eitaa logo
تا عشق
5.9هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
4.9هزار ویدیو
347 فایل
برای عشق آمده‌ایم و بر این عهد که بستیم هستیم. (لیس الدین الا الحب) ارتباط با مدیر: @T_Ghaemibafghi تبلیغات: https://eitaa.com/olguobanoo
مشاهده در ایتا
دانلود
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌾 است دلم کرب و بلا میخواهد 🌸در حرم حال و بکا میخواهد 🌾شب ست دلم شوق پریدن🕊 دارد بوسه بر پهنه میخواهد 🌸حال و احوال دلمـ❤️ خوب چون خفقان دارد و از هوا میخواهد ....
✍ متن زندگیِ آنان‌که دردِ کشیدند، و برای چشاندنش به بشر، برگزیده شدند؛ نقطه‌ی هدف است برای نوکِ پیکانِ آنان‌که دردِ داشته‌اند! تاریخ، میدان مبارزه‌ی و ،است! و روزی‌که در اهل عشق، به نقطه‌ی بلوغ برسد؛ به نقطه‌ی "فمعکم معکم، لا مع غیرکم" به نقطه‌ی "بی عشق؛ هــــرگز" ... 💥هیچ "قدرتی" جرأت دست‌درازی به حریم "عشق" را نخواهد داشت.
1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
که از حد گذشت، شد..سرگذشت یک با عشقی که هیچ ترازویی قادر به‌اندازه گیری آن نیست، ۶ فرزند خود را می‌بوسد، در آغوش می‌گیرد، سربند یاحسین می‌بندد و از زیر قرآن راهی جهاد در راه خدا می کند... صلابت، استقامت و صبوری، معنای زینبی بودن یک زن رو‌‌ تو این فیلم می تونید ببینید.... ، ستاره‌ای درخشان در آسمان نصف جهان بود که در سن ۸۷ سالگی، شهر شهیدان را ترک کرده بود.... . مادری که ۶ ستاره شهید بر آسمان ایثار و فداکاری ایران اسلامی آویخته است. مرحومه واعظی در دوران تاریک ستم‌شاهی، برای مبارزه باظلم و سیاهی، شمع وجود پسر، دختر، داماد و عروس خود را تقدیم کرد، اما هنوز سهم خود را از سفره انقلاب کافی نمی‌دانست و در دوران دفاع مقدس، ۲ پسر دیگرش را هم به جبهه فرستاد تا مدال‌های شهادت این خانواده را به عدد ۶ برساند و سهم او از سفره انقلاب شد یک جمله: «».... کوه صبر بودن این مادر... 🏴سلام بر حسین شهید🏴 🏴یاد شهدا با ذکر صلوات🏴 🏴شادی روحشان صلوات 🏴
✳️ دلت کجاست؟ 🔻 یکی از اقوام علیه السلام به خدمت ایشان آمدند. برادر یا دوست او مدتی بود از دنیا رفته بود و او بسیار اظهار دلتنگی می‌کرد. حضرت به وی فرمودند: آیا می‌خواهی او را ببینی؟ پاسخ داد: بله. حضرت امیر علیه السلام ردای را بر دوش انداختند، عصای پیامبر را به دست گرفتند و به قبرستان رفتند. سپس از خداوند طلب کردند که آن فرد از قبر خارج شده و قیام کند. وقتی که وی از قبر بیرون آمد، سلامی کرد که به غیر از لسان عربی بود. علیه السلام از او پرسیدند: مگر هنگام فوت، عرب‌زبان نبودی؟ پاسخ داد: بله. دوباره پرسیدند: پس این چه زبانی است؟ آن فرد پاسخ داد: من و کسی را پذیرفتم که زبان او این بود؛ تمام وجود من تبدیل شد به آن چیزی که محبوبم بوده است. زبانم نیز تغییر کرد. و این، زبان است. چون محبوب و ولیّ من اهل نار بود. 🔸 این روایت برای ما، با وضعی که داریم و محبت‌هایی که در دل داریم تأثرآور است. ببینید و محبت چیست و چه اثری دارد! انسان ممکن است ماشین یا خانه‌ای را دوست داشته باشد و عشق و علاقه‌اش را به این امور منصرف کند. اگر انسان در این حالت بمیرد، در روایت آمده است با این تعلقی که دارد، همراه با محبوبش محشور می‌شود. 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۸۰ #⃣
26.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨💠 میزبان دلها باشیم.چشمه محبت، قطره قطره جمع شویم، رود شویم، جاری شویم، آلودگی‌ها را بشوییم و سرسبزی و آبادانی به ارمغان آوریم.👌 جنگ چندین سال است شروع شده. جنگی علیه چادر، علیه حجاب. حجاب الان فقط نوع پوشش نیست بلکه نماد مقاومت است. پوشش نوعی از مبارزه است. می گویند فرم پنجم جنگیدن، با نوع پوشش است. آنها این جنگ را شروع کرده اند. علنی شروع کرده اند. ما باید با همین سلاح به جنگ شان برویم. اگر هر کدام برای خودمان تکلیف قرار دهیم که یک گروه ده نفره درست کنیم ودر هفته چند ساعت به جنگ برویم، میدان را فتح خواهیم کرد. فردا من و دوستانم بستگانم می رویم سینما. همه چادری و خوش اخلاق. سی نفر چادری یک باره از سینما خارج می شوند. آنها مجبورند عقب نشینی کنند. پس فردا تو و.گروهت برو فلان محله خرید، آن یکی با گروهش برود پارک. چند گروه برویم فلان بوستان... ما می‌توانیم پیروز بمانیم.👌 روضه خوانی زیر یک سقف برای دل خودمان روش جنگیدن نیست. در میدان باید روضه خوانی و جلسه گرفت. بعد از روضه باید رفت جنگید نباید رفت خوابید..
