💢عمرانخان نخستوزیر پاکستان:
🔻شیعیانپاکستانیعزاداری محرم را با الگوی هیاتهای ایران برگزار کنند.
🔻 مراجع تقلید در ایران رعایت توصیههای بهداشتی حین عزاداری را واجب اعلام کردهاند و توقع داریم شیعیان پاکستانی نیز پیرو این الگو باشند.
↖️دیدهبان، مدافع حقوق ایران↗️
┈••┈•••°🦋°🌺°🦋°•••┈••┈
پن: امسال چشم جهانیان به نظم و تعقل ما دوخته شده است❗️
عزاداریبرایسیدالشهدعلیهالسلام اصل است و شکل برگزاری فرع❗️
کتاب #سهدقیقهدرقیامت
مجروح عمليات
عمليات به خوبي انجام شد و با شهادت چند تن از نيروهاي پاسدار، ارتفاعات و كل منطقه مرزي، از وجود عناصر گروهك
تروريستي پژاك پاكسازي شد. من در آن عمليات حضور داشتم. يك نبرد نظامي واقعي را از نزديك تجربه كردم، حس خيلي خوبي بود.آرزوي شهادت نيز مانند ديگر رفقايم داشتم، اما با خودم ميگفتم: ما كجا و توفيق شهادت؟! ديگر آن روحيات دوران جواني و عشق به
شهادت، در وجود ما كمرنگ شده بود.
در آن عمليات، به خاطر گرد و غبار و آلودگي خاک منطقه و...
چشمان من عفونت کرد.آلودگي محيط ،باعث سوزش چشمانم شده
بود. اين سوزش، حالت عادي نداشت. پزشك واحد امداد، قطره اي را در چشمان من ريخت و گفت: تا يك ساعت ديگه خوب ميشوي. ساعتي گذشت اما همينطور درد چشم، مرا اذيت ميكرد.
چند ماه از آن ماجرا گذشت. عمليات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد كه ارتفاعات شمال غربي به كلي پاكسازي شود. نيروها به واحدهاي خود برگشتند، اما من هنوز درگير چشم هايم بودم.
بيشتر، چشم چپ من اذيت ميكرد. حدود سه سال با سختي روزگار گذراندم. در اين مدت صدها بار به دكترهاي مختلف مراجعه كردم اما جواب درستي نگرفتم. تا اينكه يك روز صبح، احساس كردم كه انگار چشم چپ من از حدقه بيرون زده! درست بود!
در مقابل آينه كه قرار گرفتم، ديدم چشم من از مكان خودش خارج شده! حالت عجيبي بود. از طرفي درد شديدي داشتم.همان روز به بيمارستان مراجعه كردم و التماس ميكردم كه مرا
عمل كنيد. ديگر قابل تحمل نيست.كميسيون پزشكي تشكيل شد.
عكس ها و آزمايش هاي متعدد از من گرفتند. در نهايت تيم پزشكي كه متشكل از يك جراح مغز و يك جراح چشم و چند متخصص بود، اعلام كردند: يك غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم تو ايجاد شده، فشار اين غده باعث جلو آمدن چشم گرديده. به علت چسبيدگي اين
غده به مغز، كار جداسازي آن بسيارسخت است. و اگر عمل صورت بگيرد، يا چشمان بيمار از بين ميرود و يا مغز او آسيب خواهد ديد.
كميسيون پزشكي، خطر عمل جراحي را بالاي 60 درصد ميدانست و موافق عمل نبود. اما با اصرار من و با حضور يك جراح از تهران، كميسيون بار ديگر تشكيل و تصميم بر اين شد كه قسمتي از ابروي
من را شكافته و با برداشتن استخوان بالاي چشم، به سراغ غده در پشت چشم بروند. عمل جراحي من در اوايل ارديبهشت ماه 1394در يكي از بيمارستان هاي اصفهان انجام شد. عملي كه شش ساعت به طول انجاميد. تيم پزشكي قبل از عمل، بار ديگر به من و همراهان اعلام كرد: به علت نزديكي محل عمل به مغز و چشم، احتمال نابينايي
و يا احتمال آسيب به مغز و مرگ وجود دارد. براي همين احتمال موفقيت عمل، كم است و فقط با اصرار بيمار، عمل انجام ميشود.با همه دوستان و آشنايان خداحافظي كردم. با همسرم كه باردار
بود و در اين سالها سختي هاي بسيار كشيده بود وداع كردم. از همه حلالیت طلبيدم و با توكل به خدا راهي بيمارستان شدم.وارد اتاق عمل شدم. حس خاصي داشتم. احساس ميكردم كه از اين اتاق عمل ديگر بر نميگردم. تيم پزشكي با دقت بسياري كارش را شروع كرد. من در همان اول كار بيهوش شدم.
