#شهید_امروز
🔸#برش_سوم|حشمتاله لحظه شهادت گفت: این کاخها مال کیه؟
#خاطره|شب ۲۳ ماه مبارک رمضان حال حشمتاله بسيار بد بود و روی تخت بيمارستان شاهد آخرين نفسهايش بودم. با همون حال سفارشهايی درباره بچهها کرد و وصيت نمود. لحظاتی بعد از اذان صبح در حالیکه حالش بسيار وخيم بود، یهو ديدم بصورت نيمه نشسته روی تخت، با احترامی خاص تعظيم کرد. انگار شخص يا اشخاص بزرگواری به ديدارش اومده بودند... حشمتاله شروع به تلاوت قرآن کرد و سپس پرسيد : «اين کاخها برا کيه؟» آخر سر در حالیکه دستاش رو با احترام روی سينه گذاشته بود، گفت: «چشم میآيم، میآيم.» بعد آروم سرش رو روی تخت گذاشت و در حالیکه به من نگاه میکرد، شهادتين رو گفت و شهید شد.
✍ راوی: خانم طیبه خزایی؛ همسر شهید
_______
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
#شهید_امروز
💢 #برش_سوم|گفت: زندگی من با این گلهای بامبو شروع شده؛ و با این گلها تمام میشه...
#متن_خاطره| علاقهی ویژهای به گل بامبو داشت، وقتی از سفر حج برگشتیم؛ اولین هدیهی ما سه شاخه گلِ بامبو بود، حیدر خیلی خوشحال شد و گفت: این برای من شانس میاره... اما من نمیدونستم منظورش چیه!
حیدر از گلها به خوبی مراقبت میکرد، باهاشون حرف میزد. گلها هم زیبا و با طراوت شده بودند. حیدر میگفت: زندگی من با این گلها شروع شده و با این گلها تمام میشه...
۵ سال بود زندگی مشترکمان آغاز شده بود، که حیدر رفت سوریه و شهید شد...
همان ساعتی که شهید شد، بعد از نماز صبح اومد به خوابم و خودش خبر شهادتش رو بهم داد. اون موقع خونه پدرم بودم؛ وقتی از خواب بیدار شدم، نمیخواستم باور کنم خوابم رو... منتظر تماسش بودم، ولی از تماس خبری نبود. بی قرار بودم و رفتم خونه خودمون. نگاهی به گلهای بامبو کردم و دیدم همهی گلها پژمرده و زرد شدند؛ چیزی در دلم میگفت که حیدر شهید شده...
و این اتفاق افتاده بود و همونطور که حیدر گفته بود؛ زندگیاش با گلهای بامبو تمام شد...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدابراهیمخانی #شهدای_همدان #مدافع_حرم #شهادت