eitaa logo
💗زندگی بانوی بهشتی
9.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
از کانال خوشتون اومد یه فاتحه برای همه اموات خلقت از ازل تا ابد بفرستید کانال ما به خاطر راحتی اعضا تبادل نداره و تبلیغات لازمه رشد کانال هست از صبوری شما متشکرم ادمین @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۷۵ چند وقتی است تجربه‌های مادران در کانال اغلب مرتبط با خانم‌هایی است که تا مقطع دکتری تحصیل کرده‌اند. شاید این احساس در وجود مادرانی که نخواستند یا نتوانستند به تحصیلات تکمیلی برسند، پیش بیاید که فضیلتی را از دست داده‌اند. این مسئله انگیزه‌ای شد تا تجربه‌ام را از آن سوی سکه زندگی مادرانِ دکتر🙂 به اشتراک بگذارم. من در بدو ورود به دوره دکتری ازدواج کردم. از ابتدای زندگی مشترک آرزو داشتم مادر شوم ولی همسرم راضی نمی‌شدند. نگران این بودند که وظایف پدری و مادری را به‌درستی انجام ندهیم. پنج سال گذشت. بهترین سال‌های جوانی و از طرفی کار سبک‌تر من در دوران دانشجویی گذشت. (البته در زمان دانشجویی فکر می‌کردم خیلی مشغله دارم؛ اما بعد از ورود به کار فهمیدم آن زمان وقتم آزادتر بوده. مهمتر از همه ۵ ترم مرخصی زایمانی بود که بدون احتساب در سنوات به دانشجویان می‌دادند و موقعیت خوبی برای رسیدگی به بچه ایجاد می‌کرد.) در هر حال بعد از ۵ سال و در آخر دوره دکتری صاحب فرزند شدیم. تازه فهمیدیم به ‌تاخیر انداختن عمدی بچه‌دار شدن اثری در کیفیت فرزندپروری نداشته و ما تازه بعد از روبرو شدن با مسائل بچه، در حال رشد بودیم نه قبل از آن. درک موقعیت پدر شدن و مادرشدن به‌طور طبیعی ما را در مسیر تکامل و پخته شدن قرار داده بود. ولی پنج سال اول زندگیمان از دست رفته و حسرت بچه‌هایی که آن موقع می‌توانستیم داشته باشیم به دلمان ماند... بعد از اتمام تحصیل به لطف خدا در یکی از دانشگاه‌های اصلی کشور، عضو هیات علمی شدم. علی‌رغم همه مزایای این شغل، کار حرفه‌ای تمام‌وقت مسائل بسیاری برای یک خانم و به‌خصوص یک مادر داشت. کار زیاد و سنگین، خستگی مداوم، درگیری‌ها و تنش‌های شغلی، همگی به روح و جسمم صدمه می‌زد. همان مسائلی که می‌دیدم آقایان به راحتی از کنار آنها می‌گذرند. (شاید یک علتش این باشد که آنها دغدغه‌ها و مسئولیت‌های مادران را ندارند.) به هر حال چند سالی با این شرایط در دانشگاه تدریس کردم. بعد از مدتی کار بی‌وقفه، با کمک خدا، توانستم چند روزی از وجوه مختلف به وضعیتم و مسیری که در پیش گرفته بودم فکر کنم. دیدم تنش‌های کاری من را به آدمی جدی، خشک، خسته و کم‌حوصله تبدیل کرده. مسائل جسمی مختلفی هم برایم پیش‌آمده بود. مهم‌تر از همه دخترم از این وضع آسیب دیده بود و اضطراب جدایی از من را داشت. خلاصه دیدم از اصل زندگی غافل شده‌ام. اگر بخواهم کار را ادامه بدهم، به‌خاطر مسئولیت‌های متعدد کاری، نمی‌توانم تغییر چندانی در وضعیت زندگیم بدهم. به‌خاطر درس‌ دادن به دانشجوها، بچه‌ی خودم در حال آسیب دیدن بود. از طرف دیگر می‌دانستم در مسیر طبیعی زندگی، لازم است باز هم بچه‌دار بشوم. فشار کار از یک طرف و قوانین نامناسب برای مادرانِ هیات علمی از طرف دیگر، و از همه مهمتر مسائل جسمی‌ای که به‌خاطر کار و استرس زیاد برایم پیش ‌آمده بود، باعث شده بود دیگر نتوانم بچه‌دار شوم. در نهایت با سبک‌سنگین کردن همه جوانب، تصمیم گرفتم از کار استعفا بدهم. دیدم کاری که چندصد نفر در آرزوی رسیدن به آن هستند، مانع آن است که همسر و مادر خوبی باشم و بتوانم بچه‌هایم و نسل بعدی را با آرامش پرورش بدهم. به لطف خدا حالا در محیط آرام منزل مشغول کارهای تحقیقاتی‌ام‌. دخترم شکرخدا آرامتر و شادتر از قبل شده. مسائل جسمی‌ام بعد از حذف شدن استرس‌ها، شکر خدا، بسیار کمتر شده. از همه مهمتر مسئله بچه‌دار شدنم بدون دارو و درمان و فقط با آرامش حل شده و منتظر تولد دومین فرزندمان هستیم. از نظر مالی هم، به چشم خودم دیدم که روزی‌ای که خدا بخواهد به من و زندگیم برساند، می‌رساند. بعد از چندین سال فراز و نشیب، مادرانی را که از ابتدا، زندگی و فرزندانشان را به کار ترجیح داده‌اند تحسین می‌کنم.