eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
812 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ 🔸امام صادق (ع): 🔹هرچه مى خواهى براى خود دعا بخوان و [در دعا کردن] بکوش که آن روز [روز عرفه] روز دعا و درخواست است.( التهذیب الاحکام،ج ۵،ص ۱۸۲) 💐 @syed213💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر بي تو به حسرت دلم لبالب شد نسيم نرگسي از گلشني نمي خيزد که تا به دامنش اندوه من بياميزد کسي کجاست غريب آشنا در اين غربت؟ @syed213
°•[ ]•° تویی پـنـاه من هنگامی که درمانده ام راهها با همه وسعتی که دارند دعای امام حسین روز عرفه @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️:↯ حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهッ پیامبࢪاکرمﷺ↯ تَسبیحُ فاطِمَةَ علیهاالسلام فى کُلِّ یَومٍ فى دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِن صَلاةِ اَلفِ رَکعَةٍ فى کُلِّ یَومٍ؛ تسبیحات فاطمه زهرا علیهاالسلام در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار رکعت نماز در هر روز است. 📿 🙏 🕊 @syed213
قسمتی از کتاب تقدیم نگاه مهربونتون🌺🌺
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده کتاب به پدرت گفتم:《آقا جون فکر کنم برای مصطفی اتفاقی افتاده.میگن مجروح شده،اما برای دل ما دروغ میگن!》 حالا پدرم و مادر و برادرت هم آمده بودند.جمعیت مدام بیشتر میشد و هرکس می آمد می گفت:《چرا اینجوری میکنی،خب مجروح شده،دفعه اولش که نیست!》 از ساعت هفت تا دوازده همین حرف ها بود:مجروحیت،مجروحیت،مجروحیت. دلم می گفت شهیدی،ولی همه می گفتند مجروحی.سردرگم بودم.محمدعلی را بغل کرده و راه میرفتم و می گفتم:خدایا به همین بچه ای که توی بغلمه قسم،هیچی از تو نمیخوام.فقط مصطفی برگرده.حتی اگه قطع نخاع باشه هم مهم نیست،فقط برگرده.فقط چشماش باز باشه،من خودم کنیزیش رو میکنم و هیچ گله ای هم نخوام داشت.مامانم حالش خراب شد.چادر سر کرد و گفت:《من میرم مزار شهدای گمنام.》 یکی از خانم های همسایه هم بلند شد و با او رفت.من هم بچه ها را گذاشتم و پشت سر آنها رفتم.ساعت دوازده شب بود که رسیدم آنجا،دیدم مامان ضجه میزند و از شهدا میخواهد مصطفی سالم برگردد.پدرت با ماشین آمد و زن همسایه رفت پیش پدرت چیزی گفت.من کنار مزار شهدا‌ بودم که پدرت آمد صفحه موبایلش را روبه‌روی صورتم گرفت و در حالی که سرم را می بوسید گفت:《این پیام رو الان دادن.》 نگاه کردم:سید ابراهیم به ملکوت اعلی پیوست‌. دو سه دقیقه گریه کردم.بعد ساکت شدم و دوروبرم را نگاه کردم.دیدم پر از مرد است.بلند شدم و آمدم طرف خانه.مادرم سوار ماشین پدرت شد،اما من پیاده آمدم.باید پیاده می آمدم.چند نفر از دوستانم به من پیوستند.آنها را چه کسی خبر کرده بود؟آمدیم خانه.مادرم هم آمد بالا.پدرت و دوستانت.مادرت نشسته بود کنار بچه ها.رفتم پیش او،زانو زدم و در بغلش فرو رفتم.یادم نیست چه حرف هایی زدیم.یادم نیست چه گفتم و چه گفت.فقط حس میکردم چقدر بوی تو را میدهد.پدرم که آمد حیرت کردم:《بابا چرا دولا دولا راه میری؟》 _همینجوری! مامان بی تابی میکرد،می گفت:《جواب فاطمه رو چی بدیم؟》 گفتم:《خودم با فاطمه حرف میزنم!》 او را بردم داخل اتاق ،بغلش کردم:《مامان توی این مدت که بابا نبود،اگه اتفاقی می افتاد چطوری بهش می گفتی؟》 _زنگ میزدم بهش! _حالا میخوام یه خبر خوب بهت بدم.از این به بعد نیازی نیست به بابا زنگ بزنی،هر اتفاقی که برای تو بیفته،قبل از اینکه کسی متوجه بشه ،بابات متوجه میشه.هر جا بخوای بری همراهته و هیچ وقت از تو دور نمیشه! کمی مرا نگاه کرد،بغض کرد و در حالی که بغلم کرد گفت:《یعنی بابا شهید شده؟》 _آره ولی نمرده! سرش را روی سینه ام گذاشت و هق هق کرد.محمدعلی را آوردند شیرش بدهم،احساس کردم جان به تن ندارم چه برسد به شیر. ■■■ هشت روز بعد پیکرت را آوردند.گفتند از مسئولت خواسته بودی برای تو و من در معراج دیدار خصوصی بگذارد.به معراج که می آمدم با خودم فکر میکردم هنوز زنده ای. ادامه دارد... با ما همراه باشید.. @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ الســلام اے همـــــہ‌ے دارو ندار دل من باز شد صبحِ من و عشق تو ارباب شروع 💚 🕊@syed213