eitaa logo
نسل آفتاب
867 دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
7.3هزار ویدیو
188 فایل
تنها رسانه مستقل کانال اصلی کپی کلیه مطالب آزاد است حرف دلتان رو به صورت ناشناس بفرستید https://harfeto.timefriend.net/17322071138633
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه آبیه چرا دُز چهارم و پنجم ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
دُز چهارم الزامی می‌شود هرکی دُز پنجم بزنه مسابقه رو برده می‌خواستم بگم خدا بیامرزدش یادم آمد کسی که خودکشی می‌کند آمرزیده نمی‌شود ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
نمازتان شما را از همسرداری باز ندارد ابراهيم بن عبدالحميد گويد: من و «سُكَيْن نخعى» با هم به حج می‌رفتيم، او زن را ترک كرده و بوى خوش استعمال نمی‌کرد، لباس نو نمی‌پوشيد، از غذاهاى لذيذ نمی‌خورد، مشغول عبادت شده و در مسجد ساكن شده بود و حتى سر به طرف آسمان بلند نمی‌كرد. او بعد از مناسک حج وارد مدينه شد و خدمت امام صادق علیه‌السلام رسيد، و در كنارش به نماز ايستاد، بعد از آن گفت قربانت گردم می‌خواهم از شما مسائلى بپرسم، فرمود: برويد آنها را بنويسيد و براى من بفرستيد. او بازگشت و نامه‏اى نوشت و سؤالات خود را مطرح كرد و نوشت که: قربانت گردم مردى خوف خدا در دلش جاى گرفته و او ترک زن و خوردن غذا را كرده است و توانايى ندارد سرش را به طرف آسمان بلند كند. امام علیه‌السلام در جواب او نوشتند اما درباره زن، خودت می‌دانى كه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم چه اندازه با زنان خود آميزش داشت و هرگز آنها را ترک نمی‌كرد مَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ النِّسَاءِ اما در مورد غذاهاى لذيذ بايد بدانى كه رسول خدا گوشت و عسل ميل می‌كردند اما اينكه می‌گوئى خوف بر او وارد شده و توانائى ندارد سرش را به طرف آسمان بلند كند و اين آيات را زياد تلاوت كند: الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ رجال‏الكشي، صفحه ۳۷۰ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ سوره البقره آیه ۳ ترجمه: ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍی ﭘﻨﻬﺎﻥ‌ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ‌ﻫﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ میﺁﻭﺭﻧﺪ، ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺩﺍﺑﺶ میﺧﻮﺍﻧﻨﺪ، ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﻭﺯی‌ﺷﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻳﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻫﺰﻳﻨﻪ میﻛﻨﻨﺪ ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
وقت آن رسیده کاری کند با توجه به اظهار نظر کارشناسان، امروز وظیفه صداوسیما است که متوجه بشود اگر در سریال‌هایش خانواده دو دارد، دستخوش همان تبلیغات ۲ دهه پیش بوده و شرایط دیگر گونه‌ای با امروز است، یعنی امروز وظیفه صداوسیماست که شاکله را تغییر داده و خانواده را در تصویر دیگر گونه نشان دهد. پرسشی که مطرح می‌شود این است که صداوسیما چرا همچنان صداوسیما اینگونه سریال می‌سازد و نشان دادن تنها یک فرزند در خانواده را به عنوان یک پلان مهم می‌داند؟ کارشناسان معتقدند به عنوان پربیننده‌ترین رسانه ایران موظف است که مطابق نیاز جامعه پیش برود و باید جوانب تأثیرگذاری خود را درک کند در غیر این صورت تمام تبلیغاتی که نهادهای فرهنگی و دلسوز انجام می‌دهند در هیمنه ترویج‌های ناصواب صداوسیما سوخت خواهد شد. ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابتدا برنامه را در کشور اجرا می‌کنند خوب که مردم را لت و پار کردند می‌نشینند آن را آسیب شناسی می‌کنند حالا هم بعد از اینکه کاملاً در زمین سازمان جهانی بهداشت بازی کردند و به تعداد زیادی با و کشنده و بی فایده مورد تأیید این سازمان آسیب رساندند اکنون کارهایشان را به آسیب‌شناسی نشسته‌اند... این وسط کی آسیب دید؟ مردم چه کسی پاسخگوست؟ هیچ کس ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افشاگری از پروژه جدید و مشترک سازمان بهداشت جهانی و وزارت بهداشت برای آزمایش داروهای جدید روی مردم ایران جز خیانت چیز دیگری از وزارت بهداشت ندیدیم ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
وقتی از پزشک پرسیدم که این نیاز این بیماره؟ گفت: نه ولی براش هم نداره ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
چرا در فضای تنگ و بسته هیچ‌ کدام ندارند؟ حتی خود رییس جمهور مگه از سلامت رییس‌جمهور مهم‌تر هم داریم؟ اگر تمام شده چرا اعلام رسمی نمی‌شود؟ اگر ماسک اهمیت زیادی ندارد چرا پزشکان عذرخواهی نمی‌کنند؟ ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
