#بصیرت
📍همسایگان غرب زده
🔸قرآن باید هر دو رویش را خواند
🔹مردم ایران، اظهارات نخست وزیر عراق را که باب میلشان نبود را در بوق و کُرنا کردند
🔸اما اظهارات و، واکنشهای، رئیس جمهور این کشور و معاونش، احزاب، مردم، شخصیت هاو گروه های حامی ایران، درعراق، که حسابی به نخست وزیرشان تاختند را بایکوت کردند و نادیده گرفتند
📌 نخست وزیر عراق، اعلام کرد که موافق تحریم های آمریکا علیه ایران نیست، ولی بخاطر منافع کشور و ملتش،از تحریم های آمریکا تبعیت میکند.
واکنش های احزاب، سیاسیون، اشخاص، گروه ها و ملت عراق به بیانات نخست وزیرشان جالب توجه بود
🔹حامیان ایران، درعراق آنچنان از ایران حمایت کردند،که یاوه گویان خارجی و داخلی که سعی در ایجاد تفرقه و دشمنی بین دو ملت دوست ،برادر، همسایه و مسلمان، ایران و عراق را داشتند از کرده و گفته خود پشیمان شدند.
🔸درست چند روز بعد از اظهارات نخست وزیر عراق، در تاریخ ۹۷/۵/۲۰ روز شنبه، کشور عراق با جمهوری اسلامی ایران، پیمانی را باهم امضا کردند که معاملاتشان را، بایورو، و یا باپول ملی دو کشور انجام دهند و دلار را از معاملات خود حذف کردند.
▪این نشان میدهد که نخست وزیر عراق در این کشور، مهره تاثیر گذاری نیست و امور را حامیان ایران در عراق، در دست دارند (سربسته)
🔹برخورد ملت عراق با نخست وزیرشان، در رابطه با مواضع اخیرش، نسبت به ایران، ما را یاد رئیس جمهور خودمان انداخت 😉 که حرفش در داخل و خارج از کشور، خریدار چندانی ندارد.
🔸روحانی و حیدرالعبادی، هر دو بزرگ شده غرب و تحصیل کرده انگلیس هستند، و تفکرات لیبرالی آنها بر کسی پوشیده نیست
🔸اگر صحبت های سال های اخیر روحانی و عبادی را دنبال کنید، خواهید دید گاهی اوقات این دونفر برای شاد کردن اربابان خارجی یشان ،حرف هایی میزنند، که اصلا به مزاج مردمانشان خوش نمی آید.
📌البته تا حدودی تفکرات این حضرات، دربعضی از موارد، مردم دو کشور را مقابل هم قرار داده است، مثلا در قضیه آب بصره، وخرمشهر، وقطعی های برق و... که با روشن شدن قضایا، دست این فریب کاران برای مردمانشان رو شد.
📍دربین هر دو کشور، یک سری لیدر که از جاهای دیگر کُد میگیرند وجود دارد، که بر احساسات، بعضی ازساده لوحان، ایرانی و عراقی سوار میشوند و دو ملت را به جان هم می اندازند ،که ان شاءالله نقشه هایشان راه به جایی نخواهد برد
🔹هرگز فراموش نمی کنیم که ملت عراق در هنگام اربعین، با برپایی هزاران موکب، باماساژ دادن دست وپای میلیونها ایرانی، باشستن لباسها و حتی جوراب های ایرانیان، و بردن زائرین به خانه هایشان، چگونه پذیرای ایرانیان بوده اند.
🔸تفکرات غلط و تفرقه افکنانه، لیبرالی و غربی، حیدرالعبادی و روحانی، از زمان روی کار آمدنشان تا به حال، جهت رو در رو قرار دادن ملتهای، عراق و ایران، برکسی پوشیده و پنهان نیست
🔹حال اوج بی انصافی است که هم وطنان ما، دربرابر موضع گیرهای اخیر نخست وزیر کشور عراق، تمام ملت عراق را مورد حجمه، توهین و ...قرار دهند.
🔸حق جو و حق طلب باشیم، قبل از آنکه به دام دشمنان بیفتیم، و مورد خشم و غضب پروردگار در دنیا وآخرت قرار گیریم
🔹فرق بین حق و باطل ۴ انگشت است، شنیدن کی بود مانند دیدن
🔸کسانی که به ملت عراق توهین میکنند و تهمت میزنند بد نیست بروند و از نزدیک برخورد عراقی ها با ایرانی ها را ببینند، تااز
شرمندگی و خجالت
آب شوند.
@syed213
2018-08-11 10:49:26_1397-5-20-15-15.mp3
2.43M
مداحی
شور
سیدرضانریمانی
▪️◾️شهادت امام جواد علیه السلام◾️▪️
#سخن_بزرگان
🔷 علیرضا پناهیان:
🌷 کسانی که خیلی دوست دارند برای هدایت دیگران تلاش کنند و عشق به سعادت آدم ها داشته باشند به جای اینکه بمیرند شهید می شوند.
این شهادت آنها را صاحب قدرتی جاودانه و تاثیری گسترده برای کمک به انسان ها برای رسیدن به سعادت خواهد کرد.
