ لَهُ طَعَامٌ فَنَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ ثُمَّ أَدْخَلَهُ بَيْتاً وَ تَرَكَهُ فِيهِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَهُ اَلسُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ ثُمَّ أَعَادَهُ إِلَى اَلْبَيْتِ فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَ طَائِفَةً مِنْهُ اَلسُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَيَّبَهُ وَ أَعَادَهُ وَ لَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى بَقِيَتْ مِنْهُ رِزْمَةٌ كَرِزْمَةِ اَلْأَنْدَرِ لاَ يَضُرُّهُ اَلسُّوسُ شَيْئاً وَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ تُمَيَّزُونَ حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْكُمْ إِلاَّ عِصَابَةٌ لاَ تَضُرُّهَا اَلْفِتْنَةُ شَيْئاً» 📚 الغيبة(للنعمانی)، ج ۱، ص ۲۰۹ 📚 بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۱۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 او ما را می‌بیند، ما او را نمی‌بینیم! اگر بدونیم او ما را می‌بیند، حیا میکنیم از انجام معصیت! صحبت‌های ما را قبل از اینکه مخاطبمان بشنود، او می‌شنود! 💬 آیت الله بهجت رحمة الله علیه
؛ در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور (عج) .
✳️ می‌خواهیم راهِ رفته را برگردیم آقا! 🔻 ما می‌خواهیم راهِ رفته را برگردیم آقا! می‌خواهیم فریاد بزنیم تا همه‌ی بچه‌ها نه، همه‌ی عالم بشنوند که ما خودمان هم تو را نشناخته فریاد می‌زدیم. می‌خواهیم به بچه‌ها راستش را بگوییم تا آن‌ها بدانند تویی که ما به آن‌ها معرفی می‌کردیم اصلِ آن عکس خدا کشیده نبود و ما تازه این را فهمیده‌ایم. ما امامی ساخته بودیم در خیالمان امامی که شبیه خودمان بود و گمان می‌کردیم که تو همان امامی. حواسم هست چه می‌گویم. اعتقاد ما این بود که تو شبیه خودمان هستی و با این اعتقاد دیگر تلاش برای شبیهِ تو شدن معنایی نداشت. بچه‌ها از ما فراری و ما در حال تحمیلِ عشقِ یک نفر مثل خودمان بچه‌ها از خُلق ما به تنگ آمده و ما در حالِ تزریقِ شوق آمدن کسی مثل خودمان. بچه‌ها غرق دعا برای رها شدن از ما و ما دستانشان را به هر زور و ضربی بالا می‌بردیم رو به آسمان برای زودتر آمدنِ کسی مثل خودمان... 👤 📚 برگرفته از کتاب «بهانه‌ی بودن»
(عج) اتصال با تو، اتصال با تمام خوبیهاست اتصال با تو، برکت است، زندگی است اتصال با تو، تمام خیر است 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