ادامه دارد..
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم مرتضی عطایی(ابوعلی):
هرکسی باید سعی کنه کارش رو خدایی کنه...
@syed213
°•|سیدابراهیم|•°:
🍃🏴🍃🏴🎁
🏴🍃🏴🎁
🍃🏴🎁
🍃🎁
🎁
🔶️مسابقه ی از جنس مردان بی ادعا🔶️
🎁دوستی با شهدا
💬#اطلاع_رسانی
📢مسابقه 📢مسابقه
🤩🤩🤩
🔔مسابقه بزرگ و جذاب
( *طرح دلبرانه*)کانال
"شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده"
🛑اما این بار بجای پرسش و پاسخ،
علاقه مندان به شرکت در مسابقه دلبرانه میتوانید دوستی خود را با شهید مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم) را در یک قاب
دربیاورید((این قاب میتونه به صورت عکس یا فیلم کوتاه یا عکس از دلنوشته تون به شهید باشه))
علاقه مندان به ایدی زیر مراجعه کنن 👇🏻👇🏻
@Hazrat213
@Mostafa_sarzadeh
🎁🎁به نفرات برتر جوایز نفیس اهدا میشود🎁🎁
جایزه نفر اول کتابی با امضا خانواده شهید صدرزاده
نفرات برتر بر اساس بازدید بنری که کانال مشخص می کند اعلام میشود .
مهلت ارسال آثار:از ۸ شهریور(مصادف با تاسوعای حسینی) تا ۱۹ شهریور (سالروز تولد شهید صدرزاده
🏴🏴🏴🏴
🌹شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت همسر گرامی:
در اوج عزادارى، سينهزنى را قطع مىكرد و با صداى بلند #دعا مىكرد: «اللهم عجل لوليك الفرج» و اعتقاد داشت در آن لحظه كه همه با شور و حرارت عزادارى مىكنند، موجب استجابت دعاست و براى #ظهور امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف دعا مىكرد.
📚برشى از كتاب «سيدابراهيم، مجموعه يك بغل گل سرخ»
« #اللهم_عجل_لوليك_الفرج »
🌹 @syed213🌹
#ارسال_کاربر
متن کاربر
📸پویش مهر حسینی، شعور حسینی
پخش ماسک وبسته فرهنگی در بین عزاداران حسینی دریادواره شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
#ارسال_کاربر
متن کاربر
📸پویش مهر حسینی، شعور حسینی
تهیه عکس و گزیده وصیت نامه شهید صدر زاده جهت پخش در بین عزاداران حسینی دریادواره شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
#ارسال_کاربر
متن کاربر
📸پویش مهر حسینی، شعور حسینی
یادواره شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
⚘بسم رب الشهدا و الصدیقین⚘
تقدیم به شهید مصطفی صدرزاده(سیدابراهیم)
بارها آمدم و از پیچ و خم های این دنیای فانی گفتم و تو شنیدی اما یک امروز را سراپا گوشم تا تو برایم بگویی...
برایمان بگو از پنجمین ولادت زمینیت میان آسمانی ها از شب جمعه هایتان در میان پاک ترین بندگان خدا....
از آسمانی شدنت برایمان بگو از مهمان بانوی دمشق شدن و از نوکری آل علی برایمان بگو . بگو چه شد که بانو خریدارت شد...
از قربانی کردن نفس اماره و دل کندن از زر و زیورهای دنیا از وسعت روشن افقهای دور بگو و از صدای عشق...
از عشقی برایمان بگو که تو را مهمان خانه دردانه علی کرد از تیر خلیل گونه ات بگو که چگونه نفس اماره را شکست...
از سفر کردن برایمان بگو چرا که ما باید رسم سفر کردن را از شما بیاموزیم شما بودید که عاشقانه آمدید مثل نسیم . عارفانه رفتید مثل قاصدک...
مار رسم دلبری کردن را باید از شما بیاموزیم . وجودتان را با عشق سرشته بودند و سرنوشتتان را با شهادت...
