هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
ده سالی بود بچه دار نمیشدیم و با اصرار من،شوهرم قبول کرد ivf انجام بدیم.
بعد اینکه نوبت گرفتیم اومدیم تهران اتاق گرفتیم
.
کاشکی نمیومدیم😔💔
توو مرکز ناباروری یه پرستاری بود که خیلی با شوهرم گرم گرفته بود،
چندباری به شوهرم گفتم دوست ندارم با این پرستاره انقدر بگو بخند داری،گفت لیلا بنده خدا داره مراحل کاشت جنین رو توضیح میده.! تا اینکه ساعت کاشت جنین من دکتر یه کار فوری براش پیش اومد،گفتن خانوم نوبت شما فردا شد.منم یه اسنپ گرفتم اومدم سمت خونه همینکه نزدیک اتاق شدم کفش پاشنه بلندی جلوی در دیدم، با ترس دستگیره در و فشار دادم،که دنیا روی سرم خراب شد... 💔👇😭🥺 https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4 #تجربهای_دردناک_اما_واقعی❤️🔥🔥
هدایت شده از گسترده تبلیغاتی رادین
ده سالی بود بچه دار نمیشدیم و با اصرار من،شوهرم قبول کرد ivf انجام بدیم.
بعد اینکه نوبت گرفتیم اومدیم تهران اتاق گرفتیم
.
کاشکی نمیومدیم😔💔
توو مرکز ناباروری یه پرستاری بود که خیلی با شوهرم گرم گرفته بود،
چندباری به شوهرم گفتم دوست ندارم با این پرستاره انقدر بگو بخند داری،گفت لیلا بنده خدا داره مراحل کاشت جنین رو توضیح میده.! تا اینکه ساعت کاشت جنین من دکتر یه کار فوری براش پیش اومد،گفتن خانوم نوبت شما فردا شد.منم یه اسنپ گرفتم اومدم سمت خونه همینکه نزدیک اتاق شدم کفش پاشنه بلندی جلوی در دیدم، با ترس دستگیره در و فشار دادم،که دنیا روی سرم خراب شد... 💔👇😭🥺 https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4 #تجربهای_دردناک_اما_واقعی❤️🔥🔥
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
ده سالی بود بچه دار نمیشدیم و با اصرار من شوهرم قبول کرد ivf انجام بدیم.
بعد اینکه نوبت گرفتیم اومدیم تهران اتاق گرفتیم.
کاشکی نمیومدیم😔💔
توو مرکز ناباروری یه پرستاری بود که خیلی با شوهرم گرم گرفته بود،
چندباری به شوهرم گفتم دوست ندارم با این پرستاره انقدر بگو بخند داری،گفت تابان بنده خدا داره مراحل کاشت جنین رو توضیح میده.! تا اینکه ساعت کاشت جنین من دکتر یه کار فوری براش پیش اومد،گفتن خانوم نوبت شما فردا شد.منم یه اسنپ گرفتم اومدم سمت خونه همینکه نزدیک اتاق شدم کفش پاشنه بلندی جلوی در دیدم، با ترس دستگیره در و فشار دادم،که دنیا روی سرم خراب شد... 💔👇😭🥺 https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4 #تجربهای_دردناک_اما_واقعی❤️🔥🔥
هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
ده سالی بود بچه دار نمیشدیم و با اصرار من شوهرم قبول کرد ivf انجام بدیم.
بعد اینکه نوبت گرفتیم اومدیم تهران اتاق گرفتیم.
کاشکی نمیومدیم😔💔
توو مرکز ناباروری یه پرستاری بود که خیلی با شوهرم گرم گرفته بود،
چندباری به شوهرم گفتم دوست ندارم با این پرستاره انقدر بگو بخند داری،گفت تابان بنده خدا داره مراحل کاشت جنین رو توضیح میده.! تا اینکه ساعت کاشت جنین من دکتر یه کار فوری براش پیش اومد،گفتن خانوم نوبت شما فردا شد.منم یه اسنپ گرفتم اومدم سمت خونه همینکه نزدیک اتاق شدم کفش پاشنه بلندی جلوی در دیدم، با ترس دستگیره در و فشار دادم،که دنیا روی سرم خراب شد... 💔👇😭🥺 https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4 #تجربهای_دردناک_اما_واقعی❤️🔥🔥