#خاکریز_خاطرات😉
آن جا چه کاره ای؟
گفتم:(زن و بچه امانت خداست.یک کم بیش تر بمان.)
گفت:(نمی شود بابا.باید بروم.)
گفتم:(آخر مگر تو نباشی چه می شود؟آن جا چه کاره ای شما؟)
لبخندی زد و گفت:(من یک رزمنده ام مثل بقیه،ولی باید بروم.باید آن جا باشم.این امانت را هم دست صاحب اصلی سپرده ام.
خداحافی کرد و رفت و من تا زمان تشییع پیکر نفهمیدم که پسرم فرمانده ی گردان و شیر میدانها جنگ بوده.
منبع : بال بر بال عشق،ص ۲۹
#شهیدعباس_حق_پرست
@syed213
#خاکریز_خاطرات😉
آن جا چه کاره ای؟
گفتم:(زن و بچه امانت خداست.یک کم بیش تر بمان.)
گفت:(نمی شود بابا.باید بروم.)
گفتم:(آخر مگر تو نباشی چه می شود؟آن جا چه کاره ای شما؟)
لبخندی زد و گفت:(من یک رزمنده ام مثل بقیه،ولی باید بروم.باید آن جا باشم.این امانت را هم دست صاحب اصلی سپرده ام.
خداحافظی کرد و رفت و من تا زمان تشییع پیکر نفهمیدم که پسرم فرمانده ی گردان و شیر میدانها جنگ بوده.
منبع : بال بر بال عشق،ص ۲۹
#شهیدعباس_حق_پرست
@syed213