فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا والصدیقین
روضه احساسی حاج احمد واعظی برای دختر و پسر خردسال «فاطمه دهقانی» از شهدای واقعه تروریستی کرمان در مراسم تشییع پیکر این شهید در حرم مطهر رضوی
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
🇵🇸🇮🇷
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
با سلام واحترام -دقت کنید در پی حادثه تروریستی کرمان این عکس ظاهراً منسوب به حضرت زهرا(س) است درحال پخش است اگر روی انگشتان این خانم زوم کنید متوجه غیر عادی بودن حالت ناخنها وانگشتان طرح می شوید که بیشتر شبیه موجودات شیطانی می باشد همچنین دور پرچم ایران به جای کلمه الله اکبر حروف عبری نقش بسته واین عکس در فضای مجازی تحت عنوان حضرت زهرا(س) پخش شده است. کمی دقت کنیم وازهرعکسی استفاده نکنیم.
طراحی صهیونیستهای قاتل
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوتا فوق دکترا دارم، دوتا دکـترا
دوتا ارشد دارم هم از داخـــل کشور و
هم از خــــارج کشور، و... و ... ولـی
افتخار من یک چیز دیگری است...
👌👌بسیار عالی و دلنشین،
مخصوصا برای خانم
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
در مسیر آرامش💞
#سخن بد می رنجاند
اگرچه پوشش شوخی
رابرقامتش بپوشانی
وسخن #نیک غم رامی زداید
وشادی آفرین است
اگرچه از روی #تعارف باشد
سعی کن
برای زبانت #نگهبانی بگذاری
تاواژه هایت را انتخاب کند
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥افزایش سطح وسوسه شیاطین انس و جن پیش از ظهور #امام_زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)....
💥استاد شجاعی
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
♥️🍃
براى اينكه يه زخم خوب بشه ،
بايد ديگه بهش دست نزنى ...
پس درد و غصه هاتون رو هى
دوره نكنيد براى خودتون !
#گذشته_را_رها_کن
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
💐💐💐💐پیام ویژه 👇👇
چیزهایی را جمع كنيد
كه با خرج ڪردنشان
نه تنها از مقدار آنها
كم نشود بلكه
بیشتر هم بشود...
همچون :
دانش، مهربانی، سخاوت
لبخند، اخلاق خوب و انسانیت
❣اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج❣
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم ...
گاهی آرامش داریم ، خودمون خرابش میکنیم ...
گاهی خیلی چیزا رو داریم ولی محو تماشای نداشته هامون میشیم ...
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم ...
گاهی میشه بخشید ولی با انتقام ادامه اش میدیم ...
گاهی باید انصراف داد ولی با حماقت ادامه میدیم ....
و گاهی ... و گاهی .... و گاهی ...
کاش بیشتر مراقب گاهی گاهی های زندگیمون باشیم ...
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 فراموش نکن ...
هر چه با هر که کنی
بر تو همان میگذرد
مهربان باش که این عمر گران می گذرد
قدر این لحظه بدان چرخ زمان می گذرد.
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
14.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#یاصاحبالزمان❤️
آرزوی بهشتیان خدمتگزاری امام زمان علیه السلام🌼🍃
🎙استاد افتخارزاده
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
.
حسرت بزرگی است، زمانی که بفهمی
به اندازه سنی که گذرانده ای،
زندگی نکرده ای
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
در عجبم از کسی که کوه را می شکافد تا به معدن جواهر برسد،
ولی خویش را نمی کاود تا به درون خود راه یابد.
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👀حجاب مال قدیمه
استاد #رحیم_پورازغدی
#درس_اخلاق
#حجاب
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
بعضی دخترای حزبالهی توئیت میزنن :
ای کاش ما پسر بودیم و خودمون رو میرسوندیم سرزمینهای اشغالی و چنین و چنان میکردیم !
مثل اینکه ملتفت نیستید رهبری برای جهاد شماها چی فرمود که خیلی هاتون عمل نکردید ...!!!
رهبری فرمودند : #فرزندآوری و #خانهداری #مجاهدتی بزرگ و #هنری_زنانه است و اگر به آن توجه شود ، پیشرفت یک جامعه تضمین خواهد شد .
متاسفانه برای #ازدواج سخت گیری می کنید ، ازدواجم که می کنید به یکی یا دو تا فرزند قناعت می کنید ..
+ خواهران حزب اللهی لطفا #ساده ازدواج کنید ، با #قناعت زندگی کنید ، چهار ، پنج تا بچه بیارید و وقف امام زمان کنید تا کشور از #تفرد و #پیری_جمعیت نجات پیدا کنه .
اون موقع شما #شهید_زندهاید !
عرصهی جهاد شما اینه !!!
این جهاد رو رها کردید ،
چسبیدید به اینکه کاش پسر بودید و
فلان جهاد رو میکردید !!
