#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_نود_و_پنج
#فصل_هشتم_کتاب
#کوچهپسکوچههای_کودکی
#از_زبان_فاطمهسادات_افقه_دخترداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ یکی از تفریحات مصطفی و محمدحسین این بود که همیشه با مهدیِ عمه طیبه کَل میانداختند.
یکبار محمدحسین، با همدستی مصطفی قرار شد به بهانهی احضار روح، مهدی و من و زهرا را بترسانند.😉
مصطفی خیلی جدی با یک مقوا و نعلبکی روبهروی مهدی نشست و گفت: «می خوام روح احضار کنم. هر کی جرئت داره بیاد!»😱
مهدی از آن پوزخندهای مخصوصش زد و گفت: «برو بابا روح کجا بود!»😏
مصطفی دستی به کمر زد و گفت: «بیا امتحان کن!»
🔺 مهدی دو به شک مانده بود که من و زهرا و محمدحسین گفتیم: «ما میایم!»☝️🏻
بنده خدا مهدی هم برای اینکه ثابت کند نمیترسد با ما همراه شد.
مصطفی سریع چراغهای اتاق را خاموش کرد و مقوا را روی زمین پهن کرد.
صدایش را پایین آورد و گفت: «خب حالا همهتون انگشتای اشارهتون رو بذارید روی نعلبکی!»
همهی انگشتها روی نعلبکی بود و چشمها خیره به مقوا. درست یادم نیست که مصطفی زیر لب چه خواند، اما انگار داشت تمام تلاشش را میکرد تا کمی هیجان و ترس را بر فضای اتاق حاکم کند.😱
کمی که گذشت مصطفی خطاب به روح گفت: «جناب روح، اگه توی اتاق هستی لطفاً برو روی کلمهی بله!»
از لفظ قلم حرفزدنش خندهمان گرفت.😁 گفت: «هیس! بهش برمیخوره و دیگه از خونه بیرون نمیره. بعد شب موقع خواب میاد سراغ تک تکمون!»
من و زهرا کمی ترسیدیم.😱
نعلبویی آرام رفت روی کلمهی بله. مهدی یک دفعه بلند شد و گفت: «برو بابا خودتی. اگه راست میگی تو دستت رو بردار!»😠
مصطفی دستش را برداشت و دوباره خطاب به روح گفت: «لطفاً بگو چند ساله هستی؟»
نعلبکی به سمت اعداد روی مقوا حرکت کرد. فکر کنم محمدحسین نعلبکی را تکان داد. به هر حال یادم است آن شب تا صبح از ترس رو خوابمان نبرد.😱
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213
#حدیث_روز
💕 پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم 💕
✨ اگر کسي تو را امين دانست و امانتي به تو سپرد آن را به او برگردان .
و اگر کسي به تو خيانت و دغلكاري کرد تو به او #خيانت_مکن.
📚 شهابالاخبار، ص ۳۲۶
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_پانزدهم مصرف گوشت خانه آیتالله خامنهای در زمان ریاست جمهوری، تنها از ط
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_شانزدهم
با این که مقام معظم رهبری میتوانند از همان امکانات مادی بهرهمند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی هم پایینتر است.
معظمله علاوه بر این که از یک زندگی معمولی و سطح پایین بهره میبرند، دائماً به مسئولان سفارش میکنند: مواظب زندگی خود باشید؛ اسراف نکنید!
آیتالله خامنهای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبتهای خاصی که برنامه خواندن صیغه عقد دارند، قبل از اجرای صیغه عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانواده آنها را به رعایت صرفهجویی دعوت مینمایند و میفرمایند: خرجهای گزاف نداشته باشید. تشریفات و ریخت و پاشی نداشته باشید.
خود آقا هم در زندگی خصوصیشان، دقیقاً همین طور عمل میکنند.
معظمله نه حقوق از جایی دریافت میکنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان میآید برای زندگی شخصی خود استفاده میکنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقمندان به معظمله تقدیم میکنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی میکنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند.
🔺 حجة الاسلام و المسلمین محمدیگلپایگانی.
📚 پرتوی از خورشید، ص۵۶
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213
✨ رتبه 4 کنکور شد، پزشکی شیراز. میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. حتی میتونست یه رنگ مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش خدمت به مردم...
اما چون پدرش در تبعید بود و کتابفروشیشون (بخونید مرکز مبارزه با شاه فاسد) رو آقا مهدی به تنهایی اداره میکرد، فهمید که الان اولویت انقلاب موندن تو خط اول مبارزه با شاه هست، نه رفتن دنبال آسایش.
