#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
✳️ پایگاه نوجوانان از خیلی سال قبل شکل گرفته بود، یکی از این نسلها، نسل خود مصطفی بود، و حالا نسلی که مصطفی خودش تربیت میکرد.
✅ مصطفی استعدادش در کار کردن با #نوجوانها بود. به هر حال هرکس یک استعدادی دارد و استعداد مصطفی هم در کار کردن با نوجوانها و #کار_فرهنگی بود و ما هم کمکش میکردیم.
🔷 آقامصطفی یه ویژگیای که داشت این بود که تو کار فرهنگی به شدت به کسایی که هیچ کس حسابشون نمیکرد بها میداد و حسابشون میکرد.
یادمه یه پسری بود کلاس سوم راهنمایی بود، درس نمیخوند. مصطفی بهش گفت "اگه قبول بشی برات موتور میخرم" و خرید...
🔹به بچهها خیلی حساس بود.
یکی از بچهها تجدید آورد، دینارآباد ثبت نامش نمیکردن، مصطفی آوردش مدرسهی کهنز اسمش رو نوشت.
🔶عملا خیلی از بچههایی که توی اون نسل با مصطفی بودن و تربیت شدن، مصطفی حتی براشون لباس هم میخرید.
یا مثلا اون زمانی که هیچکس تفنگ بادی نداشت، مصطفی از جیب خودش برای بچه ها تفنگ بادی خرید.
ما سربهسرش میذاشتیم بهش میگفتیم #اسپانسر_پایگاه.😊
هرکس هرچیزی نداشت براش میخرید. خودش میگفت من میرم بین فامیل گدایی میکنم، پول جمع میکنم میارم برای مسجد خرج میکنم.
#خاطرات_دوستان_شهید
@syed213