دیگه وقتشه که بچه دار بشیم ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
زندگی مثل آب توی لیوان ترک خورده می‌مونه بخوری تموم میشه نخوری حروم میشه از زندگیت لذت ببر چون در هر صورت تموم میشه ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
قصد کشتن یکی از آشنایان به نام سرهنگ عباس علی میرزایی می‌گفت: سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای خرید کلاهی به دکان کلاه‌فروشی رفتم. صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به میان آمد. کلاه‌ فروش گفت: روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود. چون سر و صدای تشییع‌کنندگان برخاست، مشتری پرسید چه خبر است؟ سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ حسنعلی اصفهانی را تشییع می‌کنند. به محض شنیدن این خبر، مشتری آنچنان به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم از منسوبان شیخ است. چون از او توضیح خواستیم، گفت من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم، لیکن حکایتی میان من و او هست که این چنین موجب شوریدگی احوال من شده است. آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد: پدرم در قریه «نخودک» کدخدا بود و من هم در اداره ژاندارمری کار می‌کردم. روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند: اگر احتیاج نداری، از شغل کدخدایی استعفا کن. پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ از کار خود استعفاء کرد و چون من از ماوقع مطلع گشتم، بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد و دیگران هم مرا به این دشمنی، تحریک و تشویق می‌کردند تا آنکه مصمم شدم ایشان را به قتل برسانم و چون گاهی از اوقات نیمه‌شب‌ها که از مأموریت خود باز می‌گشتم مرحوم شیخ را دیده بودم که تنها از ده خارج می‌شوند، بر آن شدم که در یکی از این شب‌ها ایشان را هدف گلوله سازم. اتفاقا، در یکی از شب‌های تاریک زمستانی که به طرف آبادی می‌آمدم، حضرت شیخ را دیدم که عبا بر سر کشیده و می‌خواهند از ده خارج شوند. با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده، اما بهتر است اندکی صبر کنم تا از ده دور شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند. باری، مسافتی در عقب ایشان آهسته رفتم تا آنکه کاملاً از ده بیرون رفتند. در آن حال که خواستم تفنگ خود را به قصد شلیک از دوش بردارم، ناگهان حضرت شیخ روی به طرف من گردانیدند و فرمودند: حبیب کجا می‌آیی؟ بی‌اختیار گفتم: خدمت شما می‌آمدم و سخت از کار خود به وحشت افتادم. فرمودند: بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم. بی‌درنگ پذیرفتم و به قبرستان ده که مسافتی فاصله داشت، رفتیم و فاتحه خواندیم. آنگاه حضرت شیخ فرمود: دوست داری که به شهر رویم و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کنیم؟ عرض کردم: آری. فرمودند:‌ دنبال من بیا. چند قدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود، اشارتی کردند و در باز شد،‌ ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد، دستور دادند تا وضو بگیریم با آب جوی وضو ساختم و به سوی حرم مطهر روانه شدیم. در اینجا نیز درهای بسته با اشاره حضرت شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت،‌ درها یک به یک پشت سر ما بسته شد. چون از صحن خارج شدیم، فرمودند: دوست می‌داری که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را هم زیارت کنی؟ عرض کردم: آری و هنوز چند قدمی به دنبال ایشان نرفته بودم که در برابر صحن و حرم رسیدیم،‌ ولی من چون تا آن وقت به زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نرفته بودم، ابتدا آنجا را نشناختم،‌ باری، درهای بسته صحن و حرم حضرت امیر علیه‌السلام هم به اشاره حضرت شیخ باز شد. زیارت کردیم و خارج شدیم، در این هنگام حضرت شیخ فرمودند: حبیب، شب گذشته است و تو هم خسته‌ای بهتر است که به «نخودک»‌ باز گردیم. عرضه داشتم: آقا، هر چه صلاح می‌دانید، انجام دهید. باز پس از چند قدمی،‌ ناگهان خود را در همان جای ملاقات نخستین یافتم. پس از آن به من فرمودند: حبیب، مبادا که تا من زنده‌ام از سرّ این شب با کسی چیزی در میان گذاری که موجب کوری چشمان تو خواهد شد و دیگر اینکه هیچ وقت نزد من نیا و هرگاه که مرا دیدی از دور سلامی بکن و والسلام. آیا این کراماتی که من از ایشان دیده‌ام جای آن نیست که چنین در ماتم این بزرگوار شیون و فغان کنم؟ ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration