⭕️مورخ آلمانی: "اگر اسلام نمیبود، دانش و دانشگاه به شکل امروزی وجود نمیداشت."
🔻بیسوادها و غربزدههای ایرانی: دین در برابر علم زانو زده است!
@syed213
#تلنگرانه 🥀
بیایین جـــــدی فڪر💭ڪنیم...
#شهــــــــــدا ڪجا و ما ڪجا...
ما ڪه دغدغه روز و شبمون...
شده اینستاگرام و تلگرام📱 و...
شهــــــــــدا🌷 بخاطر #من_و_تو رفتن...
اینهمه شهــــــــــید میاد از #سوریه...
ڪی به روی خودش میاره...
یڪم بیشتر حواسمون به #خودمون باشه...
بیشتر حواسمون به ڪارامون باشه...
ما #شیعه_ایم...
ما منتظر آقاییم....
بیاین کمتر گناه🔞 کنیم...
به #نامحرم نگاه نکنیم
تنها در حدضرورت با نامحرم صحبت کنیم تا بتوانیم از بروز هر فتنه و فسادی در زندگیمان جلوگیری کنیم🍂
مایی که ادعای مذهبی بودنمون میشه....
اگر عکس با #مزار_شهدا میگیریم
حداقل شهدایی هم عمل کنیم...✊
خودمون رو جای #شهدا تصور کنیم.....
بببینیم چه طوری رفتند که ما آزاده زندگی میکنیم.....
قدر داشته هامونو بدونیم👌
به خودمون بیایم.....!!!!!
حواسمون باشه چه کار میکنیم..
🛑 #عمل_کننده_باشیم🛑
👈 تقوا یعنی اگر یک هفته مخفیانه
از همهی کارهای ما فیلم 📹 گرفتند و
گفتند اعمال هفتهی گذشتهات در
تلویزیون 📺 پخش شده،ناراحت نشویم🚫
@syed213
⭕️ فنی ک #سینا_کمالخوانی سال ۹۸ زده حسن روحانی ۴۰ سال پیش زده، اقا سینا پیش استاد درس خوب پس نداده ضایع شده همین...
🥀 @syed213
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
پیش از مراسم عروسی اتمام حجت کردی:《کسی حق نداره توی کوچه بوق بزنه،شاید همسایه ای مریض باشه یا کسی بی خواب بشه.دست زدنم ممنوع ،چون از این جلف بازیا خوشم نمیاد!》
شام عروسی چلو کباب بود و چلو جوجه،همراه سالاد و نوشابه.تمام مدتی که در تالار بودیم ،محمدمهدی داداش چهارساله ام چسبیده بود به پاهایم و زار میزد ،طوری که نتوانستم غذا بخورم.مرا در لباس عروسی که دید خیال کرد در حال پروازم و قرار است برای همیشه ترکش کنم!صدای ضجه هایش اشکم را در آورده بود و غذا از گلویم پایین نمی رفت .وقتی قرار شد سوار ماشین بشویم ،او را هم سوار کردیم.طفلک وسط راه خوابش برد.سر راه رفتیم خانه پدرم،چون باید پارچه های سبزی را که مادربزرگت بی بی پولک دوزی کرده بود و در داخلش نان و برنج و صدقه گذاشته بود،به کمر و بازویم می بست.بعد باید می رفتیم خانه شما تا پدرت آنها را باز کند.از داخل ماشین گریه من هم شروع شد و تو مدام می گفتی:《سمیه گریه نکن!جان مصطفی گریه نکن!به خدا زشته!》اما دست خودم نبود و اشک هایم پشت هم می آمدند.آخر شب،وقتی به خانه خودمان رفتیم،بعضی ها به شوخی به سجاد و سبحان می گفتند:《عروس کِشونه و شما برادرا این قدر بی خیال؟》می خندیدند :《ما قبلا دومادکُشون راه انداختیم و دیگه نگران نیستیم!》
تنها که شدیم؛از من اشک و آه بود و از تو قربان صدقه .صبح که چشمانت را باز کردی اولین حرفت این بود:《چرا چشمات اینطوری شده عزیز؟》
_دلم برای مامانم تنگ شده!