قلمم خسته تر از آن است که بنویسد از سفر . شهید راه زینب تو برایم از سفر بگو
سفری به اعماق دلها بگو چگونه عشق آل علی تو را محبوب دل های شیعیان کرد ...
از آسمان که به ما می نگری دعایمان کن که این روزها غبار گناه بلور دلها را آلوده کرده. برای دستهایی که بلند میکنیم تو آمین بگو
شهید مدافع حرم
در نهان خانه دلم یادت را تا ابد جاودانه خواهم کرد و هرگز لبخند تو را در انتهای جاده زمین و ابتدای راه آسمان از یاد نخواهم برد...
ولادتت خجسته باد محبوب دلها....
#ارسالی_شما
🍃 @syed213 🍃
کتاب #سهدقیقهدرقیامت
حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصيف نبود. من تمام آنچه ديده بودم را گفتم. از طرفي براي خودم نگران بودم. نكند من در جمع اينها نباشم. اما نه. انشاءالله كه هستم.جواد با اصرار از من سؤال ميكرد و من جواب ميدادم. در آخر گفت: چه چيزي بيش از همه در آن طرف به درد ميخورد؟گفتم بعد از اهميت به نماز، با نيت الهي و خالصانه، هر چه ميتوانيد
براي خدا و بندگان خدا كار كنيد. روز بعد يادم هست كه يكي از مسئولين جمهوري اسلامي، در مورد مسائل نظامي اظهار نظري كرده بود كه براي غربي ها خوراك خوبي ايجاد شد. خيلي از رزمندگان
مدافع حرم از اين صحبت ناراحت بودند. جواد محمدي مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت: ميبيني، پس فردا همين مسئولي كه اينطور خون بچه ها را پايمال ميكند، از دنيا ميرود و ميگويند شهيد شد!خيلي آرام گفتم: آقا جواد، من مرگ اين آقا را ديدم. او در همين سال ها طوري از دنيا ميرود كه هيچ كاري نميتوانند برايش انجام دهند! حتي مرگش هم نشان خواهد داد كه از راه و رسم امام و شهدا فاصله داشته.چند روز بعد، آماده عمليات شديم. جيره جنگي را گرفتيم و تجهيزات را بستيم. خودم را حسابي براي شهادت آماده كردم. من
آرپي جي برداشتم و در كنار رفقايي كه مطمئن بودم شهيد ميشوندً با تمام اين افراد قرار گرفتم. گفتم اگر پيش اينها باشم بهتره. احتمالاهمگي با هم شهيد ميشويم. نيمه هاي شب، هنوز ستون نيروها حركت نكرده بود كه جواد
محمدي خودش را به من رساند. او كارها را پيگيري ميكرد. سريع پيش من آمد و گفت: الان داريم ميرويم براي عمليات، خيلي حساسيت منطقه بالاست. او
ميخواست من را از همراهي با نيروها منصرف كند. من هم به او گفتم: چند نفر از اين بچه ها به زودي شهيد ميشوند.
از جمله بيشتر دوستاني كه با هم بوديم. من هم ميخواهم با آنها باشم، بلكه به خاطر آنها، ما هم توفيق داشته باشيم.
دستور حركت صادر شد. من از ساعت ها قبل آماده بودم. سر ستون ايستاده بودم و با آمادگي كامل ميخواستم اولين نفر باشم كه پرواز ميكند.هنوز چند قدمي نرفته بوديم كه جواد محمدي با موتور جلو آمد و مرا صدا كرد. خيلي جدي گفت: سوارشو، بايد از يك طرف ديگر،
خط شكن محور باشي. بايد حرفش را قبول ميكردم. من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقيقه اي رفتيم تا به يك تپه رسيديم. به من گفت: پياده شو. زود باش.بعد جواد داد زد: سيديحيي بيا.سيد يحيي سريع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اينجا كجاست، خط كجاست؟ نيروها كجايند؟ جواد هم گفت: اين آرپيجي را بگير، برو بالاي تپه. بچه ها تو را توجيه ميكنند. رفتم بالاي تپه و جواد با موتور برگشت! اين منطقه خيلي آرام بود. تعجب كردم! از چند نفري كه در سنگر حضور داشتم پرسيدم: چه
كار كنيم. خط دشمن كجاست؟يكي از آنها گفت: بگير بشين. اينجا خط پدافندي است. بايد فقط مراقب حركات دشمن باشيم. تازه فهميدم كه جواد محمدي چه كرده! روز بعد كه عمليات تمام شد، وقتي جواد محمدي را ديدم، باعصبانيت گفتم: خدا بگم چيكارت بكنه، برا چي من رو بردي پشت خط؟!ً او هم لبخندي زد و گفت: تو فعلا نبايد شهيد شوي. بايد براي مردم بگويي كه آن طرف چه خبر است. مردم معاد رو فراموش کرده اند. براي همين جايي تو را بردم كه از خط دور باشي. اما رفقاي ما آن شب به خط دشمن زدند. سجاد مرادي و سيديحيي براتي كه سر ستون قرار گرفتند، اولين شهدا بودند، مدتي بعد مرتضي زارع، بعد شاهسنايي و عبدالمهدي کاظمي و... در طي مدت کوتاهي تمام رفقاي ما كه با هم بوديم، همگي پركشيدند و رفتند. درست
همان ً طور كه قبلا ديده بودم. جواد محمدي هم بعدها به آنها ملحق شد. بچه هاي اصفهان را به ايران منتقل كردند. من هم با دست خالي از ميان مدافعان حرم به ايران برگشتم. با حسرتي كه هنوز اعماق وجودم را آزار ميداد.