👏👏👏 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۶۶۵ من بعد از عروسی خیلی دوست داشتم که چرخ خیاطی و اتو رو عوض کنم و بهترینش رو بگیرم اما همسر جان از خرید قسطی بشدت بدش میاد و نقدی هم نمی‌دونستیم بخریم که با پا قدم این کوچولوی ناز چرخ خیاطی و اتو بخار و یه سردوز خریدیم. پنجمین هفته ی بارداریم بود که بعد از نماز صبح همسرم بعداز چک کردن گوشی، سریع تلویزیون رو روشن کرد و متاسفانه متوجه شدیم عزیز خدا حاج قاسم سلیمانی شهید شدند و ما چقدر گریه کردیم به حال خودمون که این بزرگوار رو کمتر شناخته بودیم. بر حسب وظیفه راهی تهران شدیم تا برای بدرقه ی این عزیز تا بهشت سهمی داشته باشیم که روی پل ولیعصر علی گم شد و من دل‌نگران و مضطرب دنبالش می گشتم و یه لحظه متوسل به حاج‌قاسم شدم و بعد از دقایقی پیدا شد. تو راه برگشت همش کمر درد داشتم و نمی تونستم راحت بشین ، فردای اون روز با بیشتر شدن درد هام پیش دکتر رفتم و بعداز سونو گرافی پایان بارداری تشخیص داده شد و تا آخر اون شب بچه ی نازنینم از وجودم جدا شد😭 خدا رو شاکرم و دوباره متوسل به خودش شدم و خدای مهربان باز فرزندی بهم عنایت کرد که آقا سجاد گل بود. البته با بارداری بسیار سخت و استراحت مطلق، من کیست بارداری داشتم طوری اذیت میشدم که اصلا نمیتونستم بشینم و فقط برای پختن و خوردن غذا از جام بلند میشدم و بگذریم از زایمان طولانی ۱۶ ساعته. منی که پر توقع شده بودم و روزی هر بچه قبل از بدنیا اومدنش می‌دیدم الان هیچ فرقی نکرد و همش به همسرم میگفتم روزیش چی می‌تونه باشه ما هم خونه داریم و هم ماشین چی می‌تونه باشه ؛ تا اینکه سجاد که ۴ ماهش شد همسرم گفت که میخواد خونه رو عوض کنه، خونه ی ما مسکن مهر بود؛ که با فروختن خونه و ماشین و قرض تونستیم یه خونه بزرگتر بخریم. بعد از ۶ ماه هم با وام فرزند آوری تونستیم یه ماشین جم و جور بخریم. بعداز به دنیا اومدن محمد عشق من نسبت به همسر عزیزم روز به روز بیشتر شد و من الان عاشقتر از ایشون هستم. الان هم منتظر بقیه ی بنده های خوب خدا هستم اما با این تفاوت که این دفعه نه بخاطر حرف همسر که بهشون قول داده بودم به خاطر حرف رهبر عزیزتر از جونم... من در تمام این سالها با قناعت زندگی کردم من در تهران که بودم با توجه به رشته دانشگاهیم که حسابداری بود، تو بانک ملت کار می‌کردم اما فرار رو بر قرار ترجیح دادم و از کار تو بانک بدم میومد، چون همش حس میکردم که در مرکز توجه قرار دارم و از اینکه این همه تو نگاه باشم معذب بودم. بعد وارد یه شرکت حسابداری شدم مشغول بودم تا اینکه ازدواج کردم و رفتم یه استان دیگه... واقیعتش شهر من شهر کوچیکی هست و موفقیت شغلی کمی داره اما من کار پیدا کردم وقتی متوجه بارداریم شدم با خودم دو دو تا کردم ( گفتم ببین تو الان تازه عروسی هرچی حقوق بگیری صرف وسایل اضافی یا خرید های مازاد میشه، بچهت هم در آینده مادر شوهر بخواد نگه داره اون تربیتی که دلت بخواد نمیشه و هر چقدر هم بخوای از ایشون تشکر کنی و نصف حقوقت هم به ایشون بدی باز کمه در آینده می‌خوای حسرت این روزهای از دست رفته ت رو بخوری ) دیدم به صلاح نیست و نشستم تو خونه و به زندگیم رسیدم. هم کم و کسری زیاد بود و هم تنهایی همیشه برا خودم یه کاری تو خونه دست و پا میکردم و زمانی هم که بچه دار شدم با بچه هام سرگرم شدم و می رفتم مسجد و از محیط مسجد و پایگاه هم برا خودم هم بچه هام استفاده میکردم و خییلی چیزها از جمله خیاطی و بافتنی و... رو آموختم. الان در حال حاضر من طب یداوی کار میکنم این طب بسیار عالی هست به همه‌ی خانمها ی گروه تاکید میکنم که حتما حتما برای درمان به دنبال این طب باشند بسیار عالی است برای اکثر مشکلات درمان داره. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075