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات و جملاتی ناب از مرحوم آية الله حائری شیرازی رضوان‌الله‌علیه ❤️ همان است...
بسم رب الشهدا والصدیقین اینجانب ناصرالدین باغانی بنده‌ی حقیر در درگاه خداوندم. چند جمله‌ای را به رسم وصیت می‌نگارم. سخنم را درباره ی عشق آغاز می‌کنم ما را به جرم عشق موأخذه می‌کنند .گویا نمی دانند که عشق کناه نیست امّا کدام؟ خداوندا معبودا،مرا که آفریدی به پستان مادر را به من یاد دادی ، امّا بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی‌کرد پس به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی.مدتی گذشت، دیگر را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه،به دنیا عشق ورزیدم به مال ومنال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم . به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لایَنْفَعُ مال وَلا بَنُون) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ،پس به تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم ودیدم که من کوچکتر از آن هستم که تو شوم وتو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری،فهمیدم در این مدت که فکر می‌کردم تو هستم اشتباه می‌کرده‌ام، این تو بودی که من بوده‌ای و من را می‌کشانده ای، اگر من تو بودم باید یکسره به دنبال تو می‌آمدم‌.ولیکن وقتی توجه می‌کنم می‌بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده‌ام ولی باز مستقیم آمده‌ام حال می‌فهمم که این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده‌ای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده ای و هر شب به انتظار او نشسته‌ای تا بلکه یک شب او را ببینی، حالا می فهمم که تو صادق بنده ات هستی، بنده را چه، که تو بشود(عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر) آری تو من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب می‌نشستی. اما من بدبخت ناز می‌کردم و شب خلوت را از دست می‌دادم و می‌خوابیدم! اما تو دست برنداشتی و انقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده‌ام وه چه خیال باطنی!! این کمند تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنه‌ی جهادم آوردی، تا به دور از هرگونه هیاهو با من نبرد ببازی من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم. آخرتو بزرگ بودی و من کوچک !! تو کریم بودی و من ل‍ئیم ! تو جمیل بودی و من قبیح ، تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم .کمند را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم بردی، در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی وچه نیکو شرابی بود. من هنوز از لذت آن شراب مستم. اولین جرعه‌ی آنرا که نوشیدم مست شدم ودر حال مستی تقاضای جرعه‌های دیگر کردم. امّا این بار تو بودی که ناز می‌کردی و مرا سر می‌گرداندی، پیاله‌ام را شکستی، هر چه التماس می‌کردم تا از حجاب ظلمانی بیاسایم، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی اکنون من خمارم و پیاله به دست، هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب به سر می‌برم‌. ای من !! ای اله من !! پیاله ام را پر کن و در خماریم نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته حال که به من رسیده‌ای چرا کام دل بر نمی‌گیری؟ تو که از بیع و شراء متاع دم می‌زنی، چرا اکنون مرا در انتظار گذاشته‌ای؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله‌ام را پر نمی‌کنی، پیاله‌ی خود را می شکنم و متاعم را به آتش می کشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حسرت به دندان بگزاری...
