11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید خبرنگار محسن خزائیدر دیدار با خانواده شهید
انتشار بهمناسبت روز خبرنگار
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊️🥀🕯️🥀🕊️🌴
خندههایت آتشی بر جان ماست…
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊️🥀🕯️🥀🕊️🌴
نگاهمان به جاده بود. قلب و گوشمان به صدایی که از پشت تلفن می آمد.
باز دلتنگ شده بود. دلتنگ روضه و سینه زنی و گریه. بهانه میخواست برای این بیتابی هایش.
همین که اسم اهل بیت (ع) را می آوردند میزد زیر گریه. از کرمان تا روستا دویست و خرده ای کیلومتر راه بود. خیلی وقت ها زنگ میزد به مداح .
ازش میخواست فلان نوحه رابرایش بخواند. صدایش را که میشنید میرفت توی خودش. نم چشم هایش هی بیشتر و بیشتر میشد. میزد روی پایش.
گاهی خودش هم می خواند. حظ می کردیم. با سوز و آه می خواند. از دل می آمد و بر دل می نشست.
فقط روضه نبود. حاجی عادت داشت. روستا که میآمد باید صبح به صبح زیارت عاشورای بعد نمازش را میخواند. یادم هست شهید الله دادی¹ را که دفن کردیم بلندگو را گرفت. ایستاده زیارت عاشورا خواند. حاجی زندگی اش گره خورده بود به زندگی اهل بیت (ع).
راوی: ابراهیم شهریاری
¹شهید محمد علی الله دادی ۲۸ دی ماه ۱۳۹۳ در استان قنیطره سوریه به شهادت رسید.
#خاطراتۍازحـاجۍ
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊️🥀🕯️🥀🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش جالب حاج قاسم به سوال یک خبرنگار
به مناسبت ۱۷ مرداد، روز خبرنگار
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊️🥀🕯️🥀🕊️🌴
12.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای اشکهای یک خبرنگار و مصاحبه با حاج قاسم سلیمانی در حادثه سیل خوزستان
به مناسبت ۱۷ مرداد، روز خبرنگار
#جان_فدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊️🥀🕯️🥀🕊️🌴
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل :سوم
🔸صفحه:۱۳۴-۱۳۵
🔻ادامه قسمت:۷۱
باز حسین می گفته《اگه من رو دوست داری، دعا کن شهید شم. 》بعد از یک هفته که توی بیمارستان رفسنجان بستری بوده، مرخص می شود.دو روزی توی خونه می ماند؛ ولی باز بی قرار و بی تاب بوده. هی زمزمه می کرده که《یوسف الهی،چرا این حرف رو گفتی؟!》خانواده اش گه گاهی نام یوسف الهی را در خواب و بیداری از دهن حسین می شنوند و از خود می پرسند: چرا حسین، مدام با خودش حرف می زنه؟! چرا هی می گه یوسف الهی، چرا این حرف رو گفتی؟!...
قسمت:۷۲
هم رزم شهید: علی نجیب زاده
حسین شیمیایی شده بود و مدام سرفه می کرد. چشم هایش همیشه قرمز و بدنش تاول زده بود. با وجود هوای گرم و شرجی خوزستان که زخم هایش را اذیت می کرد، همین که از بیمارستان مرخص شد، به جبهه برگشت. تنها دلخوشی حسین،《مهدی زینلی》بود. در عملیات والفجر8، او هم مانند حسین شیمیایی شده بود. مهدی، تنها تسکین قلب حسین بود. هر دو از قافله ی دوستان شان جا مانده بودند و دردی مشترک داشتند. این ها باعث شده بود که روز به روز بیشتر به هم علاقه پیدا کنند. همیشه کنار هم بودند. بچّه ها کم کم لقب《دوقلوها》رو بهشان دادند. حسین، بعد از شهادت بیشتر دوستانش، خیلی غمگین و گوشه گیر شده بود. گاهی که بچّه ها نوار مذهبی می گذاشتند، گوشه ای می نشست و آرام و بی صدا اشک می ریخت. فاو بودیم. هوا خیلی گرم بود. قرارگاه، نمازخانه ای داشت که از جاهای دیگر خنک تر بود.
#قسمت_اول👇
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊️🥀🕯️🥀🕊️🌴
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل :سوم
🔸صفحه: ۱۳۵-۱۳۶-۱۳۷
🔻ادامه قسمت: ۷۲
بچه ها بعد از نمازشان، نیم ساعتی آنجا استراحت می کردند.
روزی مهدی زینلی،
بعد از نماز ظهر، از خستگی زیاد توی نماز خانه خوابیده بود.
همین که بیدار شد، از نماز خانه آمد بیرون، رو به بچه ها کرد و گفت «بچه ها، می شه کسی در خواب شهید بشه؟!».
یکی از بچه ها گفت «اره؛ چون جنگه، امکان هر چیزی هست. ممکنه با بمبارون شهید بشه.
ممکنه با ترکش در حالت نماز شهید بشه.
ممکنه تو ماشین شهید بشه.
چطور مگه؟!»
مهدی رفت تو خودش.
دیگر حرفی نزد.
چند روزی گذشت. مهدی با دو نفر دیگر در فاو توی سنگر کمین که نزدیک ترین سنگر به عراقی ها بود،نگهبانی می دادند.
روال برنامه این بود که دو نفر در سنگر استراحت می کردند و یک نفر نگهبانی
می داد.
آن روز ، وقت استراحت مهدی بود.
یک نارنجک تفنگی، انگار مأموریت داشته از دریچه ی دیده بانی سنگر و از کنار نگبان و نفر دوم که توی سنگر در حال مطالعه
بوده، رد بشود و دقیقا کنار مهدی به زمین اصابت کند و مهدی را در حالت خواب به
شهادت برساند!
شهادت مهدی، خیلی روی حسین اثر گذاشته بود.
سعی می کرد بیشتر تنها باشد.
کمتر حرف می زد. شب و روزش شده بود نماز، دعا و قرآن.
نمی توانست خیلی ساده از کنار پیغام یوسف الهی رد بشود.
تصمیم خود را گرفته بود. می بایست به هر طریقی که شده،
شهادت را به دست آورد.
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊️🥀🕯️🥀🕊️🌴
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