_به خدا ساعت سه نیمه شب ازشون جدا شدیم !الان تازه نُه صبحه!
چه دل تنگی ای؟
اما اشک های من بند نمی آمدند.آخر سر گفتی:《بلند شو بریم اونجا!》
_نه اصلا!قراره برای ما صبحونه بیارن.تازه سه روز هم نباید اونجا بریم.بعدش باید بریم مادرزن سلام.
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
زنگ زدی به مامانم:《مادر جون نمیخواد صبحانه بیارین.ما میایم اونجا.》
رو کردی به من :《حالا برو دست و صورتت را بشور تا بریم خونه مامانت.》
_با این چشما؟
_آره،با همین چشما تا بفهمن چه پدری از من در آوردی!
■■■
زندگی دونفره ما در آپارتمانی کوچک شروع شد،مثل یک قطره عسل شیرین.هرچند دل تنگ خانواده ام میشدم،برای تو شده بودم کدبانوی خانه.برای پخت و پز آدم بی دست و پایی نبودم.ایامی که مادربزرگ مریض بود و مامانم بیشتر وقت ها در بیمارستان و کنار او بود،من غذا می پختم.هر چند خراب کاری هم کم نکرده بودم.به قول مامان،کار نیکو کردن از پر کردن است.یک بار آنقدر به شش پیمانه برنج چنگ زدم که همه پودر شد و از ترسم ریختم تو آبکش و گذاشتم جلوی آفتاب و بعد هم ریختم داخل سطل برنج!دفعه بعد هم برنج را نشسته بار گذاشتم که شد کته ای سیاه!از این کارها باز هم کردم،اما کم کم راه افتادم .اولین روز،در خانه خودمان هم چون گاز نداشتیماز سوپری سر کوچه یک تُن ماهی و یک بسته نان لواش خریدم،سفره انداختم و سالادی خوش آب و رنگ درست کردم و منتظر نشستم تا بیایی .آمدی و کلی از دست پختم تعریف کردی!اما آخرین لقمه را فرو نداده بودی که بلند شدی و ساک خودت را بستی.
_کجا آقا مصطفی؟
_بچه هارو میبرم استخر.
تنهایی آزارام میداد،ولی میدانستم اعتراضم بی فایده است.
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
⭕️ روز معلم را به اساتید عزیزی تبریک عرض میکنم که بخشی از اندوخته هایم را مدیون مطالب و رویکردهایشان هستم
امامین انقلاب
علامه سید جعفر مرتضی (ره)
آیه الله حسینی قزوینی
علامه طباطبایی
شهید صدر
صفایی حائری
و استاد شهید مرتضی مطهری که بُعد زمان مانع نشد که از اندیشه مطهرش سیراب گردم
👤 علیاکبر رائفی پور
@syed213
⭕️ حرف رهبری بر زمین نماند البته نه درایران بلکه درچین!
چین از امروز دلار را از معاملات تجاری خود حذف و یوان را جایگزین آن کرد و تیر خلاص خود را به اقتصاد آمریکا زد.
این اقدام چین می تواند آغازی بر پایان آقایی و سیطره دلار آمریکا بر اقتصاد جهان باشد.
@syed213
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
هنوز در رودربایستی با تو بودم. گاز و ماشین لباس شویی هم وصل نبود و باید می ماندی و اینها را راه می انداختی،اما تو رفتی و من هم اعتراضی نکردم.یک هفته شد؛دو هفته شد و من فهمیدم خیلی گرفتاری و من باید خودم به یکی تلفن بزنم که از بیرون بیاید و این کارها را انجام بدهد. مادرت فهمید و گفت:《سمیه جان،مصطفی در خانه که بود دست به سیاه و سفید نمیزد،تو به کارش بگیر!》اما من دلم نمی آمد،چون می دانستم مردان بزرگ برای کارهای بزرگ ساخته شده اند.اینطور کارها به دست و پایت تار می تنید و کارهای فرهنگی پایگاه برایت در اولویت بود.
من باید کاری میکردم که هم درسم را بخوانم،هم به پایگاه برسم و هم به کارهای خانه.
