فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازیگری_که_به_عشق_مولا_علی
#در_دم_جان_داد❗️
#حکایت عجیب
#امام_علی (ع) و علی آزاد بازیگر فیلم های قبل از انقلاب و سریال امام علی (ع)
♦️ما را به محبت #علی بخشیدند
🔺کانال معرفتي طَریقُ السُّلُوک «کانال تخصصی یادنامه اولیاء الله و احوالات بزرگان عالم اسلام»
http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944
🍁🌟🍁🌟🍁
🌟🍁🌟🍁
🍁🌟🍁
🌟🍁
🍁
#حکایت
از حاتم طایی پرسیدند :
بخشنده تر از خود دیده ای ؟
گفت : آری مردی ڪه دارایی اش تنها دو گوسفند بود ، یڪی را شب برایم ذبح ڪرد .
از طعم جگرش تعریف ڪردم ، صـــــبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم ڪباب ڪرد .
گفتند :
تو چه ڪردی ؟
گفت :
پانصد گوسفند به او هدیه دادم .
گفتند :
پــــــــــس تو بخشنده تری ؟
گفت :
نــــــــــه !
چون او هرچه داشت به من داد
امــــــــــا من اندڪی از آنچه داشتم به او دادم .
@sulook
#حکایت #عاقل_را_اشارتی_کافیست
مردی برای خــود خانه ای ساخت و از خانه قول گرفت که تا وقتی زنــده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هــر اتفاقی وی را #آگاه کند
مــدتی از ساخـت خانـه گذشـت ترکی در دیــوار ایجاد شد مــرد فـوراً با گچ ترک را پوشاند . بعد از مدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد و باز هم مرد با گچ ترک را پوشاند
ایــن اتفاق چندین بار برای #خانه و مــرد تکرار شــد و روزی ناگهان خانه فرو ریخــت . مــرد با سرزنش قولی که گرفته بود را به خانه یادآوری کرد
خانه پاسخ داد هــر بار خواستم هشدار بدهـم و تــو را آگاه کنـم دهانـم را بـا #گچ گرفتـی و مـرا ساکت کردی این هــم عاقـبت نشنیدن هشـدارها
@sulook
﷽
#حکایت
♦️بارگاه اول: محبت♦️
🔴دستگیری از اولاد حضرت زهرا علیها السلام
جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی رضا گل محمدی نقل کردند: آقای مجتهدی می فرمودند: زمانی که در مشهد مقدس سکونت داشتم اطلاع پیدا کردم، سیّدی از اولاد حضرت فاطمه ی زهرا علیها السلام در کنار خیابان چادری زده و با اهل و عیال خود در آن زندگی می کند، با شنیدن این خبر، قرار و آرامش از من سلب شد، بعد از تفحّص از علت این واقعه متوجه شدم که این سید یک سال است به علت عدم توانایی مالی نتوانسته است مال الاجاره اش را پرداخت کند و صاحب خانه او را بیرون کرده است، و او به ناچار در کنار خیابان چادری زده و در آن زندگی می کند. پس از وقوف به این مهم فوراً به سراغ صاحب خانه رفته و مال الاجاره ای که عقب افتاده بود را پرداخت کردم، آنگاه منزلی به مدت یک سال اجاره نموده و هزینه ی یک سال اجاره را جلوتر پرداختم ، سپس نزد آن سید رفتم و کلید خانه را به او تحویل دادم و گفتم این خانه از طرف حضرت رضا علیه السلام است و اجاره ی آن تا یک سال پرداخت شده و بعد از آن هم خدا بزرگ است، فقط خدا می داند که آن سید چقدر خوشحال شد، به طوری که از فرط خوشحالی به شدت اشک شوق می ریخت. همان شب در عالم خواب خدمت حضرت رضا علیه السلام مشرف شدم و آن جناب به پاس اینکه دل سیدی از اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به دست آورده بودم بسیار به من محبت کرده و نوعی از علم کیمیا را به من آموختند.
آقای مجتهدی در حالی این حکایت را نقل میکردند که به شدت می گریستند و به دوستان می فرمودند:
《دلِ دل شکسته ای را به خاطر خدا آباد کردن، آن هم به گونه ای که دست چپ از دست راست باخبر نشود، از مهمترین اعمال سلوک الی الله است.》
تا آنجا که در توان دارید در انجام این مهم سعی کنید تا خداوند هم به هنگام اضطرار از شما دستگیری نماید.
صدها فرشته بوسه بر آن دست می زنند
کز کار خلق یک گره بسته وا کند
#لاله_ای_از_ملکوت
#جلد_اول
#صفحه_۳۲۹
پیامرسان سروش:
@sheykhjafar_mojtahedi
@sulook
🌼«نپرداختن بدهی دیگران»
🔰حاج #ميرزا_حسين_نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى #حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم #حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم #جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
شبى #قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از #صراط كردم، زفير و #شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در #جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
💥گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. #يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر #سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج۱۳
اثر استاد حسین انصاریان
@sulook
#حکایت
🌸✨امام صادق (ع) فرمودند :
❣نخستین چیزی ڪه از بنده حسابرسے میشود نماز است ، پس اگر نماز پذیرفته شد اعمال دیگرش نیز پذیرفته میشود ، چنانچه نمازش رد شود بقیه اعمال او هم قبول نخواهد شد.
