5879973698974253924.oga
58.4K
#صوت_الشهدا
صدای دلنشین
شهید مرتضی عطایی
التماس دعایی که داشت
و روحیه ای که میداد
@syed213
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
✅ من سر یه قضیه ای تصمیم گرفته بودم دیگه با مصطفی حرف نزنم.
چند بار با این که من کوچیک تر بودم، مصطفی بهم سلام کرد، ولی من جوابش رو ندادم.
ولی کم کم و به مرور رابطمون دوباره با هم خوب شد.
رفته بودیم اعتکاف، توی مسجدامیرالمومنین، سر قضیه صفویه با هم بحث کردیم و مصطفی با این بهونه باب آشتی رو باز کرد و از همون جا دوباره رابطه مون با هم خوب شد.
و من باز برگشتم به کار فرهنگی و همیشه مصطفی برای من مشوق بود.
✳️ سه تا خاصیت مهم مصطفی این ها بود:
1⃣یکی این که اصلا غیبت نمیکرد
2⃣ دوم این که دست و دل باز بود،
3⃣و سوم این که دو به هم زن نبود
#خاطرات_دوستان_شهید
➖➖➖➖➖➖➖
✅ کانال #شهید_مصطفی_صدرزاده ( با نام جهادی سید ابراهیم)
در
پیام رسان داخلی #ایتا ↙️
eitaa.com/syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه
⭕️ ناگفته های خودکشی جاسوس محیط زیست #کاووس_سیدامامی /هواداران
👤استاد #رائفی_پور
#نفوذ
#مظنونین_همیشگی
@syed213
امروز یکی از اعضای کانالمون درخواست کردن دوتا برادر دوقلو ک از شهدای بزرگوارمون هستن و خیلی غریب هستن رو بواسطه کانالمون به شما عزیزان معرفی کنیم...
ان شاالله ک یادشون زنده بشه وهمگی براشون فاتحه و صلوات بفرستید
بنده مطالب مربوط به این دوبرادر شهید رو میفرستم تا بیشتر باهاشون آشنا بشید🌹
لابلای خاطرات دفاع مقدس روایتهای عجیبی پیدا میشود که خواندن چند خط آن هم چشمها را بارانی میکند. مثل قصه دو برادر که از پرورشگاه، راهی جبهه شدند و سالها بعد در غربت به شهادت رسیدند.
کسی برای آنها نامه نمینوشت
اولین بار «حمید داودآبادی» رزمنده و نویسنده شناخته شده دفاع مقدس در صفحه اینستاگرامش از این دو برادر مینویسد. ثاقب و ثابت شهابی نشاط، دوقلوهایی بودند که سال ۱۳۴۳ داخل سبدی در کنار یک شیرخوارگاه رها میشوند. روز بهزیستی را بهانه کردیم تا در این پادکست رادیومهر از او بخواهیم اولین دیدار با این دوبرادر غریب را روایت کند: «هفتم مهر ۱۳۶۰ بود که از پادگان امام حسن (ع) از تهران عازم منطقه غرب کشور شدیم و فردا صبح به پادگان الله اکبر در شهر اسلام آباد غرب رفتیم. در بین نیروها متوجه حضور دو برادر دوقلو شدم. وقت تقسیم نیرو خود این دونفر درخواست کردند که به عنوان امدادگر معرفی شوند، چون قبلاً دورههای امدادگری را دیده بودند.
چند روز بعد عملیات مسلم بن عقیل در سومار شروع شد. ما را به منطقه بردند و این دو برادر دوقلو هم در دسته ما بودند. یادم هست بچههای بسیار خوش مشرب و بانشاطی بودند. تا اینکه یک بار بلندگوی تبلیغات اعلام کرد بچههای دسته سه بیایند نامههایشان را بگیرند. نامههای پدر و مادر هر کدام ما از شهرهایمان میرسید دست واحد تبلیغات؛ مسئول این واحد هم یکی یکی اسامی را میخواند و نامهها را میداد. همه ما دویدیم که نامههایمان را بگیریم ولی این دو برادر نیامدند. آمدیم نشستیم توی چادر و با همان ذوق نوجوانی نامهها را باز کردیم و شروع کردیم به خواندن. مثلاً من میگفتم دمش گرم! مادرم برایمان آش پشت پا پخته! آن یکی میگفت پدرم فلان چیز را نوشته و … من دیدم این دوبرادر بغض کرده اند. ثابت که ظاهراً کمی بزرگتر بود برادرش را صدا کرد و دوتایی بیرون رفتند. بلند شدم و دیدم این دوتا سرهایشان روی شانه هم دور میشوند و گریه میکنند. نفهمیدم ماجرا چیست.»