ادامه دارد...
باماهمراهباشید...
#کپیممنوع
@syed213
کتاب #سهدقیقهدرقیامت
مدافعان وطن
مدتي از ماجراي بيمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع حرم، حال و روز من خيلي خراب بود. من تا نزديكي شهادت رفتم، اما خودم ميدانستم كه چرا شهادت را از دست دادم!به من گفته بودند كه هر نگاه حرام، حداقل شش ماه شهادت آنان كه عاشق شهادت هستند را عقب مي اندازد. روزي كه عازم سوريه بوديم، پرواز ما با پرواز آنتاليا همزمان بود! چند دختر جوان با لباسرهايي بسيار زننده در مقابل من قرار گرفتند وناخواسته نگاه من به آنها افتاد. بلند شدم و جاي خودم را تغيير دادم. هرچه ميخواستم حواس خودم را پرت كنم انگار نميشد. اما ديگر دوستان من، در جايي قرار گرفتند كه هيچ نامحرمي دركنارشان نباشد.اين دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. نميدانم، شايد فكر كرده بودند من هم مسافر آنتاليا هستم. هرچه بود، گويي ايمان من آزمايش شد. گويي شيطان و يارانش آمده بودند تا به من ثابت كنند هنوز آماده نيستي. با اينكه در مقابل عشوه هاي آنان هيچ حرف و هيچ عكس العملي انجام ندادم، اما متأسفانه نمره قبولي از اين آزمون نگرفتم.در ميان دوستاني كه با هم در سوريه بوديم، چند نفر را ميشناختم كه آنها را جزو شهدا ديدم. ميدانستم آنها نيز شهيد خواهند شد.يكي از آنها علي خادم بود. علي پسر ساده ودوستداشتني سپاه بود. آرام بود و بااخلاص. درفرودگاه جايي نشست كه هيچ كسي در مقابلش نباشد. تا يك وقت آلوده به نگاه حرام نشود. در جريان شهادت رفقاي ما، علي هم مجروح شد، اما همراه با ما به ايران برگشت. من با خودم فكر ميكردم كه علي به زودي شهيد خواهد شد، اما چگونه و كجا؟!يكي ديگر از رفقاي ما كه او را در جمع شهدا ديده بودم، اسماعيل كرمي بود. او در ايران بود و حتي در جمع مدافعان حرم حضور نداشت. اما من او را در جمع شهدايي كه بدون حساب و كتاب راهي بهشت ميشدند مشاهده كردم!من و اسماعيل، خيلي با هم دوست بوديم. يكي از روزهاي سال 1397 به ديدنم آمد. ساعتي با هم صحبت كرديم. او خداحافظي كرد و گفت: قراراست براي مأموريت به مناطق مرزي اعزام شود.