📚وسائل الشیعه ج۳ ص ۲۲
🌸✨امام صادق (ع) فرمودند :
❣فرشته مرگ ، شیطان را از ڪسے ڪه مراقب نماز است دور میڪند ، و شهادت بر وحدانیت خدا ، و رسالت پیامبر(ص) را در هنگام هولناڪ مرگ به او تلقین میڪند.
📚وسائل الشیعه ج۳ ص۱۹
🌸✨ایت الله حق شناس ره میفرمود:
❣موقع اذان حضرت ملڪ الموت به شما نگاه میڪنه ایا نماز اول وقت میخونین اگه اهل نماز اول وقت باشین زمانی ڪه مرگ شما میرسه ملڪ الموت با شما مدارا میڪند
@sulook
#حکایت
✍ روزی بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
1⃣ یک اینکه می گوید خدا دیده نمیشود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
2⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
3⃣ سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
👌استاد اینها را شنید و خجل شد و از
جای برخاست و رفت
@sulook
✍#حکایت
مردی صبح گاهان برای ادای نماز صبح روانه مسجد شد در راه پایش سر خورد و در گودالی اب فرود آمد به منزل برگشت و پس از تعویض لباس دوباره روانه مسجد شد .
دوباره همانجا سر خورد و به گودال افتاد. مرد به سوی خانه برگشت برای بار سوم لباس پوشید و روانه خانه خدا گردید.
وقتی به گودال آب رسید دید مردی فانوس به دست منتظر او ایستاده ...
مرد فانوس به دست گفت من منتظر تو هستم تا تو را به سلامت به مسجد رسانم
عابد قصه ما از او تشکر کرد و با هم روانه مسجد شدند
وقتی به مقصد رسیدند مرد عابد قصه ما از مرد فانوس به دست پرسید
تو که هستی و برای چه به من کمک کردی .. مرد فانوس به دست جواب داد ....
من شیطانم ...!
بار اول که به زمین خوردی دوست میداشتم که ازبرگشتن منصرف شوی
ولی تو با برگشت خود موجب شدی خداوند تمام گناهان خویشاوندانت را عفو نمایدو در مرتبه دوم که به زمین خوردی لباس پوشیدی و برگشتی.
خداوند گناهان تمام مردم دهکده ات را بخشید.
ترسیدم اگر بار دیگر به زمین بخوری خداوند به خاطر تو از سرتقصیرات تمام مردم زمین بگذرد بنابراین چاره را در آن دیدم که شما را به سلامت به مقصد رسانم.
@sulook
#حکایت
ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ:
ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﻓﻜﺮﻯ بکنید.
☘️ ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!!
پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺸﺘﻪ.
ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ،ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ....
☘️ پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﺑﻜﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻛﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ... ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ.
☘️ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺷﺮﻑ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ، ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ؟ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻇﺐ باشید.
@sulook
#حکایت
✅عزرائیل رفیقت می شود!
✍خدا رحمت کند استاد اخلاق آیت الله حق شناس رحمه الله علیه را، می فرمودند:«تو نمازت را اول وقت بخوان، اگر حاجتت روا نشد آب دهان بیانداز در صورت من!»
برنامه ی زندگی ات را طوری تنظیم کن که مهمترین اولویت کارهایت نمازت باشد که در روایات آمده است سخت نخواهد گرفت قابض الارواح هنگامه ی قبضِ روح از کسی که نمازش را در اول وقت بجا می آورد و خودش ذکرِ شهادتین را به او تلقین خواهد کرد.
💥نمازت را به نماز عاشقانه ی امام زمانت گره بزن.
@sulook
🔻او مؤمن است و مؤمن را باید احترام کرد...❗️
◽️حاج آقا جواد گلپایگانی، فرزند مرجع عالیقدر آیت الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی رحمه الله درباره برخورد احترام آمیز پدرشان با دیگران می گوید:..
◽️در سنین کودکی بودم.ایام عاشورا طبق معمول در منزلمان روضه خوانی بود. مرحوم پدرم در کنار در ایستاده بودند و به مردم احترام می کردند.
◽️روزی دیدم مرد نابینایی وارد شد و آقا تمام قد به احترام او بلند شدند. روزهای بعد هم آن مرد نابینا می آمد و ایشان در برابر او بلند می شدند و احترام می گذاردند.
◽️روزی به آقا عرض کردم: این مرد نابیناست و نمی بیند شما در برابرش بلند می شوید،آقا فرمودند: او مؤمن است و مؤمن را باید احترام کرد
#حکایت
@sulook