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
#در سامرا بود و ملقب بود به شیرِ سامرا میگفت که حضرتآقا و یا نماینده ایشان امر کنند که کار شما اینجا مهمتر است من قبول میکنم،
بگویند برو رفتگر محله باش نظام به جارو کردن خیابان نیاز دارد من می رفتم،همان کاری که نیاز نظام است انجام می دادم و به این نتیجه رسید که دفاع از حرمین و مبارزه با تکفیری ها الان خط مقدم دفاع از اسلام است.
🌹 شهید مهدی نوروزی
امروز سالروز شهادتشون بود
هدیه به روحشان صلوات 🕊
کتابِ دیدار پس از غروب
و مستند برادران
درباره این شهید بزرگوار هست
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
جهاد الکی.mp3
7.91M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
خیّرها، جهادگرها، فعالان فرهنگی،
فعالان رسانه و .... که مشغول خالهبازیاند و تصور میکنند کارشون خیلی درسته!
منبع:صوت 44 از مبحث شرح دعای ندبه
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙استاد شجاعی
آزمونی که قبل از ظهور# امام_زمان عج از همه میگیرند!!
بسیار شنیدنی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت86
اولین صندلی خالی که پیدا کردیم، نزدیک هم نشستیم.
آقایی برای صحبت و اعلام زمان امتحان بالای سالن ایستاده بود. بعد از همکارانش خواهش کرد که سوالات را پخش کند.
نگاهم به نرگس اُفتاد هردو استرس داشتیم ولی باز هم به روی هم لبخندی زدیم و به هم امید دادیم.
مراقبین شروع کردند به پخش کردن برگه ها...
سرم را پایین انداختم و زیر لب آیه الکرسی را خواندم همان موقع بود یک جفت کفش واکس زده جلوی پایم ایستاد و برگه ای را به طرفم گرفت کفش ها برایم آشنا بودند سرم را که بالا گرفتم عموی نرگس بود...
هُل شده سلامی دست و پا شکسته کردم
که با خونسردی و همان طور که نگاهش پایین بود جوابم را داد و رفت.
نگاهم را به نرگس دادم که با تعجب و آرام گفت:
من با این عمو نیاز به دشمن ندارم
خودش مراقب هست و احتمالا طراح سوالات، بعد من را اصلا کمک نکرد صبح هم بدون اطلاع رفت.
از حرص خوردن نرگس خنده ام گرفت.
شروع به پاسخ دادن کردیم سرم را بالا نمی آوردم احساس می کردم نگاه کسی دنبالم هست این باعث استرسم میشد.
چون کتاب را با عشق خوانده بودم سوالات برای من شیرین بودند با شوق می خواندم و جواب می دادم.
خیلی زود برگه ام را دادم و بیرون رفتم و منتظر نرگس نشستم .
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت87
آخرای امتحان بود تقریبا بیشتر شرکت کننده ها از سالن بیرون آمده بودند که نرگس هم با قیافه ای درهم از سالن خارج شد به طرفش رفتم به محض دیدنم و نزدیک شدنش مثل بمب منفجر شد.
- چقدر خوانده بودم!
چقدر سوالات سخت بود!
تو چه طور زود نوشتی؟
دیدی عمو همه کاره بود!
اصلا این عمو یک راهنمایی نکرد!
اصلا نگفت که از کجا بیشتر باید بخوانم!
اصلا سوال می کردم جواب سربالا می داد...
حالا صبر کن شب خانه بیایید من می دانم و او...
همین الان ده کیلو بادمجان می خرم از امشب تا آخر هفته باید نهار و شام بادمجان بخوریم...
دیگر نمی توانستم خنده ام را کنترل کنم با خنده گفتم:
- به جان خودم الان سکته می کنی آرام باش!
حالا چرا اینقدر بادمجان قرار هست بخری؟
نکند می خواهی لیته درست کنی؟
- نه عمو حساسیت شدید دارد کهیر می زند تاوان پنهان کاری را باید پس بدهد.
- بروم برایت آب بیاورم شاید آرام تر شدی و رحم کردی...
- نه آب نمی خواهم من را به خانه می رسانی؟
- حتما، حالا چرا عجله داری؟
- می خواهم زودتر از عمو به خانه برسم تا بی بی را خوب آماده کنم دست تنها حریفش نمیشوم عمو قانون و فلسفه های پر پیچ و خمی دارد.
- پاشو، پاشو برویم خدا به عمویت رحم کند...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت88
امروز از صبح دلم می خواهد به نرگس زنگ بزنم تا بپرسم دیروز با عمویش چه کرد ولی هم خجالتم میشد هم احساس می کردم در موردم فکر هایی بکند که دوست ندارم.
کلافه و بی حوصله جلوی تلویزیون نشسته بودم. همان طور که کانالها را بالا و پایین می کردم کانالی پیدا کردم که مشهد الرضا را نشان می داد و چه آهنگ قشنگی را می خواند دلم هوای روزهای مشهد را کرد.
