eitaa logo
⌈.استوری مذهبی•.⌋
3هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
33.8هزار ویدیو
65 فایل
﷽ ° ° ' #اسـتورے‹💬💻 #جمعہ‌های‌امام‌زمانے 💚 #اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج💚 #منبع_استوری #پروفایل⚘ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
🤯اتفاقی که برای شوهرم افتاد📌 با شوهرم زندگی خیلی شیرین و صمیمانه ای داشتیم و برای هم غش و ضعف میرفتیم... تا اینکه یه روز امیر علی با صورتی کبود اومد خونه وقتی پرسیدم چی شده گفت تصادف کردم از اون روز خیلی اخلاقش باهام سرد شد نه میومد سر سفره غذا نه بیرونم می‌برد نه هیچی وقتی هم گله میکردم میگفتم خسته ام و... بعد یه مدت که واقعا خسته شده بودم از رفتاراش و به فکر طلاق افتاده بودم رفتم جلوش وایسادم و با داد و حوار گفتم چته اون روز چیشده بود که اینجوری رفتار می‌کنی؟؟ناگهان زد زیر گریه و گفت...👇🏻😭😨📵 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd 😞
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
🤯اتفاقی که برای شوهرم افتاد📌 با شوهرم زندگی خیلی شیرین و صمیمانه ای داشتیم و برای هم غش و ضعف میرفتیم... تا اینکه یه روز امیر علی با صورتی کبود اومد خونه وقتی پرسیدم چی شده گفت تصادف کردم از اون روز خیلی اخلاقش باهام سرد شد نه میومد سر سفره غذا نه بیرونم می‌برد نه هیچی وقتی هم گله میکردم میگفتم خسته ام و... بعد یه مدت که واقعا خسته شده بودم از رفتاراش و به فکر طلاق افتاده بودم رفتم جلوش وایسادم و با داد و حوار گفتم چته اون روز چیشده بود که اینجوری رفتار می‌کنی؟؟ناگهان زد زیر گریه و گفت...👇🏻😭😨📵 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd 😞
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
🤯اتفاقی که برای شوهرم افتاد📌 با شوهرم زندگی خیلی شیرین و صمیمانه ای داشتیم و برای هم غش و ضعف میرفتیم... تا اینکه یه روز امیر علی با صورتی کبود اومد خونه وقتی پرسیدم چی شده گفت تصادف کردم از اون روز خیلی اخلاقش باهام سرد شد نه میومد سر سفره غذا نه بیرونم می‌برد نه هیچی وقتی هم گله میکردم میگفتم خسته ام و... بعد یه مدت که واقعا خسته شده بودم از رفتاراش و به فکر طلاق افتاده بودم رفتم جلوش وایسادم و با داد و حوار گفتم چته اون روز چیشده بود که اینجوری رفتار می‌کنی؟؟ناگهان زد زیر گریه و گفت...👇🏻😭😨📵 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd 😞
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
🤯اتفاقی که برای شوهرم افتاد📌 با شوهرم زندگی خیلی شیرین و صمیمانه ای داشتیم ... تا اینکه یه روز امیر علی با صورتی کبود اومد خونه وقتی پرسیدم چی شده گفت تصادف کردم از اون روز خیلی اخلاقش باهام سرد شد نه بیرونم می‌برد نه هیچی وقتی هم گله میکردم میگفتم خسته ام و... بعد یه مدت که واقعا خسته شده بودم از رفتاراش و به فکر طلاق افتاده بودم رفتم جلوش وایسادم و با داد و حوار گفتم چته اون روز چیشده بود که اینجوری رفتار می‌کنی؟؟ناگهان زد زیر گریه و گفت...👇🏻😭😨📵 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd 😞
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
🤯اتفاقی که برای شوهرم افتاد📌 با شوهرم زندگی خیلی شیرین و صمیمانه ای داشتیم ... تا اینکه یه روز امیر علی با صورتی کبود اومد خونه وقتی پرسیدم چی شده گفت تصادف کردم از اون روز خیلی اخلاقش باهام سرد شد نه بیرونم می‌برد نه هیچی وقتی هم گله میکردم میگفتم خسته ام و... بعد یه مدت که واقعا خسته شده بودم از رفتاراش و به فکر طلاق افتاده بودم رفتم جلوش وایسادم و با داد و حوار گفتم چته اون روز چیشده بود که اینجوری رفتار می‌کنی؟؟ناگهان زد زیر گریه و گفت...👇🏻😭😨📵 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd 😞
🤯اتفاقی که برای شوهرم افتاد📌 با شوهرم زندگی خیلی شیرین و صمیمانه ای داشتیم و برای هم غش و ضعف میرفتیم... تا اینکه یه روز امیر علی با صورتی کبود اومد خونه وقتی پرسیدم چی شده گفت تصادف کردم از اون روز خیلی اخلاقش باهام سرد شد نه میومد سر سفره غذا نه بیرونم می‌برد نه هیچی وقتی هم گله میکردم میگفتم خسته ام و... بعد یه مدت که واقعا خسته شده بودم از رفتاراش و به فکر طلاق افتاده بودم رفتم جلوش وایسادم و با داد و حوار گفتم چته اون روز چیشده بود که اینجوری رفتار می‌کنی؟؟ناگهان زد زیر گریه و گفت...👇🏻😭😨📵 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd 😞
🤯اتفاقی که برای شوهرم افتاد📌 با شوهرم زندگی خیلی شیرین و صمیمانه ای داشتیم و برای هم غش و ضعف میرفتیم... تا اینکه یه روز امیر علی با صورتی کبود اومد خونه وقتی پرسیدم چی شده گفت تصادف کردم از اون روز خیلی اخلاقش باهام سرد شد نه میومد سر سفره غذا نه بیرونم می‌برد نه هیچی وقتی هم گله میکردم میگفتم خسته ام و... بعد یه مدت که واقعا خسته شده بودم از رفتاراش و به فکر طلاق افتاده بودم رفتم جلوش وایسادم و با داد و حوار گفتم چته اون روز چیشده بود که اینجوری رفتار می‌کنی؟؟ناگهان زد زیر گریه و گفت...👇🏻😭😨📵 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd 😞
🤯اتفاقی که برای شوهرم افتاد📌 با شوهرم زندگی خیلی شیرین و صمیمانه ای داشتیم و برای هم غش و ضعف میرفتیم... تا اینکه یه روز امیر علی با صورتی کبود اومد خونه وقتی پرسیدم چی شده گفت تصادف کردم از اون روز خیلی اخلاقش باهام سرد شد نه میومد سر سفره غذا نه بیرونم می‌برد نه هیچی وقتی هم گله میکردم میگفتم خسته ام و... بعد یه مدت که واقعا خسته شده بودم از رفتاراش و به فکر طلاق افتاده بودم رفتم جلوش وایسادم و با داد و حوار گفتم چته اون روز چیشده بود که اینجوری رفتار می‌کنی؟؟ناگهان زد زیر گریه و گفت...👇🏻😭😨📵 https://eitaa.com/joinchat/4276486319Cf5d1209cfd 😞