eitaa logo
💗زندگی بانوی بهشتی
9.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
از کانال خوشتون اومد یه فاتحه برای همه اموات خلقت از ازل تا ابد بفرستید کانال ما به خاطر راحتی اعضا تبادل نداره و تبلیغات لازمه رشد کانال هست از صبوری شما متشکرم ادمین @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۰۲۴ من متولد ۱۲شهریور ۱۳۷۶ هستم و یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که متولد ۷۲ هستن. مادرم وقتی منو باردار بوده بخاطر فشار بالای بارداری توی ۷ماهگی ختم بارداری میزنن و سزارین میشن و من با وزن ۱کیلو و ۲۰۰ دنیا اومدم و جالب اینکه اصلا دستگاه نرفتم و ۲ماه بعد مادرمو از دست دادم. (برای شادی روح مادر من وهمه مادرای آسمانی ممنون میشم صلوات بفرستید.) بابام هم بعدش زن گرفتن ک ۳تا خواهر دیگه دارم و خداروشکر ما خواهرا رابطه خیلی خوبی باهم داریم و همدیگرو خیلی دوست داریم. خواهر نعمت بسیار بزرگیه و من همیشه دوس داشتم اگه دختر دار شدم براش خواهر بیارم. من تو سن ۱۹ سالگی ازدواج کردم. آذر سال ۹۵ و پنج ماه بعدش باردار شدم و پسرم رو توی سن ۲۰ سالگی دنیا آوردم. طبیعی نتونستم زایمان کنم، با وجود مامای خصوصی و منو بردن اتاق عمل و سزارین اجباری شدم. خیلی سخت بود، تب زیاد و درد زیادی داشتم و پسرم سینه ام رو نگرفت هر کار کردم. از پا قدم پسرم ماشین خریدیم اون زمان مستاجر بودیم که خداروشکر صاحبخونه باهامون راه اومد و ما ۵سال اونجا مستاجر بودیم و دخترم هم اونجا دنیا اومد. ۳ سال بعدش دوباره باردار شدم که اونم از تاثیرات مثبت کانال و خواندن تجربه اعضای گروه دوتا کافی نیست که به من انگیزه داد و من دخترم رو توی سن ۲۴ سالگی دنیا آوردم و از پاقدم خوب دخترم هم یه خونه خریدیم که بازم آدم خوبی سر راهمون قرار گرفت و ما مبلغی از پول خونه رو قسطی دادیم و خود صاحبخونه بعنوان مستاجر داخل خونه نشست تا یکسال که ما بقیه پولش رو دادیم و اینا همه از برکت وجود بچه ها بود. دخترم یکساله بود که من باز هم باردارشدم ولی متاسفانه قلبش تشکیل نشد و کورتاژ شدم و دکترم هم میگفتن شما هم دختر داری هم پسر دیگه باردار نشو. اینم بگم که تو سزارین دوم و اول هردو دکتر به من گفتن رحمت شل و اصلا نباید باردار بشی، شاید مجبور بشیم رحمت رو دربیاریم و من رو خیلی ترسوندن و گفتن تا ۵سال حق نداری بچه بیاری و بعدازسزارین دوم یک ماما اومد و کمک کرد که رحمم جمع بشه. پارسال اربعین قسمت شد ومن با پسر بزرگم برای دومین بار رفتیم پیاده روی کربلا اونجا خیلی کمرم درد میکرد و من فکر می کردم بخاطر پیاده روی و بغل کردن پسرم باشه، وقتی اومدیم از کربلا بی بی چک گذاشتم و مثبت شد و من خیلی خوشحال شدم و دخترم ۱۱ اردیبهشت امسال با سزارین سوم دنیا اومدن و من تو سن ۲۶سالگی صاحب سومین فرزندم شدم که خداروشکر میکنم. ان شاالله که همه مادرای چشم انتظار دامنشون سبز بشه، پسرم هم اونجا همش دعا می‌کرد که امام حسین بهم آجی و داداش بده، الان همش میگه یه بار دیگه بریم کربلا تا امام حسین بهم داداش بده البته پارسال روز هفتم محرم