آنها قبول نکردند که ثابت شهید شده است
داودآبادی یعد از سالهای دفاع مقدس هم چندبار اتفاقی با این دو برادر دیدار تازه میکند: «یادم نیست چه سالی، اما بعد از جنگ چندباری ثاقب را دیدم. او عاشق رفیق شهیدم مصطفی کاظم زاده بود. من را که میدید یاد مصطفی میافتاد؛ با حسرت قشنگ و لحن زیبایی میگفت آخ! یادش بخیر، مصطفی مصطفی…بعدها شنیدم ثاقب سال ۱۳۷۷ در اثر استنشاق گازهای شیمیایی شهید شده و ثابت هم به همین شکل در سال ۱۳۸۵ بعد از تحمل رنجهای بسیار به شهادت رسید. جالب بود که این دو بعد از جنگ در پرورشگاه هم حضور داشتند و به بچههای بی سرپرست خدمت میکردند.»
اینجا بغض میکند و به سختی حرفهایش را ادامه میدهد: «فقط ثابت زن و سه فرزند داشت. اما با وجود اینکه شیمیایی شده بود و ترکشهای زیادی داشت، متأسفانه او را شهید حساب نکردند. یعنی انگار این دو بچه پرورشگاهی قبل از اینکه بروند جبهه باید میرفتند از بنیاد شهید نامه میگرفتند که ما اگر فردا در اثر جراحت ناشی از گاز شیمیایی فوت کردیم ما را شهید حساب کنید! اگر ثابت شهید نشده پس ما چه کارهایم؟ ما چی هستیم؟ اگر قرار باشد او شهید نباشد پس ما هم رزمنده و جانباز نیستیم دیگر…»
با وجود پیگیریهای مکرر خانواده ثابت این قضیه بی نتیجه میماند. بنیاد شهید پزشکی را معرفی میکند که او باید تأیید کند کسی در اثر استنشاق گازهای شیمیایی بیمار شده است: «آنها میگویند باید صورت سانحه بیاورید. مگر میشد به نیروهای دشمن بگوییم یک نامه بده که ثابت کنم داری من را بمباران شیمیایی میکنی! یک سر سوزن گاز شیمیایی به سرطان میرسد. پس همه این بچههای جانباز چطور سرطان گرفتند؟! هنوز که هنوز است ثابت جزو شهدا نیست و خانواده مظلومش خانواده شهید نیستند. تنها کمک و لطف بنیاد شهید این بود که نام ثاقب جزو شهدا نوشته شد.»
از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا
آقای نویسنده میگوید قصه زندگی این دو برادر اگرچه متاسفانه آنچنان شناخته شده نیست، اما حرفهای زیادی دارد: «تهران ۲۴ شهید بهزیستی دارد و شهرهای دیگر هم هرکدام تعدادی شهید دارند. این یعنی رشادت بچه پرورشگاهی که غم نداشتن پدر و مادر هم همیشه اذیتش میکند. وقتی میگوئیم جنگ ما مردمی بود یعنی همین. همه عشق ما این بود که وقت مرخصی برویم پیش پدر و مادرهایمان. اینها ولی مرخصیها را باز برمیگشتند پرورشگاه و از آنجا دوباره اعزام میشدند به جبهه. اینها نه از سر نا امیدی و فرار کردن از بی پناهی آمده بودند، که به قول ثاقب اگر پدر و مادر نداشتند، شرافت که داشتند و پای همان شرافت ایستادند. آنها آن زمان هم میدانستند که این زخمها و جراحتها فردا برایشان دردسر خواهد شد.»
