eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
812 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
2018-08-11 10:49:26_1397-5-20-15-15.mp3
2.43M
مداحی شور سیدرضانریمانی ▪️◾️شهادت امام جواد علیه السلام◾️▪️
🔷 علیرضا پناهیان: 🌷 کسانی که خیلی دوست دارند برای هدایت دیگران تلاش کنند و عشق به سعادت آدم ها داشته باشند به جای اینکه بمیرند شهید می شوند. این شهادت آنها را صاحب قدرتی جاودانه و تاثیری گسترده برای کمک به انسان ها برای رسیدن به سعادت خواهد کرد. شهدا بهتر از فرشته ها به کمک ما آدم های مردنی می شتابند. 🌷 برای شادی روح شهدا 🌷🌷 @syed213
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 💢 از همان بچگی خودش باید همه چیز را تجربه می‌کرد و کارهای مربوط به خودش را هیچ‌کس حق نداشت انجام بدهد.😊 💢 البته من و پدرش هم آدم‌هایی نبودیم که چیزی را اجبار کنیم. 💢 یادم است لباس عید بچه‌ها را کوچک بودند خودم می‌خریدم.👕 💢 یکی، دو بار برای مصطفی که لباس خریدم گفت: من اینا رو نمی خوام.😔 خودم باید انتخاب کنم. هر چند سلیقه‌اش را می دانستم؛💕 اما حتما باید خودش برای خرید می‌آمد. برای همین مجبور می‌شدم لباس‌ها را پس بدهم تا خودش بیاید و انتخاب کند. 🔻 به آب و هوای اهواز به شدت حساسیت داشتم. 🔻دکتر تاکید کرده بود نباید اهواز بمانم.😔 🔻این شد که اثاث‌مان را جمع کردیم و راهی شمال شدیم. 🔻 یک خانه کوچک در روستای بندپی شرقی در "گلیا" که به معنی گلوگاه بود، در استان مازندران کرایه کردیم. 🔻 آن‌جا که رفتیم مصطفی به یک ماه نکشیده، زبانشان را یاد گرفت و مثل خودشان صحبت می کرد.😄 🔻 محمد حسین و مصطفی، عاشق دایی حسین‌شان بودند💕 و برای اینکه بتوانند بیشتر در دلش جا باز کنند، از همان اهواز اصرار کردند که باید برویم کلاس کشتی. 🔻 می‌دانستند دایی‌شان این چیزها را دوست دارد.❣ 🔻وقتی هم که به شمال رفتیم کشتی پهلوانی مازندرانی‌ها که اسمش "لوچو" بود، یاد گرفتند. 🔻 قرار بود مسابقات کشتی در همان منطقه برگزار شود. 🔻 مصطفی و محمدحسین به برگزار کننده های مسابقه اصرار کردند که ما هم باید در مسابقه شرکت کنیم.🙏 🔻 آنها می‌گفتند: «شما جنوبی هستید و کشتی ما را بلد نیستید.»😔 🔻 اما مصطفی پایش را توی یک کفش کرده که باید مسابقه بدهیم. 🔻بلاخره راضی شدند.😊 🔻 کشتی‌گیرها بچه ها را دست کم گرفته بودند، برای همین آن‌ها هم مقام آوردند.🏆 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح @syed213
شبتان منور به نور قرآن 🌹💫💫🌹 @syed213
پشت پرچین دلم پنجره ای واشده است ۰ من ازاین پنجره هرروز تورا میبینم سلام! صبحت بخیر علمدار...🌹 @syed213
امیرالمومنین علی (ع): هر گاه فاطمه (س) را می‌دیدم، تمام غم و غصه‌هایم برطرف می‌شد. ❤️بحارالانوار,ج۴۳❤️ ✨ ۱۷ روز تا عید غدیر ✨ @syed213
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) مبارک باد...🍃🌸🍃✨ @syed213
⚠️ #کلام_آخر 🔻 رهبرانقلاب: جنگ نخواهد شد 🔹 مذاکره نخواهیم کرد. ۹۷/۵/۲۲ @syed213
امروز روز جهانی چپ دست هاست روزت مبارک بهترین چپ دست دنیا❤️ @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 💎 از همان موقع با دایی حسین‌اش مسابقه شطرنج می داد. 💎 دایی حسین هم خیلی جدی با او بازی می‌کرد. 💎 هر وقت ما خانه‌شان بودیم یا آن‌ها پیش ما بودند، بساط شطرنج هم به راه بود. 💎 همین یک انگیزه شد تا مصطفی خیلی جدی دوره‌های آموزش شطرنج را بگذراند.👏 💎 آن‌قدر پیگیر بود که تنها به یادگرفتن بسنده نمی‌کرد و حتما باید توی مسابقات شرکت می‌کرد و مقام می‌آورد.😊 ◀️ دو سالی شمال ماندیم و بعد راهی "کهنز" شهریار شدیم. ◀️ طبقه دوم یک ساختمان دو طبقه، خانه‌ای دو خوابه خریدیم. ◀️ منطقه‌ای که در آن ساکن شدیم، بیشتر دست "خانواده‌های سپاه" بود. ◀️ همان روزها، پدر، مادر و خواهرهای آقامحمد به همراه برادرش آقا حسن و خانواده‌اش و بچه‌ها هم ساکن شهریار شدند.💕 🔸 با آقای بهرامی و نصیری در مسجد آشنا شد. 🔸 جاذبه اخلاقی این دو نفر آن‌قدر برای مصطفی بالا بود که سریع جذب بسیج شد. 🔸 هر چقدر که بیشتر می‌گذشت فعالیت های بسیج برایش جدی‌تر می‌شد. 🔸بچه جسوری بود.👏 🔸توی یکی از اردوهای بسیج، مسئولشان حاج آقا نصیری نارنجکی را نشان بچه‌ها می‌دهد و می‌گوید: «کی می‌تونه اینو پرت کنه؟»❓ 🔸 مصطفی هم با اعتماد به نفس بالا و خیلی جدی با ته‌مانده لهجه خوزستانی می‌گوید: «اجازه می‌دید مو بزنوم؟»😊✋ 🔸 حاج آقا نصیری که از جسارت و لهجه مصطفی خوشش آمده بود، نارنجک را دستش می‌دهد.😊 🔸 از آن‌جا به بعد حاج آقا نصیری به مصطفی مسئولیت‌های مختلف می‌داد.👏 🔸 همین باعث شد که در آن‌جا ماندنی شود. 🔸 هر چقدر بزرگ‌تر می‌شد، مدام از پدرش درباره فعالیت‌های سپاه و اتفاقات جنگ می‌پرسید. 🔸 خیلی دلش می‌خواست در زمان جنگ حضور داشت و آن را تجربه می‌کرد.😔 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح @syed213
🌷هویت شهـید پلاک وی نیست هویت شهید ، خون جاری بر پیشانی اوست که تقدیـر آن در عهد الست بر پیشانی او مے درخشد .. شبتان منوربه نورشهدا...✨ @syed213