مدتی که گذشت و بدوبدوی مرا که دیدی،گفتی:《وای عزیز،وظیفه تو نیست با وضعیتی که داری غذا درست کنی!یکی رو پیدا کن بیاد کمکت!اصلا زنگ بزن غذا بیارن!》در دلم گفتم:چه بریز و بپاشی!اونم با این وضع اقتصادی!
گاهی هم که مریض میشدم،زنگ میزدی به مامانم و مادرت:《چه نشستید که سمیه مریضه،بیایین پیش عزیزم!》
کم کم به این نتیجه رسیدم که باید از آنها دور شویم. اصرار پشت اصرار که خانه مان را عوض کنیم و تو مانده بودی چرا؟
_دلت برای مامانت اینا تنگ میشه ها!
_نمیشه!
میخواستم با دوری از آنها به تو نزدیکتر شوم.میخواستم کاری کنم که بیشتر پیشم بمانی.رفتی اندیشه و خانه ای را پسندیدی:《سمیه نمیدونی چقدر بزرگه!تازه صاحب خونه میگه چند بار اونجا بساط روضه انداخته.فکرش رو بکن،جایی که روضه امام حسین ع خونده شده باشه ،متبرکه!》
این جابه جایی ،خانواده هایمان را غمگین کرد،اما چون جایمان بزرگتر شده بود ،خوشحال بودند. موقع اسباب کشی گفتی:《عزیز کاری نداشته باش!به بچه های پایگاه گفتم بیان و اسبابا رو ببرن.》
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ کنایه سنگین سریال بچه مهندس به حسن روحانی
شما چه رئیسی هستی که فقط صبح جمعه از اتفاقات پیرامونت باخبر میشی؟بعد خنده تحویلمون میدی؟! 😂😂😂😂😂😂
💠 @syed213
دعای روز نهم ماه مبارک رمضان🌙
#التماس_دعا
........🌸........
@syed313
........🌸........
.
.
رفیق شهید!
گاهے از آن بالا
نگاهے بہ ما اسیران
دنیا ڪن؛ دیدنے
شده حال خسٺہ ما
و چشمـ هاے
پر از حسرتمـان!
تا آسمـان..🍃
.
||♥️ #سید_ابراهیم
به کانال رسمی شهید صدرزاده بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
°•|🌿🌸 @syed213
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
خوشحال شدم،اما وقتی آمدم آنها را بچینم آه از نهادم درآمد.میز تلویزیون شکسته شد،دسته های مبل ضربه خورده و شیشه میز جلوی مبل خُرد شده بود.حتی شانه تخم مرغ ها را از یخچال در نیاورده ،طناب پیچ کرده بودید و در طول راه تخم مرغ ها به در و دیوار یخچال خورده بود و تا مدتها یخچال بو میداد.خانه جدید هم بزرگ بود هم باغچه داشت،ولی با این همه،اولین روز بعد از چیدن اثاثیه زدم زیر گریه :《نمیخوام اینجا بمونم، دلم برای مامانم اینا تنگ شده!》
کمی نگاهم کردی و گفتی:《خیلی خُب.حالا بلندشو دست و صورتت رو بشور،لباسات رو عوض کن تا بریم.》
چقدر خوب بلدی با من راه بیایی ،نه دعوا کردی نه اَخم و تَخم.یکبار گفتی:《مرد باید خیلی بی دست و پا باشه که ندونه چطور فرمون زندگی رو توی دست بگیره!》
■■■
امشب،چه شب آرامی است!بچه ها که خواب اند انگار دنیا از حرکت می ایستد.امروز همه گل های رز صورتی را که بیشتر وقت ها برایم هدیه می آوردی و آنها را خشک میکردم و می ریختم داخل گلدان بزرگ شیشه ای،در آوردم و به دیوار زدم.شده مثل یک باغچه پرگل،اما حیف که عطرشان پریده،درست مثل تو که نیستی .