🌿🌿🌿🌿🌿
اگر چنانچه گذارمان به گلزار شهدای بهشت زهرا افتاد، جایی ما بین قبور قطعه ۵۰، ردیف ۶۷، شماره ۱۹ وردیف ۶۶ شماره ۱۹، دو برادر شهیدی آرام کنار یکدیگر خفته اند که شبهای جمعه، هیچگاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!*
بسیج شجره طیبه ای است که عاشقان و دلباختگان آن ، نام و نشانی در گمنامی یافته اند
دو برادر بودند؛ ثابت و ثاقب. بی نام آمدند و با نشان رفتند. در زمین ریشه زدند، ثابت شدند و در آسمان، فروزان و ثاقب. به دنیا آمدند، باهم. آن زمان که یک سبد به اندازه قدشان بود، نمی دانم پدر یا مادرشان آن ها را پشت در پرورشگاهی رها کرد. قد کشیدند و پرورش یافتند. آن قدر متعالی و بزرگ شدند که به خط مقدم جبهه رسیدند. امان از دشمن بریدند و دشمن امانشان نداد. دو برادر، ثابت و ثاقب، مجروح شدند اما نفس کم نیاوردند و تا پایان جنگ ماندند و چون دیگر راست قامتان، شهید زنده، نام گرفتند. ثاقب زودتر رخت از دنیا بست و آسمانی شد(1377) و ثابت هم چند سال بیشتر تاب برادر نیاورد و جاویدان شد(1385). دو برادر بودند؛ روزگاری ماندن در زمین را تاب نمی آورند و شاید گریزان از مردمان بودند اما حالا یک جهان به احترامشان تعظیم می کند. ریشه دارند تا پایان تاریخ و استوارند تا ابدیت. برادران ثابت و ثاقب شهابی نشاط سال 1343 دیده به جهان گشودند. پس از گذران زندگی در بهزیستی، با آغاز جنگ تحمیلی رهسپار جبهه شدند و هر دو به مقام جانبازی نائل آمدند.
3181374.mp3
10.61M
پدر و مادر نداریم ،شرف که داریم
حتماً گوش کنید📼
مدارک بنیاد شهید نشان می دهد «شهید ثابت شهابی نشاط»:
سال 61 در منطقه خرمشهر بر اثر موج انفجار از ناحیه کل بدن
همان سال در منطقه سومار بر اثر اصابت تر کش از ناحیه سر و تیر به پا
سال 62 در منطقه پنجوین بر اثر اصابت ترکش و موج انفجار از ناحیه دست ها و همان سال، در منطقه سومار بر اثر موج گرفتگی و ناراحتی قلبی
سال 65 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش از ناحیه پا، کمر و پشت
و 25 روز بعد، در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش از ناحیه پای چپ و سر و نیز موج انفجار و شکستگی جمجمه و شیمیایی از ناحیه کل بدن مجروح شده و حالا عجیب است که بنیاد شهید در این 12 سال از پذیرش اسناد احراز جانبازی صادره از سوی خودش هم سر باز زده و اسم این عزیز را به عنوان شهید ثبت نکرده و فقط به عنوان مجروح جنگی میدانند.
در سختترین شرایط زندگی هم میشود آرمان و دلخواستههای بزرگ داشت؛ مثل اینکه بین میلیونها ایرانی در سالهای جنگ هشت ساله، آرمان یک جوان بزرگ شده پرورشگاه این باشد که برای دفاع از انقلاب و وطنش پا پیش بگذارد. آن وقت میشود غمِ نداشتن سایه مهربان پدر و مادر و خانواده، و نگاه سنگین آدمها و حرف و حدیثها را هم به جان بخرد که میگویند: «رفتن و ماندن اینها که فرقی ندارد؛ این بچهها که گریه کُن ندارند؛ کسی منتظر آنها نیست؛ اصلاً نکند اینها را به اجبار میفرستند جبهه و.." شاید حماسه این مردها باشکوهتر از همه جوانهایی بود که خانواده و پشت و پناهی داشتند؛ بزرگتر از جوان رزمندهای که پیش همسایه و دوست و آشنا هم محترم و عزیز بود؛ که وقت اعزام به جبهه مادرش با چشمانی خیس و عشقی مادرانه برایش کوله پشتی میبست و پدر، او را از زیر قرآن رد میکرد و پشت پایش کاسهای آب و گل محمدی میریخت تا زودتر به خانه برگردد.