من به یک مراسم روضه حضرت رقیه رفتم واونجا یه لحظه دلم خیلی شکست ودعا کردم خدا بمن یه دختر دیگه بدن که سال بعد با خودم بیارمشون به مراسم که خدا هم صدای منو شنید و امسال دختر دومم کنارم بودن و از پاقدم دختر سومم، ماشین مون رو که برای خرید خونه فروخته بودیم دوباره خریدیم. روزی معنوی هم که نگم براتون، الان با ۳تا بچه همه جا میرم اصلا بچه سوم یه چیز دیگه است واقعا😍😍😍 اینا از لطف خدا میدونم که من با خودش معامله کردم و بخاطر امام زمان بچه آوردم. بچه هامم آروم هستن ماشالله وخداوند برای من جبران کرد. الان پسرم امسال کلاس اول میره، دختربزرگم ۳سالشه و دختر دومم ۴ماهش، سختی داره ولی شیرینیش هزار برابره 🥰🥰🥰🥰 دکترم هم گفتن سزارین چهارم هم میتونی بیاری برعکس بقیه دکترا که خیلی منو ترسوندن، و گفتن اصلا مشکلی نیست ان شاالله اگه خدا بخواد قصد دارم چهارمی رو هم قبل ۳۰سالگی بیارم. با اینکه اطرافیان خیلی موافق نیستن. دعاکنید من و بچه هام عاقبت بخیر بشیم در آخر هم ممنون از شما وکانال خیلی خوبتون و دوستان عزیزی که تجربیاتشونو میفرستن وباعث شدن من وبقیه که توی دوراهی گیر کردیم به انتخاب راه درست برسیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۰۵ متولد مهر ۶۴ هستم. توی یه خانواده ۶ نفره بزرگ‌ شدم. یه خواهر بزرگ‌تر از خودم دارم (که میتونم بگم بزرگترین نعمت زندگیمه) و دوتا برادر کوچیکتر از خودم. پدرم کارمند بودن و مادرم خانه دار. از وقتی وارد دانشگاه شدم سر و کله ی خواستگارا پیدا شد تا اینکه سال ۸۵ به شوهرجان جواب مثبت دادم. نحوه ی آشنایی مون از طریق خواهرشوهرم بود. من رشته ی مامایی خوندم و در بیمارستان در حال گذراندن طرح بودم که خواهر شوهرم که پرستار بود، واسطه ی ازدواج ماشد. اون زمان شوهرم دانشجو بود نه شغل ثابتی داشتن نه خونه، نه ماشین، نه حتی پس اندازی. اما مهمترین ملاک من که ایمان و اخلاق و نجابت بود را داشتن و خدا را همیشه از این بابت شکر میکنم و اگر باز به عقب برگردم بازم انتخابم ایشونه. سال ۸۶ به عقد هم در اومدیم و زندگی پر از فراز و نشیبی داشتیم. توی اون یک سالی که عقد بودیم من در استان دیگه ای در مقطع کارشناسی درس میخوندم و فقط دو ماهی یکبار همو می‌دیدیم. بعد از عروسی مون هم که من فارغ تحصیل شدم و برگشتم شهرمون، شوهرم برای ادامه تحصیل به شهر دیگه ای رفت و ما باز از هم دور شدیم😢و من توی یکی از اتاقهای مادرشوهرم زندگی می‌کردم. یکسال بعد از ازدواج مون توی تیر ۸۹ خدا پسرم محمدرضا را توی روز عید مبعث بهمون هدیه داد. از برکت تولد پسرم نگم براتون😍 از یه طرف شوهرم استخدام کار دولتی شد و از طرفی منم استخدام بیمارستان شدم اما بازم من در شهر دیگه ای که ۱۰۰ کیلومتر با شهر خودمون فاصله داشت و باز هم از هم دور شدیم😒 چون تو اون شهری که استخدام شدم کسی را نداشتم، پدر و مادرم اسباب کشی کردن و راهی محل استخدام من شدن ( و من تا آخرین لحظه ی عمرم مدیونشون هستم) پسرم را می‌ذاشتم پیش مادرم و میرفتم بیمارستان حتی شیفت شب هم میرفتم پسرم هم که فوق العاده بدقلق بود مثلاً شبا بیدار