#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_شصت_و_پنج
#فصل_پنجم_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم
#از_زبان_عمه_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰 وقتی که پسرعمویم "وحید صدرزاده" شهید شد، 🌹 نه ساله بودم.
🔰 در سالهای جنگ یکی از کارهای ما این بود که دست در دست مادرمان راهی تشییع جنازهی شهدا شویم و به خانوادههایشان سر بزنیم.
🔰 این فضا و حس و حال در من ماندگار شد. بزرگتر که شدم و جنگ تمام شد، باز هم دنبال شهدا بودم، اما به طریق دیگری. با مطالعهی کتابهایی که دربارهشان بود یا با رفتن به بهشت زهرا دیدارم را با شهدا تازه میکردم.
🔰 یک بار مثل همیشه مصطفی برای دیدن مادر و پدرم به خانهمان آمد. میدانست من به کتاب زندگینامهی شهدا علاقهمندم. به اتاقم آمد و بی مقدمه پرسید: «عمهجان کتاب ابراهیم هادی رو خوندی؟» سر تکان دادم و گفتم: «نه!»
🔰 نگاهی به کتابخانهام کرد و دستی روی کتابهایم کشید و گفت: «حتما این کتاب رو بگیر و بخون. جاش اینجا خالیه!»
🔰 از نمایشگاه، کتاب "سلام بر ابراهیم" را خریدم و شروع به خواندنش کردم، اما به نظرم کتاب آن حس و حالی را که از خواندن روایت زندگی سایر شهدا به من منتقل میکرد، نداشت.😔
🔰 وقتی دوباره همدیگر را دیدیم، دربارهی کتاب پرسید. من هم جواب دادم: «تا نیمهی اون رو خوندم، اما خیلی بهم نچسبید. مگه میشه یه آدم اینقدر خوب و همه فنحریف باشه؟»
🔰 سر تکان داد و به چشمایم نگاه کرد و گفت: «عمه کتاب رو درست نخوندی، دوباره بخون. کتاب رو داری؟» گفتم: «نه، امانت دادم به کسی!» به شوخی گفت: «خیرت به ما نمیرسه که!»😉 کتاب را برای دخترداییاش میخواست.
🔰 مصطفی خودش از #شهید_ابراهیم_هادی درس گرفته بود و میخواست این شخصیت را به همه معرفی کند. ابعاد شخصیتی او را در خودش پیاده کرده بود.👏
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_شصت_و_شش
#فصل_پنجم_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم
#از_زبان_عمه_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌀 یک بار یادم است ماه رمضان بود و اکثر مردم محله برای مراسم احیا راهی مسجد و هیئت شده بودند.
🌀 بچههای بسیج حین گشت، دو تا دزد گرفتند و دستشان را بستند تا تحویل پلیس بدهند که مصطفی نگذاشت.
گفت: «امشب اینا مهمان هستن!» 👏آنها را برد هییت و بهشان گفت: «بشینید و ذکرمصیبت گوش کنید!»
🌀 وقتی برایم ماجرا را تعریف کرد، پیش خودم گفتم: اگه من بودم همون لحظه تحویلشون میدادم! اما مصطفی آنقدر عادی جریان را برایم تعریف کرد که انگار اگر جز این میشد عجیب بود! این رفتارش همانموقع تنم را لرزاند.