رفقاي ما عازم سيستان و بلوچستان شدند. مسائل امنيتي در آن منطقه به گونه اي است كه دوستان پاسدار، براي مأموريت به آنجا اعزام ميشدند. فرداي آن روز سراغ علي خادم را گرفتم. گفتند سيستان است. يكباره با خودم گفتم: نكند باب شهادت از آنجا براي او باز شود!؟ سريع با فرماندهي مكاتبه كردم و با اصرار، تقاضاي حضور در مرزهاي شرقي را داشتم. اما مجوز حضورم صادر نشد.مدتي گذشت. با رفقا در ارتباط بودم، اما نتوانستم آنها را همراهي کنم. در يکي از روزهاي بهمن 97 خبري پخش شد. خبر خيلي كوتاه بود. اما شوك بزرگي به من و تمام رفقا وارد كرد. يك انتحاري وهابي، خودش را به اتوبوس سپاه ميزند و ده ها رزمنده را كه مأموريتشان به پايان رسيده بود به شهادت ميرساند.سراغ رفقا را گرفتم. روز بعد ليست شهدا ارسال شد. علي خادم و اسماعيل كرمي هر دو در ميان شهدا بودند.
ادامهدارد...
باماهمراهباشید...
#کپیممنوع
@syed213
کتاب #سهدقیقهدرقیامت
انسان بااخلاصي كه بتواند از تمام تعلقات دنيايي دل بكند، لياقت شهادت مييابد. شهادت يك اتفاق نيست، يك انتخاب است. يك انتخاب آگاهانه كه براي آن بايد تمام تعلقات را از خود دور كرد.مثالي بزنم تا بهتر متوجه شديد. همان شبي كه با دوستانم در سوريه
دور هم جمع بوديم وگفتم چه كساني شهيد ميشوند، به يكي از رفقا هم تأكيد كردم كه فردا با ديگر رفقا شهيد ميشوي.
روز بعد، در حين عمليات، تانك نيروهاي ما مورد هدف قرار گرفت. سيديحيي و سجاد، در همان زمان به شهادت رسيدند. درست در كنار همين تانك، آن دوست ما قرار داشت كه من شهادت او را ديده بودم. اما اين دوست ما زنده ماند و در زير بارش سنگين رگبار نيروهاي داعش، توانست به عقب بيايد!من خيلي تعجب كردم. يعني اشتباه ديده بودم؟! دو سه سال از اين ماجرا گذشت. يك روز در محل كار بودم كه اين بنده خدا به ديدنم آمد. پس از كمي حال و احوال، شروع به صحبت كرد و گفت: خيلي پشيمانم. خيلي... باتعجب گفتم: از چي پشيماني؟
گفت: »يادته تو سوريه به من وعده شهادت دادي؟ آن روز، وقتي كه تانك مورد هدف قرار گرفت، به داخل يك چاله كوچك پرت شدم. ما وسط دشت ودرست در تيررس دشمن بوديم. يقين داشتم كه الان شهيد ميشوم. باور كن من ديدم كه رفقايم به آسمان رفتند! اما همان لحظه، فرزندان خردسالم در مقابل چشمانم
آمدند. ديدم نميتوانم از آنها دل بكنم!
در درونم به حضرت زينب عرض كردم: خانم جان، من لياقت دفاع از حرم شما را ندارم. من ميخواهم پيش فرزندانم برگردم. خواهش ميكنم... هنوز اين حرف هاي من تمام نشده بود كه حس كردم يك نيروي غيبي به ياري من آمد! دستي زير سرم قرار گرفت و مرا از چاله بيرون آورد. آنجا رگبار تيربار دشمن قطع نميشد.
من به سمت عقب ميرفتم و صداي گلوله ها كه از كنار گوشم رد ميشد را ميشنيدم، بدون اينكه حتي يك گلوله يا تركش به من اصابت كند! گويي آن نيروي غيبي مرا حفاظت كرد تا به عقب آمدم. اما حالا خيلي پشيمانم. نميدانم چرا در آن لحظه اين حرف ها را زدم! توفيق شهادت هميشه به سراغ انسان نميآيد.« او ميگفت و همينطور اشك ميريخت...
درست همين توصيفات را يكي ديگر از جانبازان مدافع حرم داشت. او ميگفت: وقتي تير خوردم و به زمين افتادم، روح از بدنم خارج شد و به آسمان رفتم.يك دلم ميگفت برو، اما با خودم گفتم خانم من خيلي تنهاست. حيفه در جواني بيوه شود. من خيلي او را دوست دارم...