می‌شد و تا چند ساعت نمیخوابید و بهونه می‌گرفت. بنده خدا مادرم😢 شوهرم فقط آخر هفته ها میومد یه سر می‌زد و برمی‌گشت. گذشت و شهریور ۹۳ خدا محمدپارسا را بهمون هدیه داد اونم با خودش برکت آورد. تونستیم ماشین بخریم. یه آپارتمان بخریم. شوهرم ارشد قبول شد. خدایا شکرت. گذشت و بعد از ۶سالی که تو اون بیمارستان کار کردم به لطف خدا بهم انتقالی دادن و اومدم شهر خودمون😍بعداز کلی دوری از شوهرم بالاخره معنی زندگی کنار هم را تازه فهمیدم. ماشین مون رو عوض کردیم، یه خونه ی بزرگتر خریدیم. یه سفر کربلا ۴ نفره هم رفتیم که خیییلی خوب بود. ان شاء الله دوباره قسمتمون بشه🙏 خیلی دوست داشتم خدا دختر هم بهم بده برای سومی اقدام کردیم بماند که چقدر اطرافیان و بعضی از همکارام کنایه و طعنه بهم میزدن که شما که تحصیل کرده هستید، دیگه سه تا بچه برا چی می‌خواین؟ ناراحت میشدم اما در جوابشون میگفتم به عشق رهبرم و افزایش نسل شیعه چهارتا میارم. برای سومین بار باردار شدم اما این بار دوقلو😳اما متاسفانه تو دوماهگی سقط شدن کورتاژ شدم، ناامید نشدم و چون عاشق دختر بودم مجدد اقدام کردم حتی یکی از متخصص های بخش مون بهم گفت بیا ivf کنم برات که صدرصد دختر بشه اما شوهرم قبول نکرد و گفتن این کار دخالت تو کار خداست، هر چی خودش داد شکر... گذشت و وقتی محمدرضا کلاس پنجم بود و محمدپارسا کلاس اول بود بازم خدا تو روز عید مبعث محمدصدرا را بهمون هدیه داد. اینم بگم که من عاشق اسم محمدم و اگه خدا بازم پسر بهم می‌داد، اسمشو محمد می ذاشتم. جالب اینجاست که داداشم هم عید مبعث به دنیا اومد و اسمش محمد. بگذریم سرتونا درد نمیارم همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت که بدترین اتفاق زندگیم رخ داد. یه مهمون ناخونده وارد زندگیمون شد و ۸ ماه هست که من درگیر سرطان شدم😭😭 و فقط خدا می‌دونه و خودم که چه روزای سختی را پشت سر گذاشتم چه سختی هایی که تو این مدت نکشدیم😢 و سخترین قسمتش اونجا بود که موهام جلوی بچه هام ریخت و تو روحیه شون تاثیر گذاشت😔 اما توی این مدت در کنار این بیماری، اینقدر لطف و معجزه ی خدا را می‌دیدم که تونستم با صبر و توکل بر خودش این بیماری را بپذیرم. از همه ی شما دوستان عزیزی که دارید تجربه ی منو می‌خونید خصوصا اونایی که امسال قسمت شون کربلاست عاجزانه التماس دعا دارم که به اضطرار دل حضرت زینب سلام الله علیه همه ی مریضا خصوصا بیماران صعب العلاج شفای عاجل پیدا کنن🤲🤲 همیشه وقتی تجارب کانال دوتا کافی نیست را میخوندم میگفتم من حتما چهارمی را که آوردم، بعد تجربه مو به اشتراک می ذارم اما خواست خدا چیز دیگه ای بود و منم راضی ام به رضای خدا "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۷۱ خیلی دوست داشتم دوباره اقدام کنم اما اینقدر فشار اطرافیان زیاد بود که میترسیدم تا اینکه اتفاقی توی یک کانال دیگه لینک کانال شمارو دیدم و وارد شدم کلی تجربه خوندم کلی مطلب دیدم و اینقدر برام جذاب بود که همون شب وقتی همسرم اومد گفتم بیا برای بچه سوم اقدام کنیم، همسرم مخالفت کردن اما نه سفت و سخت چون خودشونم