🌀 کتاب #شهید_هادی را بعد از شهادت مصطفی توانستم تمام کنم. بسیاری از کارهای شهید هادی برایم یادآور مصطفی بود.💕
🌀خیلی وقت بود که تلاش میکرد تا بتواند مجوز بگیرد و #شهید_گمنام در بوستان دفن کند. مدام از من میخواست تا برای آوردن شهدا به بوستان محله دعا کنم.🙏
🌀 پارکی که به خاطر جوّ نامناسبی که داشت، من که یک زن بودم، جرئت رفتن به آنجا را نداشتم.😱
🌀 اردیبهشت بود که به خانهمان آمد و کنارم نشست و دم گوشم گفت: «عمه، شهدا رو آوردیم، 😍 میخوای یه دیدار خصوصی باهاشون داشته باشی؟»❣
🌀 ساعت یازده شب آومد دنبال من و خواهرم و پسر برادرم. با هم به پایگاه بسیج رفتیم و همراه چند نفر دیگر با شهدا دیدار داشتیم. آن شب به یاد ماندنی و حال و هوای معطر و دلچسبش را تا آخر عمر فراموش نمیکنم. "این را مدیون مصطفی هستم".💕
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_شصت_و_هفت
#فصل_پنجم_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم
#از_زبان_عمه_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💠 من در هتل کار میکردم. مصطفی به آنجا زیاد میآمد و به من سر میزد. گاهی اگر از مسئلهای ناراحت بودم آنقدر سر به سرم می گذاشت تا بخندم. 😁 وقتی هم که میخواست برود نگاهی به من میانداخت و میگفت: «نه، اخم توی محیطی که پر از نامحرمه خیلی هم خوبه!»😉
💠 بزرگترین مربی مصطفی پدر و مادرش بودند. پدر با لقمهی حلال و مادر با تاکید بر انجام واجبات فرزندانش بهویژه نماز اول وقت، بهترین الگو بودند برای مصطفی.💕
💠 طوری شده بود که اگر مصطفی در خانه بود و اذان میدادند، برای اینکه نماز اول وقتش دیر نشود نماز اول را در خانه میخواند و نماز دوم را در مسجد.👏
💠 بعد از فوت خواهرم از سوریه آمد. برای هیچ کدام از مراسمها نبود، آن موقع هم که آمد مجروح شده بود.
💠 آذرماه همهی فامیل خانهی ما جمع بودند. بچهی برادرش تازه به دنیا آمده بود و سمیه خانم هم محمدعلی را باردار بود.
💠 مصطفی شوخی میکرد. من هم داشتم با دوربینم فیلم میگرفتم. میان شوخیها مرتضی مصطفی میگوید: «نکنه شهید شی و به جای شهدای افغانستانی، مشهد یا جایی دیگه دفنت کنن!»😉 یکدفعه مصطفی جدی شد و گفت: «نه، من گلزار شهدای کهنز پایین پای #شهید_شقاقی دفن میشم!»❣
💠 آنموقع این حرفش را نشنیدم تا دو سه هفته بعد از شهادتش که فیلمها را مرور میکردم به این قسمت رسیدم، اما باز دقیق متوجه نشدم چه گفت.
💠 یادم است شب جمعه سر مزارش رفتم. چشمم مزار #شهید_شقاقی افتاد. آمدم خانه و برحسب عادت دوباره فیلمهایش را دیدم. به اینجای فیلم که رسیدم شوکه شدم. بیتاب بودم تا صبح شود و بروم ببینم واقعاً بالای سر مصطفی، #شهید_شقاقی است که رفتم دیدم.
💠 بله، دقیقا همان جایی دفن شد که یک سال قبل از آن در فیلم گفته بود و هیچکس هم نشنید. سر مزار رو به هردویشان گفتم: شما به هم راه رو نشون میدهید!🌹
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
Mohammad Motamedi ♫ سایت مختلف موزیک ♫AUD-20210618-WA0073.mp3
زمان:
حجم:
8.93M
#سلام_بر_ابراهیم
🇮🇷چشم تو روشن ای وطنم ایران
ای همه زیبایی...🇮🇷
#دهه_کرامت
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇮🇷☀️
در گام دوم انقلاب..
یار خراسانی ما...
پرچم جمهوری اسلامی را به دست گرفت ...
تا کنار رهبر خراسانی مان ...
به نبرد غول ناکارآمدی، انفعال، تعطیلی، خیانت، اختلاس، وادادگی به غرب شتافته...
و مردم ایران، این قوم برگزیده الهی را آماده جشن جهانی ظهور گرداند.
🇮🇷🇮🇷☀️
#سلام_بر_ابراهیم
#دهه_کرامت
#برای_مردم
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢قهرمان باید پهلوان منش باشد
🎞 انیمیشن | یه کشتی متفاوت از
شهید ابراهیم هادی
❌به بهانه برگزاری مسابقات جهانی کشتی آزاد
📌 نان پدر و شیر مادر حلالت
📚 براساس داستان پوریای ولی از کتاب #سلام_بر_ابراهیم ۱
🎙 باصدای گزارشگر کشتی آقای هادی عامل
⭕کارِ خوب باید دیده بشه😉
39.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگِ زیبایِ #سلام_بر_ابراهیم
خواننده: حسین کریمی پناه
کانال خواننده ی انقلابی حسین کریمی پناه رو دنبال کنید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/120652039Cf7370c3efa
.