eitaa logo
⌈.استوری مذهبی•.⌋
3.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
30.3هزار ویدیو
53 فایل
﷽ ° ° ' #اسـتورے‹💬💻 #جمعہ‌های‌امام‌زمانے 💚 #اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج💚 #منبع_استوری #پروفایل⚘ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ❀ آتشی باز فراهم شده و بر دَر خورد 😭 دست زهرا وسط عرش به روی سر خورد بی عبا بود که در کوچه کشیدند او را 😭 پسر حضرت حیدر به غرورش بر خورد چند باری پی مرکب نفسش بند آمد چند باری وسط کوچه زمین، با سر خورد😭 به همه اهل جهان موی سفیدش می گفت: چه قدر خون دل از کینه ی این لشکر خورد داشت با آن همه اندوه، تجسم می کرد غصه هایی که در این شهرِ بلا، حیدر خورد بی قرار است چرا او؛ نکند تازه شده داغ آن ضربه ی آنروز که بر مادر خورد خانه ی سوخته اش ارثیه از خیمه گه ِ کشته ای بود که بر حنجره اش خنجر خورد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
﷽ ❀ کاش خاموش کُنَد اشک،مُصلایش را کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را به زمین خورده و خاکی است ردایش رویش کاش می شد بِتِکاننَد سَر و پایَش را به زمین خورد،زمین خورد،زمین خورد مُدام ولی از دست ندادند تماشایش را درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را کوچه سنگی است ، سرش درد گرفته نامرد بی هوا هول نده ، سنگ است...ببین جایش را او خودش خواسته تا روضه ی مادر گیرد جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد می زد می زند تا شکند بازویِ زهرایش را دست بگذاشت به زانو نفسش تند شده عمه ی کوچک خود دید و نفس هایش را خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب کاش می شد که نبیند لبِ بابایش را •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
﷽ ❀ کاش خاموش کُنَد اشک،مُصلایش را کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را به زمین خورده و خاکی است ردایش رویش کاش می شد بِتِکاننَد سَر و پایَش را به زمین خورد،زمین خورد،زمین خورد مُدام ولی از دست ندادند تماشایش را درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را کوچه سنگی است ، سرش درد گرفته نامرد بی هوا هول نده ، سنگ است...ببین جایش را او خودش خواسته تا روضه ی مادر گیرد جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد می زد می زند تا شکند بازویِ زهرایش را دست بگذاشت به زانو نفسش تند شده عمه ی کوچک خود دید و نفس هایش را خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب کاش می شد که نبیند لبِ بابایش را •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•