2.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ✅ شعری که اشک رهبر انقلاب و شهید سردار سلیمانی را درآورد.😢 مرز ما است، هر جا اوست، آن جا خاک ماست سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند هرکه را صبح نیست، شام مرگ هست بی شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می‌کند •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🔰
هدایت شده از الگوبانو
28.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جشن تولد خانم خارجی برای رهبر در اوج خفقان و موج بازداشت شیعیان در در خانه‌اش همراه با بچه‌های همسایه در باکو برای امام خامنه‌ای حفظه‌الله‌تعالی جشن تولد گرفته است. این و برخواسته از به هیچ وجه خاموش شدنی نیست. •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 🌹@olgubanoo🌹 •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• ✾
هدایت شده از قلمزن🇵🇸
🍃 مشتاق‏ هايى هستند كه مى ‏سوزند و با صميميت و و مى ‏پرسند؛ چه كنيم كه براى باشيم؟ 🍃 چگونه در خودمان و بسازيم؟ از كجا و با چه وسيله‏ اى مى‏ توانيم ‏ ها را و ‏ ها را كنترل كنيم؟و از راه نزديك به برسيم؟ 🍃 اينها مى‏ كنند كه بايد در خودشان عشقى بسازند و يا حركتى ايجاد كنند، غافل از اينكه اين همه را دارند. تمامى وجودشان و است. تمامى وجودشان حركت است. 🍃 مگر از صبح تا شام بى‏‌كار هستند؟ و مگر اين همه رنج و كار، بدون عشق و نيرويى جوشنده، امكان دارد؟ 🍃 ما آفريده شده‏‌ایم و نه تنها عشق، كه حركت را، كه فعاليت را با خود داريم. 🍃 ما عاشق آفريده شده‌ايم. عشق را داريم، ولى معشوق‏ هامان را انتخاب مى‏‌كنيم. عشق هميشه‏ هست، آنچه كه جابجا مى‏ شود ‏‌ها و ‏‌ها هستند. 🍃 در فاصله‏ ى تا ، عشق هميشه است و حركت هميشه برپاست. ما نمى‏‌توانيم از آنها جدا شويم كه اينها در ساخت ما، در تركيب ما حضور دارند. 🍃 ما تنها مى‏‌توانيم خودمان را با معشوق‏‌هامان مقايسه كنيم، و ما مى‏‌توانيم معشوق‏ هامان را با يكديگر مقايسه كنيم و با اين دو مقايسه، عشق‏ هامان را رهبرى كنيم و معشوق‏‌هامان را انتخاب نماييم. @ghalamzann
🌷 شهادت نام گرفت وقتی خدا کسی را خواست از شدت ...  
پیرزن و پیرمرد جلوی باجه شماره یک بانک ملی ایستاده بودند مامور باجه از پیرمرد پرسید پیامک برای حاج خانوم بره ایرادی نداره؟ پیرمرد گوش‌هاش سنگین بود گفت: چی؟ پیرزن کنار گوش پیرمرد داد زد: میگه اس ام اسش برای من بیاد. بگو آره. پیرمرد فقط "آره" آخر رو شنید و انگار یاد "بله"ی شصت‌هفتاد سال پیش حاج خانوم افتاد که یهو قند تو دلش آب شد اون روز... سرش رو چسبوند به شیشه باجه و خیلی محکم گفت: هر دومون یکی هستیم... کارمند بانک که تندتند مشغول پرینت گرفتن و تایپ کردن بود متوجه جواب عاشقانه پیرمرد نشد. دوباره پرسید اشکال نداره پیامکش ....؟ پیرمرد بدون توجه به سوال اون کارمند همین که دید لب‌هاش تکون می‌خوره باز هم بلند فقط تکرار کرد: هر دومون یکی هستیم. هر دومون یکی هستیم. حاج خانوم سرخ و سفید شده بود و داشت ریز ریز قربون‌صدقه‌ش میرفت. البته نه با ادبیات عاشقتم و فدات بشم و اینا... میگفت: گوشاش سنگینه (الهی بمیرم) سنی ازش گذشته حاجی (دورش بگردم) ... چون عجله داشتم سریع کارمو انجام دادم و برگشتم اما از دیروز هی صدای اون پیرمرد تو گوشم می‌پیچه... هر دومون یکی هستیم... و بلند کنار گوش تاریخ داد می‌زنم: کجاست هابز تا ببینه انسان گرگ انسانه مال اینجا نیست... کجاست گری‌بکر تا ببینه ازدواج قرارداد اقتصادی نیست... کجاست آدام اسمیت تا ببینه همه دنبال نفع شخصی نیستند... کجاست مارکس تا ببینه توی بانک سرمایه‌داری هم جلوی جبر تاریخ میشه وایستاد... ✍🏻حسین عباسی فر ♡♡