6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 آقای نظافتی پدر امیرحسینی که در راه کربلا از دنیا رفت اما کنار ضریح اباعبدالله شفا گرفت.
از زبان خودشان بشنوید👆
《پخش زنده در تلویزیون》
@syed213
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_هفدهم
در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنهای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید. معظمله فرمودند: شام پیش ما بمان! من از دعوت ایشان خوشحال شدم؛ زیرا میتوانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا در ادامه فرمودند: من نمیدانم شام چی داریم یا اصلا به اندازه ما دو نفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هر چه باشد، با هم میخوریم! از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: خانم! شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفتهام که هر چه باشد، با هم میخوریم!
از جوابهای آیتالله خامنهای، احساس کردم که در منزل فقط به اندازه یک نفر شام کنار گذاشتهاند.
آقا فرمودند:عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید. قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید. پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج سفید با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند، قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آنها را نصف کردیم و با هم خوردیم من در دلم و بعدها به زبانم، هزار بار خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد.
در دستگاه طاغوت- در قبل از انقلاب- چه جاه و جلال و تجمل و اسراف و تبذیری وجود داشت. و امروز رئیس جمهور چه ساده زندگی میکند؛ زندگی آیتالله خامنهای هنوز هم همین طور است.
روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظمله مردم را به صرفه جویی دعوت میکند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل مینمایند.
🔺دکتر غلامعلی حداد عادل
📚 پرتوی از خورشید. ص۵۷
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_نود_و_شش
#فصل_هشتم_کتاب
#کوچهپسکوچههای_کودکی
#از_زبان_فاطمهسادات_افقه_دخترداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ کلاس سوم راهنمایی بودیم. مثل هر سال عید رفته بودیم اهواز.
🔻 روز چهارم پنجم عید بود که ناهار خانهی عموحسن دعوت داشتیم.
⚜ آن وقتها تازه سیگارت مد شده بود. 😉 محمدحسین چند تا سیگارت را که کف دستش بود، نشانم داد و گفت: «میخوایم اینا رو تو حیاط بترکونیم!»
من که عاشق این کارها بودم 😍 سریع دمپایی پوشیدم و نفر اول در حیاط بودم.
گفتم: «خطر که نداره؟» 🤔
مصطفی که کنار محمدحسین بود خندهای کرد و گفت: «نه بابا، من جلو پای ناظممون هم ترکوندم هیچی نشد!»
محمد حسین گفت: «من یه سیگارت سه زمانه رو روشن میکنم تو پرت کن توی کوچه!»
🔺 بعد سیگارت را روشن کرد و زود داد دستم. من هم انداختم توی کوچه و ترکید.💣
هیجانش آنقدر زیاد بود 😍 که گفتم: «یکی دیگه بده!»
مصطفی درز شیشهی دستشویی را نشانم داد و گفت: «این یکی رو بنداز اینتو. صداش توی فضای بسته باحالتره!»😉
🔹به محض روشن کردن آن را انداختم و ترکید. یکدفعه دیدیم عمویم دستپاچه از دستشویی بیرون آمد. من تند پریدم داخل خانه و دیگر نفهمیدم چه شد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_هفدهم در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنهای، یک شب دیداری با ایشان دا
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_هجدهم
ساده زیستی بر زندگی مقام معظم رهبری سایه افکنده است. ایشان این خصلت را از همان جوانی داشته و پس از انقلاب اسلامی نیز همواره با آن مانوس بودهاند. در اوایل جنگ که معظمله نماینده حضرت امام "قدسسره" در شورای عالی دفاع بودند، روزی به دزفول آمدند. ایشان تصمیم گرفتند به اهواز بروند. ولی هیچ وسیلهای برای مسافرت به اهواز نداشتند. رو به تعدادی از رزمندگان میکنند و میفرمایند: آیا کسی به اهواز نمیرود؟ برادرم، شهید حسین علمالهدی که به اتفاق آقای حاج صادق آهنگران در دزفول بود، به آقا میگویند: ما میخواهیم به اهواز برویم. مقام معظم رهبری سوار ماشین آنان میشوند، تا به سوی مقصد حرکت کنند.
اخوی از دوران دانشجویی در مشهد، با آقا مانوس بود. او میدانست که حضرت آیتالله خامنهای ناراحتی معده دارند. از این رو، مقداری نان، پنیر و گوجه تهیه میکند در بین راه، کنار جاده اندیمشک_اهواز بر روی خاکها مینشینند و مقداری نان و پنیر میخورند و بعد به راه خود ادامه میدهند.
حسین گفت: انگار نه انگار که ایشان نماینده حضرت امام هستند. بسیار ساده و خاکی بودند. بعد از صرف آن غذا، با هم به یکی از مقرهای نظامی در شوش رفتند. از آنجا بازدید کردند و سپس به سمت اهواز حرکت نمودند. عکس آن بازدید، هنوز هم موجود است. امروز نیز ایشان همان روحیه را دارند، مثل همه بسیجیها!
🔺 سید علمالهدی
📚 پرتوی از خورشید. ص۶۱
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213