🔻27 آبان، سالروز شهادت #شهید_مهدی_زینالدین
@syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
✨ رتبه 4 کنکور شد، پزشکی شیراز. میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. حتی م
#قرار_منتظران_مهدی(عج)
هر شب ۵ صلوات جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا #امام_زمان(عج) به نیابت از #شهید_مهدی_زینالدین
#شبتون_شهدایی
@syed213
#شهیدانزندهاندونزدپروردگارشانروزیمیگیرند
#سلامبرشهدا
#خدای_مـن
میگویند ڪہ ابتداے صبح رزق بندگانت را تقسیم میڪنے
میـشود رزق من امـروز رفاقتے باشـد... از جنـس شھیدان...
با عطـر شھـادت...
با عشق یک شھیـد...
@syed213
⭕️ #نماینده_کی
💠 زمانی که گاندی به بریتانیا رفت، روزنامه نگاری با حالت تمسخر از او پرسید؛ چرا لباسی را پوشیده اید که بدن شما را کامل نمیپوشاند؟
💠 گاندی در جواب گفت، چون من نماینده مردمی برهنه و گرسنه هستم!
🔺آقایان دولتی
🔺آقایان مجلسی
⁉️شما نماینده چه کسی هستید؟
❓مردم
❓یا غرب
💠 من که هر چقدر نگاه میکنم نشانه ای از مردمیت در شما نمیبینم
💠 من گور شده ام ؟ یا شما با کت و شلوار و کراوات بر گُروه مستضعفین سوار شده اید و به سمت غرب میتازید؟
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 آقای نظافتی پدر امیرحسینی که در راه کربلا از دنیا رفت اما کنار ضریح اباعبدالله شفا گرفت.
از زبان خودشان بشنوید👆
《پخش زنده در تلویزیون》
@syed213
#خاطرات_رهبر_انقلاب
#قسمت_هفدهم
در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنهای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید. معظمله فرمودند: شام پیش ما بمان! من از دعوت ایشان خوشحال شدم؛ زیرا میتوانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا در ادامه فرمودند: من نمیدانم شام چی داریم یا اصلا به اندازه ما دو نفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هر چه باشد، با هم میخوریم! از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: خانم! شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفتهام که هر چه باشد، با هم میخوریم!
از جوابهای آیتالله خامنهای، احساس کردم که در منزل فقط به اندازه یک نفر شام کنار گذاشتهاند.
آقا فرمودند:عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید. قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید. پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج سفید با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند، قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آنها را نصف کردیم و با هم خوردیم من در دلم و بعدها به زبانم، هزار بار خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد.
در دستگاه طاغوت- در قبل از انقلاب- چه جاه و جلال و تجمل و اسراف و تبذیری وجود داشت. و امروز رئیس جمهور چه ساده زندگی میکند؛ زندگی آیتالله خامنهای هنوز هم همین طور است.
روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظمله مردم را به صرفه جویی دعوت میکند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل مینمایند.
🔺دکتر غلامعلی حداد عادل
📚 پرتوی از خورشید. ص۵۷
#خاطرات
#سید_علی_خامنهای
#حضرت_ماه
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_نود_و_شش
#فصل_هشتم_کتاب
#کوچهپسکوچههای_کودکی
#از_زبان_فاطمهسادات_افقه_دخترداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ کلاس سوم راهنمایی بودیم. مثل هر سال عید رفته بودیم اهواز.
🔻 روز چهارم پنجم عید بود که ناهار خانهی عموحسن دعوت داشتیم.
⚜ آن وقتها تازه سیگارت مد شده بود. 😉 محمدحسین چند تا سیگارت را که کف دستش بود، نشانم داد و گفت: «میخوایم اینا رو تو حیاط بترکونیم!»
من که عاشق این کارها بودم 😍 سریع دمپایی پوشیدم و نفر اول در حیاط بودم.
گفتم: «خطر که نداره؟» 🤔
مصطفی که کنار محمدحسین بود خندهای کرد و گفت: «نه بابا، من جلو پای ناظممون هم ترکوندم هیچی نشد!»
محمد حسین گفت: «من یه سیگارت سه زمانه رو روشن میکنم تو پرت کن توی کوچه!»
🔺 بعد سیگارت را روشن کرد و زود داد دستم. من هم انداختم توی کوچه و ترکید.💣
هیجانش آنقدر زیاد بود 😍 که گفتم: «یکی دیگه بده!»
مصطفی درز شیشهی دستشویی را نشانم داد و گفت: «این یکی رو بنداز اینتو. صداش توی فضای بسته باحالتره!»😉
🔹به محض روشن کردن آن را انداختم و ترکید. یکدفعه دیدیم عمویم دستپاچه از دستشویی بیرون آمد. من تند پریدم داخل خانه و دیگر نفهمیدم چه شد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213