#طنز_جبهه😂
داشتم تو جبهه مصاحبه میگرفتم📹
کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بوممممم....🙆🏻♂
نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین دوربینو 📹 برداشتم رفتم سراغش.
بهش گفتم تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو..😢
در حالی که داشت اشهد و شهادتین رو زیر لب زمزمه میکرد گفت:
من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم.🙃
اونم اینکه وقتی کمپوت میفرستید جبهه خواهشا پوستشو اون کاغذ روشو نکَنید😁
بهش گفتم:بابا این چه جملهایه قراره از تلویزیون پخش شه ها یه جمله بهتر بگو برادر...😑
با همون لهجه اصفهونیش گفت:اخوی آخه نمیدونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده...🥫😂
#شادےروحشهداصلوات🕊
#همراه_شهدا
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
#طنز_جبهه
شب جمعه بود...
بچه ها جمع شده بودن تو سنگر برای دعای کمیل🍃
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هرکسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک
می ریخت:)
💔
یہ دفعه اومد گفت اخوی
بفرما عطر بزن... ثواب داره
-آخه الان وقتشه؟😐
بزن اخوی...بوی بد میدی🤢...امام زمان نمیاد تو مجلسمونا!☹️
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره😇
بعد دعا کہ چراغارو روشن کردند💡
صورت همه سیاه بود😶
تو عطر جوهر ریخته بود...😂
بچہ هام یہ جشن پتوے حسابی براش گرفتند👊🤕
❤️↷
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
💎🍃🌷🍃💎
#طنز_جبهه
🦵پا و پوتین🥾
🤳پایش از زانو قطع شده بود🙁
سراغ پوتینش رو میگرفت😳
می گفتیم:
آخه خونه خراب،
پوتین بدون پا رو میخوای چیکار؟؟!!!😠
می گفت:
طاقت دو تا داغ رو باهم ندارم.😟😳
🤣🤣🤣🤣
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
#طنز_جبهه
🤤مع خربزه🤤
اوضاع غذا که به هم میریخت، دعاها سوزناکتر میشد.🥺
در چنین شرایطی اگر نان خشک هم میخوردیم، سعی میکردیم با تداعی خاطرات روزهایی که غذای مطبوع داشتیم، طعم نان و پنیر را عوض کنیم.😣😖
و با انواع راز و نیاز و دعاهای مخصوص سفره نشاط خودمان را حفظ کنیم و نگذاریم روحیهمان تضعیف شود.😉
از جمله این دعاها این بود:
اللهم ارزقنا پلو، 🍚🤲
تحتهم کره، 🍾👇
فوقهم کباب، 🍖👆
یمینی دوغ، 🥛👉
یساری شربت، 🍹👈
مع خربزه علیهالسلام.🍉 🙏
آن وقت بقیه آمین میگفتند. 😄
آمینی که گوش فلک را کر میکرد.😅
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