گوشی ام را برداشتم تا چند عکسی را که از مشهد داشتم ببینم. پیش خودم گفتم بهتره کلیپی درست کنم ولی عکس هایم کم بود برای نرگس پیام گذاشتم بعد از احوال پرسی از او خواستم تا اگر عکسی از مشهد دارد را برای من بفرستد.
به ده دقیقه نکشید که پیام نرگس را دریافت کردم.
چند عکس را برایم فرستاد. بازشان کردم
بیشتر از گنبد گرفته بود ولی بازهم خوب است. دربین عکس ها ؛ عکس عمویش راهم فرستاده بود.
مثل اینکه اگر خودم هم می خواستم خوددار باشم تقدیر نمی گذاشت برای اولین بار بود که صدای تپش قلبم را میشنیدم. یکی از عکسها از پشت سربود ولی یکی دیگر نیم رخش را نشان میداد.
همین عکس کافی بود که لبخندی روی لبانم شکل بگیرد.
در دلم از این همه بی پروایی ناراحت بودم ولی خوشحال هم بودم که بی خجالت و غیر مستقیم می توانم سید را خوب ببینم. چون در حالت عادی که فقط مو هایش قابل روئیت است بس که سرش را پایین میگیرد بی توجهی او نصبت اطرافیانش واقعا کلافه کننده هست. احتمالا زندگی با این جور آدم های خشک خیلی سخت است.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت89
کلیپ را درست کردم از قصد دوتا عکس سید را هم در کلیپ گذاشتم مطمئن بودم نرگس عکس ها را اشتباه فرستاده ولی دوست داشتم عکس همسفر عبوسی که بی دلیل و غیر ارادی به طرفش گرایش داشتم را هم در این کلیپ بگذارم.
امیدوار بودم بعد از دیدن کلیپ سر صحبت باز شود.
درست هم فکر کردم بعد از چند دقیقه استیکر های خنده پشت سر هم می آمد.
- چرا می خندی نکند خوب نشده؟
- عالی شده مخصوصا که مدیر کاروان هم تو کلیپ هست این را نشانش بدهم تا صبح مجبورم می کند الهی العفو بخوانم که چرا عکسش را برای تو فرستادم.
- ای وااای خب اگر ناراحت میشوند کلیپ را پاک کن من هم یکی دیگر درست می کنم.
- نه بابا شوخی می کنم خیلی هم دلش بخواهد در جمع خصوصی ما حضور دارد.
اگر ناراحت بود جایش یک گلدان کاکتوس بگذار!
- فکر کردم الان میگویی جایش بادمجان بگذارم!
- نه عملیات های من همه با شکست روبرو میشود. بعد از مسابقه اصلا عمو خانه نیامد برای اردوی جهادی اعزام شده بود.
این ها همه از نقشه های عموی سیاستمدار من است.
یک هفته ای نیست وقتی هم بیاید آتش من هم خاموش شده.
ولی خوبه با این کلیپ حالش راکمی میگیرم.
دوست داشتم فقط گوش کنم حرف هایی که به سید ختم میشد برای من شنیدنی بود.
- الوووو... کجاییییییی
سریع نوشتم
هستم...
سفرشون بی خطر
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت90
امروز صبح حال خوبی داشتم پیش ملوک رفتم از او خواهش کردم باهم سر مزار حاج بابا برویم ملوک هم کلی استقبال کرد چون خیلی وقت بود همه باهم پیش پدر نرفته بودیم.
عصر آماده شدم. در حال درست کردن چادرم بودم که ملوک همراه ظرف حلوایی با بوی گلاب، که با پودر نارگیل و خلال پسته تزئین شده بود آمد.
چشمم که به ظرف توی دستش افتاد لبهایم به حرکت درآمد و بدون
پیش بینی گفتم:
- ممنونم.
- برای چی عزیزم
- برای همه چیز
برای اینکه هنوز هم مثل قبلا به فکر پدرم هستید...
برای اینکه من را با تمام مشکلاتم تحمل کردید...
برای اینکه الان همراه و پشتیبانم هستید
کنار شما احساس تنهایی نمی کنم.
ممنون برای تمام زحمتاتون
ملوک جلو آمد و پیشانی ام را بوسید
با لبخند رضایتی که بر لب داشت گفت:
- من جز محبت از تو و حاج آقا چیزی ندیدم. از خدا بهترین ها را برایت آرزو دارم.
می دانستم محبت زیادی به او نکردم.
سرم را پایین انداختم و گفتم:
- سعی می کنم جبران کنم.
- می دانستی وقتی حجاب گرفتی برایم متولد شدی؟
همین که محجوب و با چادر می بینمت
شکرگزار خداوند هستم.
سر مزار حاج بابا کلی دردو دل کردم
از همه چیز برایش گفتم.
فقط از یک حس عجیبی که در دل داشتم چیزی نگفتم. فکر می کنم این حس باید سرکوب شود چون من دختر پراحساس ؛ توان بی مهری را ندارم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
☫سیاست دشمنان مهدویت
@syasatmahdaviyat
🌴🕊🌷💚🌷🕊️🌴