هدایت شده از ذاکرین
#داستان_واقعی_عبرت_آموز🔥
همش ۱۷سالم بود درد زایمانم شروع شد و بی صبرانه منتظر پسری بودم که قراربود بعد از چهاردختر خدا با کلی نذرونیاز و دکتررفتن بهم بده..اونروز شوهرم اینقدر خوشحال بود که سر از پا نمیشناخت..کل فامیل خونموم دعوت بودند...
پرستار گفت کمی مونده الاناست به دنیا بیاد،وقتی کامل بچه رو دنیا آورد چهره ی وحشت زده پرستار رو دیدم،نگاهم که به پسرم افتاد از هوش رفتم و وقتی به هوش اومدم که...😔👇💔
https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35
#هرکیسرجنسیتفرزندشناشکریکردهبیاداینجا👆👆🔥💔