موافق بچه هستن. توی همون مدت به لطف خدا و محبت پدر همسرم ارث به پدر همسرم رسید و تونستن خونه شونو که دوطبقه بود بازسازی کنن و یک طبقه شو دادن به ما ازین بابت خیلی خاطرم جمع شد و این دفعه هربار که توی جمع می‌نشستم از اینکه میخوام بچه بیارم میگفتم و بقول خودم فکرا رو آماده کردم که وقتی باردار شدم کمتر تیکه بندازن. الان به لطف خدا که منو لایق دونستن متوجه شدم شش هفته است باردارم. خانواده خودم همه خوشحال شدن چون اونام به این باورند که بچه تعداد زیاد خوبه چون همه مون از داشتن هم خوشحالیم و بخاطر اینکه همدیگه رو داشتیم، تونستیم نبود پدرومادر رو تحمل کنیم. به پدر رو مادر همسرم هم یواش یواش گفتیم اما همچنان سرد برخورد کردن (بیشتر جوش میزنن بخاطر شرایط اقتصادی) اما هنوز توی فامیل علنی نکردیم😅ولی من آماده آماده ام. من میگم بچه ها سنشون نزدیک باشه واقعا بهتر باهم کنار میان و اینکه اگه من صبر کنم تا شرایط مالی بهتر بشه شاید واقعا شرایط محیا بشه اما سن من دیگه جوون نمیشه و واقعا باور دارم به حرف یکی از دوستان که تجربه شون رو توی کانالتون خوندم اینکه شاید چیزی قسمت مون نباشه اما خدا به برکت وجود بچه بهمون لطف میکنه و اون چیز رو برامون مقدر می کنه. مث همین خونه. واقعا میگم شاید چون خدا دیده من اینقدر فرزند آوری رو دوست دارم و معتقد هستم خدا قبلش برام این شرایط رو درست کرد که خونه دار بشم تا فکرو خیالم کم بشه. ایمان دارم هرچی داریم از برکت وجود فرزندان مونه. انشالله فرزندم هرچی که هست سالم و صالح به دنیا بیاد و سربازی بشه برای امام زمانمون و خدا به هرکس که فرزند میخواد قسمت و روزیش کنه. لطفا برای سلامتی تو راهیم دعا کنید و صلواتی نثار رفتگان همه مون و در کنارش پدر و مادر منم بکنید. 🌷❤️ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۸۵ بعد هم به مادرم زنگ میزنه، مادرم هم میگه من هفته ای یکبار میام لباس ها رو با دست می‌شوم، حمام میبرم ولی بیشتر نمی تونم بیام راهم دوره و خودم چهارتا بچه دارم هرچی به خواهر میگم گوش نمیده. زن دایی میگه شما خودت رو اذیت نکن من هواشو رو دارم، مادر بزرگم رو می بوسه میگه حاج خانم من هر روز صبح حسن آقا که می‌ره سر کار، میگم من رو بذاره اینجا بچه که ندارم کاری ندارم میام تا عصر پیشت. از فردا هم همین شد یکی دو ماه هر روز می اومد عین گل به مادر بزرگم می‌رسید مادرم می‌گفت هر شب تا صبح مادر بزرگم گریه میکرد که خدایا به حق اشک من پیرزن، این دختر رو منتظر نذار. چند روز بعد زن دایی از حال می‌ره تو بیمارستان بهش میگن حامله ای، دکترش می‌گفت امکان ندارد ذخیره تخمدانش صفره... با اینکه بهش استراحت مطلق داده بودن ولی بازم می اومد می‌گفت بچه من رو خدا نگه میداره ! خدا بهش یه پسر داد سال بعد هم دوباره بدون هیچ درمانی یه دختر ! مادر بزرگم هیچ وقت دختر دایی ام رو ندید چون تو بارداری زن داییم فوت شد ولی زن داییم همیشه میگه این بچه ها رو از دعای مادرتون دارم ! خواستم بگم گاهی یه دعا گره باز میکنه... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075