شهدا بهتر از فرشته ها به کمک ما آدم های مردنی می شتابند. 🌷
برای شادی روح شهدا #صلوات
🌷🌷
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_پنجم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💢 از همان بچگی خودش باید همه چیز را تجربه میکرد و کارهای مربوط به خودش را هیچکس حق نداشت انجام بدهد.😊
💢 البته من و پدرش هم آدمهایی نبودیم که چیزی را اجبار کنیم.
💢 یادم است لباس عید بچهها را کوچک بودند خودم میخریدم.👕
💢 یکی، دو بار برای مصطفی که لباس خریدم گفت: من اینا رو نمی خوام.😔 خودم باید انتخاب کنم.
هر چند سلیقهاش را می دانستم؛💕 اما حتما باید خودش برای خرید میآمد. برای همین مجبور میشدم لباسها را پس بدهم تا خودش بیاید و انتخاب کند.
🔻 به آب و هوای اهواز به شدت حساسیت داشتم.
🔻دکتر تاکید کرده بود نباید اهواز بمانم.😔
🔻این شد که اثاثمان را جمع کردیم و راهی شمال شدیم.
🔻 یک خانه کوچک در روستای بندپی شرقی در "گلیا" که به معنی گلوگاه بود، در استان مازندران کرایه کردیم.
🔻 آنجا که رفتیم مصطفی به یک ماه نکشیده، زبانشان را یاد گرفت و مثل خودشان صحبت می کرد.😄
🔻 محمد حسین و مصطفی، عاشق دایی حسینشان بودند💕 و برای اینکه بتوانند بیشتر در دلش جا باز کنند، از همان اهواز اصرار کردند که باید برویم کلاس کشتی.
🔻 میدانستند داییشان این چیزها را دوست دارد.❣
🔻وقتی هم که به شمال رفتیم کشتی پهلوانی مازندرانیها که اسمش "لوچو" بود، یاد گرفتند.
🔻 قرار بود مسابقات کشتی در همان منطقه برگزار شود.
🔻 مصطفی و محمدحسین به برگزار کننده های مسابقه اصرار کردند که ما هم باید در مسابقه شرکت کنیم.🙏
🔻 آنها میگفتند: «شما جنوبی هستید و کشتی ما را بلد نیستید.»😔
🔻 اما مصطفی پایش را توی یک کفش کرده که باید مسابقه بدهیم.
🔻بلاخره راضی شدند.😊
🔻 کشتیگیرها بچه ها را دست کم گرفته بودند، برای همین آنها هم مقام آوردند.🏆
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح
@syed213
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) مبارک باد...🍃🌸🍃✨
@syed213
#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_ششم
#فصل_اول_کتاب
#نذر_عمویم_عباس
#از_زبان_مادر_بزرگوار_شهید
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💎 از همان موقع با دایی حسیناش مسابقه شطرنج می داد.
💎 دایی حسین هم خیلی جدی با او بازی میکرد.
💎 هر وقت ما خانهشان بودیم یا آنها پیش ما بودند، بساط شطرنج هم به راه بود.
💎 همین یک انگیزه شد تا مصطفی خیلی جدی دورههای آموزش شطرنج را بگذراند.👏
💎 آنقدر پیگیر بود که تنها به یادگرفتن بسنده نمیکرد و حتما باید توی مسابقات شرکت میکرد و مقام میآورد.😊
◀️ دو سالی شمال ماندیم و بعد راهی "کهنز" شهریار شدیم.
◀️ طبقه دوم یک ساختمان دو طبقه، خانهای دو خوابه خریدیم.
◀️ منطقهای که در آن ساکن شدیم، بیشتر دست "خانوادههای سپاه" بود.
◀️ همان روزها، پدر، مادر و خواهرهای آقامحمد به همراه برادرش آقا حسن و خانوادهاش و بچهها هم ساکن شهریار شدند.💕
🔸 با آقای بهرامی و نصیری در مسجد آشنا شد.
🔸 جاذبه اخلاقی این دو نفر آنقدر برای مصطفی بالا بود که سریع جذب بسیج شد.
🔸 هر چقدر که بیشتر میگذشت فعالیت های بسیج برایش جدیتر میشد.
🔸بچه جسوری بود.👏
🔸توی یکی از اردوهای بسیج، مسئولشان حاج آقا نصیری نارنجکی را نشان بچهها میدهد و میگوید: «کی میتونه اینو پرت کنه؟»❓
🔸 مصطفی هم با اعتماد به نفس بالا و خیلی جدی با تهمانده لهجه خوزستانی میگوید: «اجازه میدید مو بزنوم؟»😊✋
🔸 حاج آقا نصیری که از جسارت و لهجه مصطفی خوشش آمده بود، نارنجک را دستش میدهد.😊
🔸 از آنجا به بعد حاج آقا نصیری به مصطفی مسئولیتهای مختلف میداد.👏
🔸 همین باعث شد که در آنجا ماندنی شود.
🔸 هر چقدر بزرگتر میشد، مدام از پدرش درباره فعالیتهای سپاه و اتفاقات جنگ میپرسید.
🔸 خیلی دلش میخواست در زمان جنگ حضور داشت و آن را تجربه میکرد.😔
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح
@syed213