همين كه تعلل كردم و جواب ندادم، يكباره ديدم به سمت پايين پرت شدم و با سرعت وارد بدنم شدم. درست در همان لحظه، پيكرهاي شهدا را كه من، همراه آنها بودم، از ماشين به داخل بيمارستان بردند كه متوجه زنده بودن من شدند و... شبيه اين روايت را يکي از جانبازان حادثه انفجار اتوبوس سپاه داشت. او ميگفت: همين كه انفجار صورت گرفت، همراه ده ها پاسدار شهيد به آسمان رفتم! در آنجا ديدم كه رفقاي من، از جمع
ما جدا شده و با استقبال ملائك، بدون حساب وارد بهشت ميشدند، نوبت به من رسيد. گفتند: آيا دوست داري همراه آنها بروي؟گفتم: بله، اما يکباره ياد زن و فرزندانم افتادم. محبت آنها يکباره در دلم نشست. همان لحظه مرا از جمع شهدا بيرون کردند.من بلافاصله به درون بدنم منتقل شدم.حالا چقدر افسوس ميخورم. چرا من غفلت كردم!؟ مگر خداوندخودش ياور بازماندگان شهدا نيست؟ من خيلي اشتباه كردم. ولي يقين پيدا کردم که شهادت توفيقي است که نصيب همه نميشود.
ادامهدارد...
باماهمراهباشید..
#کپیممنوع
@syed213
زیباترین کلام در پنج کلمه از زبان شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده:♥️
☘خودسازی دغدغهی اصلی شما باشد
@syed213
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🎁
🌺🍃🌺🎁
🍃🌺🎁
♦️مسابقه ی دیگر از جنس شهدا
🥇وصال یار
💬#اطلاع_رسانی
📢مسابقه 📢مسابقه
🤩🤩🤩
🔔مسابقه بزرگ و شیرین ( *وصال یار*)کانال "شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده"
💎 @syed213 آیدی کانال شهید مصطفی صدرزاده
🛑اما در این مسابقه...
میخواهیم شما را به لحظه ی وصال یک دوست نزدیک کنیم...
👈👈سوال مسابقه:اگر رفیق شهیدتون رو ببینید اولین جمله ای که بهش میگید چی هست؟؟
برای شرکت در این مسابقه عکس رفیق شهید و جمله ی مورد نظرتون رو به آیدی زیر ارسال بفرمایید.
🎁🎁به نفرات برتر بر اساس بازدید مخاطبین کانال و متن و عکس بهتر توسط داورها انتخاب و جوایز نفیس اهدا میشود🎁🎁
مهلت ارسال آثار:از ۱۷ مهر(مصادف با اربعین حسینی) تا ۱ آبان (سالروز شهادت شهید مصطفی صدرزاده)
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
👉👉 @s_mostafa2 👈👈
🔴شناسایی پیکر مطهر هفت تن از شهدای دفاع از آرمانهای ایران و اسلام در سوریه
🔹مسئول ایثارگران کل سپاه: هویت پیکر هفت تن از شهدای مدافع حرم منطقه خان طومان سوریه شناسایی و تایید شد.
🔺رضا حاجیزاده، علی عابدینی ، محمد بلباسی و حسن رجاییفر از استان مازندران ، زکریا شیری از استان قزوین، مجید سلمانیان از استان البرز و مهدی نظری از استان خوزستان اسامی این شهیدان والامقام است.
🔺پیکر مطهر این شهدای والامقام صبح فردا توسط خادمان آستان قدس رضوی، در حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام زیارت و طواف داده خواهد شد.
@syed213
ارزش شهداے شما خیلے بالا است چون اینها شهیدان دفاع از حریم اهلبیتند؛ خیلے مهم است.
امام خامنه ای" مدظله العالی"
💎شهداے مدافع حرم 1 آبان ماه
🌷شهید مدافع حرم مصطفی_صدرزاده
🌷شهید مدافع حرم ابوذر_امجدیان
🌷شهید مدافع حرم پویا_ایزدے
🌷شهید مدافع حرم روح_الله_طالبی
🌷شهید مدافع حرم محمد_ظهیری
🌷شهید مدافع حرم سید_محمدحسین_میردوستی
🌷شهید مدافع حرم حسین_جمالے
🌷شهید مدافع حرم حجت_اصغری_شربیانی
🌷شهید مدافع حرم سید_روح_الله_عمادی
🌷شهید مدافع حرم سجاد_طاهرنیا
شادے ارواح طیبه شهدا صلوات
☘☘☘
@syed213
خود را که شبیه شهدا کنی،یک روز شهید میشوی باورکن...
