eitaa logo
نسل آفتاب
822 دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
7.1هزار ویدیو
183 فایل
کانال اصلی کپی کلیه مطالب آزاد است حرف دلتان رو به صورت ناشناس بفرستید https://harfeto.timefriend.net/17322071138633
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر دشمن به فرمول تولید انواع ویروس‌ها دست پیدا کرده است آیا منطقی است برای هر ویروس یک واکسن همراه با و تمام محتویات مضرش وارد بدن نماییم یا منطقی‌تر آن است که بیاییم را در برابر تمامی ویروس‌ها و بیماری‌های مختلف تقویت نماییم. علیه‌السلام ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
آن کس که بداند و بداند که بداند اسب خرد از گنبد گردون بجهاند آن کس که بداند و نداند که بداند آگاه نمایید که بس خفته نماند آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند نسل آفتاب
آن کس که بداند و بخواهد که بداند خود را به بلندای سعادت برساند آن کس که بداند و نداند که بداند با کوزه آب است ولی تشنه بماند آن کس که نداند و بخواهد که بداند جان و تن خود را ز جهالت برهاند آن کس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند نسل آفتاب
آنکس که بداند و بداند که بداند باید  برود  غاز به کنجی  بچراند آنکس که بداند و نداند که بداند بهتر برود خویش به گوری بتپاند آنکس که نداند و بداند که نداند با پارتی و پول خر  خویش  براند آنکس که نداند و نداند که نداند بر پست  ریاست ابدالدهر بماند نسل آفتاب
تنها ۳ روز تا مباهله، بزرگترین فضیلت قرآنی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، باقیست مباهله، نبرد پیروز سپاه بی سلاح است نسل آفتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه روز تا عید مباهله، معرفی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قرآن به عنوان نفس پیامبر باقی مانده است در جنگ صفین مردم به سوی تکه‌های کاغذی رفتند در حالی که قرآن اصلی را فراموش کردن ای قرآن ناطق الْحَمْدُلِلَّهِ‌الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ‌الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَالْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ‌السَّلاَمُ نسل آفتاب
پیشنهاد وزارت بهداشت برای حل مسئله کرونا: تعطیلی کشور پیشنهاد ملت برای حل مسئله کرونا: تعطیلی وزارت بهداشت نسل آفتاب
الاغی دعا کرد صاحبش بمیرد تا از زندگی خرانه خود خلاصی یابد صاحب، فکر الاغ را خواند و گفت: ای خر! با مرگ من، شخص دیگری تو را می‌خرد و صاحب می‌شود برای رهایی خویش، دعا کن که از خریت خود بیرون شوی تزریق واکسیناسیون را در اوج خود دولت لیبرال به دولت انقلابی تحویل می‌دهد، تو باید آگاه باشی ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روشنگری شجاعانه‌ی مجری برنامه "انارستان" شبکه افق به دروغ‌پردازی جهانپور پیرامون مرگ حکیم موسوی متأسفانه سکانداران بنفش بهداشت، کشورمان را به آزمایشگاه بزرگ واکسن‌ها و داروهای سازمان صهیونیستی WHO تبدیل کرده‌اند و بجای پاسخگو بودن در مورد عملکرد مفتضحانه‌‌ی کرونایی، تا آخرین لحظات هم بدنبال تکمیل کلکسیون دروغ و فحاشی علیه منتقدین هستند ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیخ ابراهیم زنجانی فراموسونی را بهتر بشناسید کسی که حکم اعدام شیخ فضل‌الله نوری را صادر کرد امروز امثال زنجانی راحت می‌تونن حکم اعدام دین و مذهب ما رو صادر کنن و صادر کردن هم ما هم می‌پذیریم چون سال‌ها او مرجع ما بود و رجوع به او کردیم دشمن خوب می‌دانید چطور بزنه او داناست او می‌داند تو تاریخت برات مهم نیست ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
نتایج جدیدترین تحقیقات نشان از آن دارد که ۷۴ درصد مبتلایان به کرونا در ایالت ماساچوست آمریکا به طور کامل واکسینه شده بودند. ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
مسئول دفتر رئیس جمهور، یک زن با ۱۲ تا بچه توی اسرائیل چرا؟ چون باید برای یهودی‌ها تبلیغ بشه که هر چه می‌تونید بزایید فرض کنید توی ایران بود روغنفکرا و پامنبری‌های ماهواره چه ها می‌گفتن صد سال وقت لازم داریم تا این مغزهای زنگ زده شستشو داده شده با ماهواره تغییر کنن ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
دیدید چقدر قشنگ تمام ۸سال فلاکت دولت روحانی به پای مجلس نوشته شد؟ آقایون نماینده عبرت بگیرید آقای عبرت بگیر از مجلس و دولت آقایون مدعی بفهمید رسانه رو بفهمید جنگ رسانه رو بفهمید اقناع افکار عمومی رو بفهمید کنار مردم بودن رو بفهمید اهمیت شفافیت رو بفهمید اولویت‌ها رو ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوری که حسن روحانی کشور رو تحویل میده طنز تلخ این روزها واقعیت تلخ این روزها ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
