#چالش_آشنایی_خواستگاری
سلام به گل بانو ها! چطورید؟ امیدوارم در کنار عزیزان تون،خوب و سلامت باشید💐
#دلی هستم 😍 اومدم با سوتی های مراسم خواستگاریم😅
آقا این همسر ما دو تا برادرِ کوچیکتر از خودش داره که هر سه شون از لحاظ سنی به من میخورن
چند سال پیش، شب خواستگاری من، وقتی خانواده ی عشق جان تشریف آوردن، بابا جونم دم بهشون خوشامد میگفت. آقای ما هم احترامش گل کرده بود و کنار وایساده بود تا همه ی اعضای خونواده اش اول بیان بعد خودش. بابای منم نمیدونست اینا 3 تا پسرن. خلاصه پدر شوهرم و مادر شوهرم اومدن، دو تا برادر شوهرام هم اومدن و بابا کلی بهشون عزت و احترام گذاشت. بعدش در و بست😐 عکس شوهرمو دیده بود ها!!! ولی فک کرده بود یکی از این دو تا بوده که اومدن 😂 آقا بابام داشت میومد تو که یهو شوهرم، چون دستاش پر بود، با پا به در لگد میزنه!! بابام هم همون جور که می رفت درو باز کنه میگفت: برم ببینم این وحشیِ آمازونی کیه؟!!
خونواده ی شوهرم هم سکوت کرده بودن😐 خلاصه بابام درو باز میکنه میگه: شما؟ بعد شوهرم میگه: خواستگارم! بابام هم میگه: دیر اومدی داریم شوهرش میدیم 😂😂😂 شوهر میگفت یه لحظه وا رفتم! گفتم شاید اصن اشتباه اومدیم! بعد به بابام میگه: من فلانی ام! که دیگه بابام میفهمه و کلی عذر خواهی میکنه. بعدش اومدن خونه، برادر شوهرِ نمکدونم هم گفت: اون وحشیه، داداش ما بود انگار😂 حالا اونموقع که من، خون خونمو میخورد ولی بعدها به این سوتی و سوتی های دیگه که اون شب اتفاق افتاد و بعدا براتون میگم، میخندیدیم😅
┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄
@t_banooo
#چالش_آشنایی_خواستگاری
سلام به گل بانو ها! چطورید؟ امیدوارم در کنار عزیزان تون،خوب و سلامت باشید💐
#دلی هستم 😍 اومدم با سوتی های مراسم خواستگاریم😅
آقا این همسر ما دو تا برادرِ کوچیکتر از خودش داره که هر سه شون از لحاظ سنی به من میخورن
چند سال پیش، شب خواستگاری من، وقتی خانواده ی عشق جان تشریف آوردن، بابا جونم دم بهشون خوشامد میگفت. آقای ما هم احترامش گل کرده بود و کنار وایساده بود تا همه ی اعضای خونواده اش اول بیان بعد خودش. بابای منم نمیدونست اینا 3 تا پسرن. خلاصه پدر شوهرم و مادر شوهرم اومدن، دو تا برادر شوهرام هم اومدن و بابا کلی بهشون عزت و احترام گذاشت. بعدش در و بست😐 عکس شوهرمو دیده بود ها!!! ولی فک کرده بود یکی از این دو تا بوده که اومدن 😂 آقا بابام داشت میومد تو که یهو شوهرم، چون دستاش پر بود، با پا به در لگد میزنه!! بابام هم همون جور که می رفت درو باز کنه میگفت: برم ببینم این وحشیِ آمازونی کیه؟!!
خونواده ی شوهرم هم سکوت کرده بودن😐 خلاصه بابام درو باز میکنه میگه: شما؟ بعد شوهرم میگه: خواستگارم! بابام هم میگه: دیر اومدی داریم شوهرش میدیم 😂😂😂 شوهر میگفت یه لحظه وا رفتم! گفتم شاید اصن اشتباه اومدیم! بعد به بابام میگه: من فلانی ام! که دیگه بابام میفهمه و کلی عذر خواهی میکنه. بعدش اومدن خونه، برادر شوهرِ نمکدونم هم گفت: اون وحشیه، داداش ما بود انگار😂 حالا اونموقع که من، خون خونمو میخورد ولی بعدها به این سوتی و سوتی های دیگه که اون شب اتفاق افتاد و بعدا براتون میگم، میخندیدیم😅
┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄
@t_banooo
#چالش_آشنایی_خواستگاری
سلام به گل بانو ها! چطورید؟ امیدوارم در کنار عزیزان تون،خوب و سلامت باشید💐
#دلی هستم 😍 اومدم با سوتی های مراسم خواستگاریم😅
آقا این همسر ما دو تا برادرِ کوچیکتر از خودش داره که هر سه شون از لحاظ سنی به من میخورن
چند سال پیش، شب خواستگاری من، وقتی خانواده ی عشق جان تشریف آوردن، بابا جونم دم بهشون خوشامد میگفت. آقای ما هم احترامش گل کرده بود و کنار وایساده بود تا همه ی اعضای خونواده اش اول بیان بعد خودش. بابای منم نمیدونست اینا 3 تا پسرن. خلاصه پدر شوهرم و مادر شوهرم اومدن، دو تا برادر شوهرام هم اومدن و بابا کلی بهشون عزت و احترام گذاشت. بعدش در و بست😐 عکس شوهرمو دیده بود ها!!! ولی فک کرده بود یکی از این دو تا بوده که اومدن 😂 آقا بابام داشت میومد تو که یهو شوهرم، چون دستاش پر بود، با پا به در لگد میزنه!! بابام هم همون جور که می رفت درو باز کنه میگفت: برم ببینم این وحشیِ آمازونی کیه؟!!
خونواده ی شوهرم هم سکوت کرده بودن😐 خلاصه بابام درو باز میکنه میگه: شما؟ بعد شوهرم میگه: خواستگارم! بابام هم میگه: دیر اومدی داریم شوهرش میدیم 😂😂😂 شوهر میگفت یه لحظه وا رفتم! گفتم شاید اصن اشتباه اومدیم! بعد به بابام میگه: من فلانی ام! که دیگه بابام میفهمه و کلی عذر خواهی میکنه. بعدش اومدن خونه، برادر شوهرِ نمکدونم هم گفت: اون وحشیه، داداش ما بود انگار😂 حالا اونموقع که من، خون خونمو میخورد ولی بعدها به این سوتی و سوتی های دیگه که اون شب اتفاق افتاد و بعدا براتون میگم، میخندیدیم😅
┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄
@t_banooo