شهیدان «ثاقب و ثابت شهابی نشاط» دوقلوهای پرورشگاهی بهزیستی در دهه چهل، قصه غریبی دارند که حتی در میانه مستندها و کتابهای مطرح زندگینامه شهدا مهجور ماندهاست. غریبتر اینکه نام "ثابت" به واسطه پرورشگاهی بودن و قوانین خاص آن زمان، در پیچ و خمهای اداری بنیاد شهید حتی به عنوان شهید دفاع مقدس ثبت نشده است.
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
از یتیمی در شیرخوارگاه تا غربت در گلزار شهدا آقای نویسنده میگوید قصه زندگی این دو برادر اگرچه متاس
عزیزان تهرانی حتمن سرمزار این دوشهید بزرگوار برن🙏❤️
عزیزان ختم صلوات داریم به نیت شفای همه بیماران...مخصوصن یکی از رفقای سید ابراهیم ک فرزند شهيد هستن و الان بیماری سختی دارن وحالشون خوب نیست...
لطفن هر کس میتونه تو این ختم شرکت کنه تا هر چه زودتر شفا بگیرن ان شاالله..
۱۴ هزار صلوات هدیه به ۱۴ معصوم
تعداد صلوات ک میفرستید رو به آیدی زیر بفرستید
@bi_garar
تا يه هفته هم فرصت داريد ك بفرستيد
ولي هرچه زودتر بهتر...🙏❤️
شهید عطایی فقط کار فرهنگی انجام نمیداد...
بلکه کارهای خیر هم انجام میداد و من سعی میکردم همیشه همانند یک همسنگر در کنار وی باشم؛👌
مرتضی بیش از 20 بار به کربلا رفت؛
تمام فامیل با ما یکبار کربلا آمدهاند☺️و اربعینها نیز یک کاروان از مردان فامیل جمع میکرد و به کربلا میرفتند، حتی اگر کسی هزینه سفر نداشت، خودش پرداخت میکرد...🌱
نزدیک اربعین گذرنامهها را جمع میکرد و کلی هزینه و تلاش میکرد تا همه بتوانند به کربلا برسند.
کارهای فرهنگی تنها مختص بسیج نبودواین فعالیتها به داخل خانواده نیزاشاعه پیداکرده بود🍂
ابوعلى این عکس رو خیلی دوست داشت. روز اول آبان [ #روز_تاسوعا] که سید [مصطفى صدرزاده] شهید شد🕊، سه روز بعد این عکس رو گرفت. میگفت: سه روز بعد از شهادت سید، این لباس به دستم رسید و همه تعجب کردند.❗️
#شهيد_مدافع_حرم
مرتضى عطايى 🌹
@syed213
در تازهترین تصاویر منتشر شده از سفر رییس جمهور به #کرمان، #مهدی_جهانگیری، برادر معاون اول، که از متهمان فساد اقتصادی است و پرونده باز در دادسرای تهران دارد در حلقه نزدیکان روحانی قرار گرفته است؛ هرچند شاید توجیه حامیان جناب روحانی برای حضور او، سهامداری #بانک_گردشگری در برخی از این پروژهها باشد اما بنظر میرسد این اقدام را باید نوعی دهنکجی عملیِ جناب روحانی به #قوه_قضائیه دانست وگرنه بعید است تیم مشاوران جناب روحانی به عواقب بودن او در کنار ایشان فکر نکرده باشند، آنهم درحالیکه در همین سفر جناب روحانی ژست مبارزه با فساد نیز گرفته است!!
➕ البته در دولتی که #روحالله_زم را ضدانقلاب غیرفاحش و نقض عهدهای مداوم طرف غربی در #برجام را نیز نقض غیرفاحش میخوانند اصلاً بعید نیست که مهدی جهانگیری را نیز #مفسد_غیرفاحش بخوانند و بودنش در کنار رئیس جمهور را اینگونه توجیه کنند!!
#مهدی_قاسم_زاده
@syed213