سالروز شهادت حضرت میثم تمار از اصحاب ایرانی شجاع امیرالمومنین علی علیه‌السلام گرامی باد نسل آفتاب
اَلسَّلامُ عَلی شَهِیدَالْعَقِیدَةِ وَ الْوِلاءِاَلسَّلام ُعَلَی أَوَّلِ خَلْقِ‌اللَّهِ‌أُلْجَمُ فِي‌الْإِسْلَامِ سلام بر اولین خلق خدا که در اسلام، زباش را بریدند سالروز شهادت میثم تمار تسلیت باد میثم بن یحیی تمار، یکی از خواص اصحاب و یاران سرّ امام علی علیه‌السلام به جرم حمایت از امام حسین علیه‌السلام و وفاداری و محبت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام همچنانکه حضرت علی علیه‌السلام از نحوه شهادتش خبر داده بود ابن زیاد لعنةالله دستور داد تا دست و پای میثم تمار را قطع و بر دار آویختند و زبانش را قطع نکرد تا حضرت علی علیه‌السلام را دروغگو جلوه دهد اما میثم تمار رحمةالله در حالی که با دست و پای بریده بر دار آویخته شده بود شروع کرد به نقل فضائل علی بن ابی طالب علیه‌السلام و خبر به بن زیاد ملعون رسید و دستور داد زبانش را قطع کردند به این ترتیب پیشگویی حضرت امیر علیه‌السلام در نحوه شهادت میثم تمار رحمةالله به وقوع پیوست نسل آفتاب
تنها ۲ روز تا ، بزرگترین فضیلت قرآنی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، باقیست مباهله پیروزی دست‌های الهی شکننده صلیب‌های طلایی است نسل آفتاب
١١مرداد سالگرد شهادت شیخ فضل الله نوری شیخ داخل خانه نشسته است و با عده‌ای از شاگردان و نزدیکان صحبت می‌کند یکی از شاگردان می‌گوید: آقا بهتر نیست به سفارت بروید؟ آقا به همان شاگرد رو می‌کند و می‌گوید: زیر منبر پاکتی هست برو و آن را بیاور. در میان حیرت همه وقتی پاکت را باز می کنند درون آن دو بیرق روس و انگلیس است و همه متعجبند که با وجود این میزان از محافظت چه کسی این پاکت را آورده شیخ می‌گوید: لازم نیست ما برویم خود آنها آمده‌اند و کافی است ما یکی از بیرق‌ها را بر بام خانه وصل کنیم اما آیا درست است که بعد از این همه سال به زیر بیرق کفر بروم؟ شیخ کم‌کم همه محافظین را از اطراف و درون بیت بیرون می‌کند و فقط با نزدیکان در بیت می‌ماند و مشغول نماز است که ناگهان مهاجرین به تهران آمده، از در و دیوار منزل شاگرد میرزای شیرازی به داخل خانه هجوم می‌آورند و شیخ با دیدن آنها لبخندی می‌زند و می‌گوید: این همه آدم برای گرفتن من پیرمرد آمده‌اید شیخ بر روی صندلی نشسته است و فکر می‌کند، شاید به سفارت انگلیس و اتفاقات رخ داده در آن و فکر می‌کند که مشروطه­‌ای که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سر بیرون بیاورد، به درد ما ایرانی‌­ها نمی‌­خورد ناگهان یپرم خان ارمنی وارد می‌شود و به تمسخر شیخ را می‌نگرد و شیخ که صدای هیاهیو مردم در بیرون را می‌شنود با عصا به بیرون اشاره‌ای می‌کند می‌گوید یا مرا آزاد کنید یا راحتم کنید و طناب دار را با عصا نشان می‌دهد حکم اعدام شیخ را ۵ روزه صادر می‌کنند و میعادگاه اعدام می‌شود سیزده رجب تا شادی مردم کامل شود و مردم فکر می‌کنند که تنها مخالف مشروطه، بعد از شاه را به دار آویختند و شیخ در میان انبوه جمعیت خدمتکار خود را صدا می‌زند و مهرمخصوص به خود را از او می‌گیرد و همان جا می‌شکند و همگان بدانند که فقط روشن فکران هستند که داغ بر پیشانی مردم می‌گذارند و به قول جلال آل‌احمد بالاخره بعد از دویست سال توانستند بر پیشانی ایرانیان داغ بگذارند شب است و همه مردم پس از یک جشن حسابی به خانه‌هایشان برگشته‌اند و شیخ را شبانه در ری به خاک می‌سپارند وقتی اخبار اعدام شیخ به آخوند خراسانی ـ ساکن نجف و مؤافق مشروطه ـ می‌رسد به نزدیکان می‌گوید: آمدیم سرکه درست کنیم، شراب شد، می‌روم تا خم شراب را بشکنم اما او هم به طور مشکوکی مسموم می‌شود و به تهران نمی‌رسد ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
امروز ۱۱ مرداد است در سال ۱۲۸۸ شهادت شیخ فضل‌الله نوری اتفاق افتاد روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل‌الله نوری (۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می‌رفتند همه می‌خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه‌ها و محاسنش سرازیر شد هر که هر چه در دست داشت می‌زد آنهایی هم که دستشون به نعش نمی‌رسید تف می‌انداختند به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه‌های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید تحویل جنازه عده‌ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می‌ترسانند یپرم راضی می‌شود و می‌گوید: بسیار خوب… به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکرهایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لااله‌الاالله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند جنازه را وارد حیاط‌خلوت خانه شیخ کردند شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج‌دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم سر مجاهدها را گرم کردیم بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کرد و آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج‌دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج‌دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم کم‌کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می‌آمدند پشت‌دیوار فاتحه می‌خواندند و می‌رفتند از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود بازاری‌ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند پیراهن عثمان برای مقصد خودشان حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ می‌گوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست دیدم زار زار گریه می‌کند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه می‌کردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند، سر من هم آوردند. اینها می‌خواهند نعش مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس‌خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می‌خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعاً میت زن است و قضیه لو نرود شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل‌الله نوری نوشته شده است کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید نشر صبح ۱۳۸۹ چاپ سوم - صفحه ۵۲ - ۷۲ ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
جهان آبستن چه فتنه‌هایی خواهد بود؟! سال ۱۲۸۸ هجری شمسی همزمان با قتل شیخ فضل‌الله نوری، آغاز واکسیناسیون ویروس هراسی آن سال‌ها بوده و سال ۱۲۹۶ یعنی معادل ۱۹۱۸ میلادی، بزرگترین نسل‌کشی ایران با واکسیناسیون سرماخوردگی یا آنفلولانزا اتفاق افتاده است. ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration
از دزدی بادمجان تا ازدواج ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام مسجد جامع توبه مشهور است. علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلاً محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه‌ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعاً گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می‌دهد: این قصه واقعیت دارد و من کاملاً اشخاصش را می‌شناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت می‌کنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله‌های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه‌ها به سبک قدیم به هم چسبیده و پشت‌بام‌های خانه‌ها به هم متصل بود بطوریکه می‌شود از روی پشت‌بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه‌های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه می‌آمد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فوراً خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان‌های محشی (دلمه‌ای) قرار دارد، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد یک گازی از آن گرفت تا می‌خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. با خودش گفت: پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمی‌توانست بفهمد استاد چه می‌گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملاً پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت‌هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت: تو متأهل هستی؟ جوان گفت نه شیخ گفت: نمی‌خواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو می‌خواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان: پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم، چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت: این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه‌ای از این مسجد نشسته و این زن خانه‌ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعاً همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسان‌های بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت: بله و رو به آن زن کرد و گفت: آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت: دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه‌اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره‌اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه‌ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید: چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت: بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت: عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت این نتیجه امانت داری و تقوای توست. از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید. کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا می‌کند. سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه ایتا تلگرام سروش @sunshinegeneration