شهیددفاع مقدس محمد ابراهیم
شهید مدافع حرم سید ابراهیم
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کل کل شیرین دو مدافع حرم
شهید حسن قاسمی دانا
شهید مصطفی صدرزاده
@syed213
📌#معرفی_کتاب 📚
نام کتاب: قرار بی قرار 🌹
نویسنده:فاطمه سادات افقهی🌹
روایت خاطرات شهید مدافع
حرم مصطفی صدر زاده🌹
انتشارات: نشر روایت فتح🌹
تعداد صفحات: ۳۹۶صفحه🌹
___________________
📄برشی از کتاب:
با فریاد لبیک یا زینب (س) یک محور از محاصره را شکستیم و در قلب دشمن قرار گرفتیم. نه راه برگشتی بود نه می شد پیشروی کرد. سید من را صدا زد و گفت «به تکفیری ها بگو ما مسلمونیم و نباید آتیش به سر خودمون بریزیم. باید برای دفاع مردم مظلوم فلسطین سر اسرائیل بمب و خمپاره بریزیم.» این جملات را به عربی برایشان گفتم. تکفیری ها هم شروع به ناسزا گفتن کردند. بار دیگر سید ابراهیم چند آیه از قرآن برایشان خواند. یکی از تکفیری ها پشت بی سیم گفت «مگه شما مسلمانید؟» گفتم «بله ما مسلمانیم و رسول خدا پیامبر ماست و قرآن کتاب ما.» نفهمیدیم چه شد اما دشمن روستای جلوتر را هم تخلیه کرد و ما توانستیم با تعداد کم از محاصره دربیاییم.🍃
#قرار_بی_قرار
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سید_ابراهیم
#معرفی_کتاب 📚
@syed213
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
🔻سيد خصوصيات خاص خودش را داشت. هميشه تلاشش را مى كرد تا تمام نيروها از دستش راضى باشند. براى همين همه دوستش داشتند. بعد از شهادتش كار را كه تحويل گرفتم؛ براى تسويه حساب به مسئول لجستيك گفتم "سيد چه چيزايى رو بايد تحويل بده؟" خنديد و گفت "سيد خيلى چيزا رو بايد تحويل بده."
🔸منظورش را گرفتم. مثلاً سيد وقتى مى ديد نيروها در سرما لباس مناسب ندارند اوركتش را در مى آورد و مى داد به آن ها. بعد خودش با يك زيرپيرهنى مى ماند. سر و كارش به لجستيك كه مى افتاد وقتى او را با اين لباس مى ديدند يك اوركت ديگر تحويلش مى دادند.
🔺گاهى هم كيسه خوابش را به نيروهاى ديگر مى داد تا بچه ها كم و كسرى نداشته باشند؛ بعد به نيروها مى گفت "نگران من نباشيد؛ درستش مى كنم."
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅حرف هایی که دل هر ادمی رو به درد میاره،دختر خانم شهید مدافع حرم سید مصطفی صدر زاده...اگه دلتون شکست دعامون کنید.یاعلی مدد
@syed213
🌷اولین یادواره مجازی شهدای مدافع حرم🌷
💠با حضور سرکار خانم ابراهیمپور،
"همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده"
👤با روایتگری دوست و همرزم شهید سردار قاسم سلیمانی
"حاج علیرضا حجتی"
📆 زمان: چهارشنبه ۱۰ دیماه
ساعت ۱۹ الی ۲۰:۳۰
▪لینک ورود به مراسم
🌐 http://www.skyroom.online/ch/fars.bso.99/ghorani.uni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بصیرت سیاسی
جانباز فتنه سبز،شهید مدافع حرم شد
@syed213
#دلتنگی_شهدایی 💔
من از این پنـجـــره هـاسخت به تنگ آمدە ام...
ردّ پایی ز تو در ڪوچه ی ما نیست که نیست...
زهرا مجیـــدی
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
جانباز مدافع حرم
#حتما بخونید
📌بعد از نماز ظهر بود حدود ساعت ۲ بعد از ظهر کوچه ها خیلی خلوت بود من و کمیل روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که کمیل رنگش پرید و سرش را پایین انداخت😓😓 چند لحظه ای بود که سرش پایین بود سرش را بالا اورد و گفت مهدی همین جا بمان من گفتم چی شده گفت: گفتم همین جا بمان ، جلو نیا☝️
به پشت سرخودم نگاه کردم و دیدم که خانم وآقایی درحال نزدیک شدن بهماهستند مردیورزشکار و درشتاندام بود💪
با خودم گفتم فکر کنم کمیل هوس کتک خوردن کرده همچنانکه کمیل جلو میرفت من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم گفتم کمیل تو ورزشکاری من چی بگم من که کتکه رو خوردم😢🤕
به سمت آنها رفت ومن هم پشت سر او حرکت کردم
به آنها رسید سلام کرده همین طوری که سرش پایین بود گفت ببخشید میشه خواهشی از شما بکنم⁉️
اجازه بدهید چند لحظه ای به همسر شما نگاه کنم و از اون لذت ببرم.......