آن روزها چون شغل ثابتی نداشتی . حواسمان بود که زیاد خرج نکنیم.عزت نفس داشتی و درسته که از خیلی چیزها میزدی تا چیزی را که خیلی واجب است بخریم ،اما هر ماه یک بار را حتما می رفتیم رستوران.همان رستورانی که بار اول،موقع خرید حلقه رفتیم آنجا و شده بود پاتوقمان .هر بار هم کسی را دعوت میکردی که همراهمان بیاید.
قرار بود برویم ماه عسل و بهترین جا کجا می توانست باشد جز مشهد؟باز چشم هایت را ریز کرده و گفتی:《سمیه،بگم دوستم حمید و مامانش هم بیان؟》
_انگار قراره بریم ماه عسل ها!
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
⭕️#داعش دوباره به نزدیکی #ایران رسید!
♦️شهر جلولا با مرزهای ما حدودا ۳۰ کیلومتر فاصله داره و دیشب داعش تا این شهر پیشروی کرد.
🔹پیشنهاد میکنیم با توجه به اینکه #مدافعان_حرم این روزها با کار جهادی، خادمانِ سلامتِ #مردم هستند؛ اون عدّهای که همیشه زیر پتو تایپ میکنن و به دروغ میگن شهدایِ #مدافع_وطن برای پول رفتن، چطوره الان پول بگیرن برن به استقبال داعش😏
@syed213
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
_این دفعه همینطوری بریم دفعه بعد بریم ماه عسل!
لب از روی لب برنداشتم.
گفتی:《خُب راضی نیستی نمیریم،ولی این بندگان خدا تا حالا مشهد نرفتنان!
چه کسی میتوانست نگاه در چشم معصومت بدوزد و نه بیاورد.رضایت دادم و رفتیم مشهد:من،تو،حمید و مامانش.آپارتمانی یک خوابه اجاره کردیم که من و مامان دوستت در اتاق خواب و تو و دوستت هم در هال می خوابیدید.همان جا پخت و پز هم می کردیم. از رفتن به بازار و گردش و خرید زدیم،حتی سوغاتی هم نخریدیم. برای خودم چیزی نمی خواستم ،اما برای انگشتان کشیده ات که خیلی دوستشان داشتم،انگشتر عقیق و فیروزه خریدم.میخواستم روزی که ماشین خریدیم وقتی فرمان را به دست میگیری،تلالو نور را در آنها ببینم.
آن سفر هم تمام شد،اما مهر و توجه تو به دوستانت تمام نشد:《سمیه،یکی از بچه های محلهمون برای پدرش قمه کشیده،نه اینکه خیال کنی پسر بدیه،نه!اتفاقا بچه باحالیه!به قول خودش شیطون گولش زده.امروز می گفت اگه کربلا بره آدم میشه.دلم میخواد پول جور کنم و بفرستمش کربلا.》
چشم هایم گرد شد:《مصطفی ما خودمون هشتمون گروی نهمونه!》
_میدونم میدونم عزیز،اما خیلی خوب میشد اگه می تونستیم بفرستیمش!فکر کن کسی که کار خلافی کرده،به زبان خودش بگه اگه برم کربلا دیگه درست میشم!
اشک در چشمانت جمع شد.نقطه ضعفم را میدانستی.گفتم:《باشه قبول.ان شاءالله خدا قبول کنه!》
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
⭕️آقای رئیسی ممنون بابت این دیوارهایی که میکشی!
✅ به کانال رسمی شهید صدرزاده در ایتا بپیوندید:
@syed213
با کسی رفاقت کنید
که همین که او را دیدید،
به یاد خدا بیفتید...
و با کسانی که در فکر گناه هستند
و انسان را از یاد خدا باز میدارند، نشست و برخواست نکنید.
#آیتاللهبهجت(ره)
#سید_ابراهیم❤
#پیشنهاد_ویژه
به کانال رسمی شهید صدرزاده بپیوندید
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🍃 @syed213 🍃
☀️صبح، چشمهای توست...
وقتے بر من مے تابـی
و من عشـــق❤️ را
ذره ذره از نگاهت
باور مے ڪنم..
صبح بخیر علمدار ❣
@syed213
عکس ارسالی یکی از اعضا از مراز
اقا مصطفی 😍😍
ممنون که به یاد مون هستید 🤩
@syed213