eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
818 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔰 تازه آمده بودیم شهریار. فصل امتحانات هم بود، اما وقتی فرصت برف‌بازی بود و سیگارِت هم برای ترکاندن داشتیم،😉 دیگر جایی برای درس خواندن نمی‌ماند. چند روزی با سیگارِت‌ها کیف کردیم، اما کم‌کم جذابیتش را برایمان از دست داد. 🔰 یک روز مصطفی از مدرسه آمد و گفت: «داداش یه چیزی آوردم که حالش از سیگارت خیلی بیشتره!»😊 با نگرانی گفتم: «مصطفی نارنجک خیلی خطرناکه!»😱 🔰‌دست کرد داخل جیبش و دو تا کپسول با روکش سبز که یک فتیله داشت درآورد. با هم رفتیم در زمین خالی پشت خانه و منفجرش کردیم، اما به خاطر فضای باز خیلی هیجان نداشت. با طعنه گفتم: «این بود اون هیجانی که می‌گفتی؟!»😒 🔰 رفتیم خانه. می‌خواستم آن یکی را زیر پنجره کوچه بترکانم که مصطفی نگذاشت و گفت: «بیا می‌خوام هیجان رو نشونت بدم!»😉 رفتیم داخل توالت و فتیله را روشن کرد و کپسول را انداخت داخل سنگ توالت. یک‌دفعه صدای انفجار بلند شد.😱 🔰 همه آمده بودند پشت در تا ببینند که باز چه دسته گلی به آب داده‌ایم. مامان که دیگر عادت به این کارها داشت خندید، 😁 اما نمی‌دانستیم باسنگ ترک خورده‌ی توالت چه کنیم. 🔰 شب بابا آمد و با کمی سیمان سروتهش را هم‌آورد، اما قضیه به همان‌جا ختم نشد. 🔰 صبح همسایه‌مان آمد درِ خانه و گفت: «از دیشب سقف دستشویی‌مون شرشر آب می‌ده!»😡 🔰 بنده خدا بابا مجبور شد چند روز در خانه بماند تا لوله های ترکیده و سرامیک ‌های زمین و دیوار و سنگ دستشویی را عوض کند. بعد از آن ماجرا حتی دمپایی ‌های دستشویی هم نو شدند.😉 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پنجاه_و_پنج ✨ جلسه‌ی مخفیانه منزل شهید باهنر ... ادامه این خاطره را ف
✨ به حقـانیت امـام و حمـایت خـدا از او اعتقـاد داشـتم در روزهـاي سوم چهارم جنگ بود، توي اتاق جنگ سـتاد مشترك، همه جمع بودیم؛ بنـده هم بودم، مسـئولین کشور؛ رئیس‌جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس‌جمهور بنی‌صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائی‌ بود -چنـد نفري از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث می‌کردیم، مشورت می‌کردیم. نظامی‌ها هم بودنـد. بعـد یکی از نظامی‌ها آمد کنار من، گفت: این دوسـتان توي اتاق دیگر، یک کار خصوصـی با شـما دارند. من پاشدم رفتم پیش آن‌هـا. مرحوم فکوري بود، مرحوم فلاحی بود - این‌هـائی که یـادم است - دو سه نفر دیگر هم بودنـد. نشـستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا!- یک کاغذي در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توي یادداشت‌ها نگه داشته‌ام که خط آن برادران عزیز مـا بود - هواپیماهـاي ما این‌هاست؛ مثلاًاف ۵، اف ۴، نمیدانم سی۱۳۰، چی، چی، انواع هواپیماهـاي نظامیِ‌ ترابري و جنگی؛ هفت هشت ده نوع نوشـته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آماده‌ي به کار داریم که تا فلان روز آمادگی‌اش تمام می‌شود. این‌ها قطعه‌هاي زوْد تعویض دارنـد- در هواپیماها قطعه‌هائی هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - می‌گفتنـد مـا این قطعه‌هـا را نـداریم. بنـابراین مثلاًـ تا ظرف پنـج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان می‌پـذیرد؛ دیگر کأنه نـداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمـام می‌شود؛ تـا چهـارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام می‌شود. بیشترینش سـی۱۳۰ بود. همین سی۱۳۰هائی‌ که حالا هم هست که حدود سـی روز یا سی‌و یک روز گفتند که براي این‌ها امکان پرواز وجود دارد. یعنی جمهوري‌ اسلامی بعـد از سـی‌و یـک روز، مطلقـاً وسـیله‌ي پرنـده‌ي هوائی نظـامی-چه نظـامی جنگی، چه نظـامی پشتیبانی و ترابري- دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتنـد: آقـا! وضع جنگ ما این است؛ شـما برویـد به امام بگوئیـد. من هم از شـما چه پنهان، توي دلم یک قـدري حقیقتـاً خـالی شـد! گفتیم عجب، واقعـاً هواپیمـا نباشـد، چه‌ کـار کنیم! او دارد با هواپیماهاي روسـی مرتباً می‌آیـد. حالا خلبان‌هایش عرضه‌ي خلبان‌هاي ما را نداشـتند، اما حجم کار زیاد بود. همین‌طور پشت سر هم می‌آمدند؛ انواع کلاس‌هاي گوناگون می‌گذاشتند. گفتم خیلی خوب. کاغـذ را گرفتم، بردم خـدمت امام، جماران... ادامه دارد... @syed213