آن مرد به شدت عصبانی شدو گفت: حرف دهنت را به فهم.😡😡😡
کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد...
اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از اون لذت ببرم. مرد به شدت عصبانی شده و سیلی محکمی به صورت کمیل زد😤😤😤 ، کمیل دوباره در خواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکم تری به صورت کمیل زد👊 همسرش گفت نه به سر پایینت نه به این حرفات خجالت بکش😠 چرا همچین درخواستی میکنی؟
کمیل گفت نمیدونستم اگر ازشما اجازه بگیرم شما ناراحت میشوید و الا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می بردند من هم لذّت میبردم...
جوان به شدت عصبانی شد #سیلی محکمی با دست چپ به صورت کمیل زد 😔😞
آن لحظه کمیل دستشو جای سیلی گذاشت و نشست روی زمین شروع به گریه کردن کرد 😭😭
فکر کنم یادش افتاد به "مادر" شایدم باخودش میگفت مادر من مردم جوانم ورزشکارم ولی شما ... 😭😭😭😭💔
من به جوان گفتم حالا سیلی میزنی بزن ولی چرا با دست چپ زدی😭 یادش اوردی که در کوچه ها مادرش را زدند😭 در حالی که مادر ۱۸ ساله بود و او فقط یک نوجوان بود💔💔
این جوان حیرت زده به کمیل نگاه می کرد نمیدانست چه کند همسرش گفت: این که می گویند #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) هست؟ و من گفتم بله...
یادش اوردی حضرت زهرا ( سلام الله علیها )را زدند😔 وقتی این را شنید روی زانوهایش افتاد و از کمیل عذر خواهی کرد کمیل او را در آغوش گرفت وهر دو شروع به گریه کردند😭😭 کمیل به او گفت تورو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود از همسرت بخواه که همیشه با "چادر" باشد وان جوان گفت قول میدهم که هیچ وقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود☝️
چند سالی گذشت
کمیل شهید شد💔🕊 والان تشیع جنازه کمیل هست همچنانکه دم در خانه شهید ایستاده بودم دیدم که همان جوان می آید ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت : کمیل چه شده است ؟ تصادف کرده ؟
گفتم ، شهید شده است🕊
گفت ، کجا ؟
گفتم ، سوریه
گفت ، مگر میگذارند کسی برود ؟
گفتم ، بله پاسدارها میروند
گفت ، مگر او پاسدار بود ⁉️
گفتم ، بله اوحدود ۴ سال است که پاسدار است
گفت ، سوریه بوده ؟
گفتم بله و ناگهان ناخواسته گفتم: سوریه حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) دختر همان کسی که در کوچهها سیلی خورده 😔💔
گریه اش گرفت وبا کنده های زانو افتاد روی زمین😭
خیره خیره بعکس شهید نگاه می کرد و گفت: کمیل من به قول خودم عمل کردم توروخدا کمکم کن مثل تو شهیدشم😔
📝 اری شهدا همیشه در همه جا تاثیر گذارند....
شهید مدافع حرم کمیل قربانی🌹
معرفی جوان و دانشجوی نمونه اندیمشکی شهید مدافع حرم حضرت زینب(ع) احمد حاجیوندالیاسی.
بخشی از وصیت نامه:این راه عشق من بود و عشق جگر میخواهد
ارتباط با خادم کانال
@yazinaba
تاریخ راه اندازی کانال۱۳۹۹/۴/۲۱
@Eshgh_jegar_mikhahad
@Eshgh_jegar_mikhahad
@Eshgh_jegar_mikhahad
به عشق شهدا و سردار دلها بزنید لینک بالا رو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | #حتما_ببینید
🌹شهید مدافعحرم مصطفی صدرزاده (شهادت روز تاسوعا ) و شهید مدافع حرم فرمانده دلاور مرتضی عطایی (شهادت روز عرفه )
@syed213