اللهم عجل الولیک الفرج:
.
.
تنها کسانی شهید می شوند!
که #شهید باشند...
.
باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
#منیت را
#تکبر را
#دلبستگی را
#غرور را
#غفلت را
#آرزوهای دراز را
#حسد را
#حرص را
#ترس را
#هوس را
#شهوت را
#حب_دنیا را...
.
باید از #خود گذشت!
باید کشت #نفس را...
.
شهادت #درد دارد!
دردش کشتن #لذت هاست...
.
به یاد #قتلگاه کربلا...
به یاد قتلگاه #شلمچه و #طلاییه و #فکه...
الهی،#قتلگاهی...
باید #کشته شویم،تا #شهید شویم!!
❇️خدمت تمام عزیزانی که این رو😔زها درد بی بصیرتی #جامعه دلشان را آزرده...
😭و گریه های کودکانی که درد رنج #فقر بر چهرههای های معصوم شان چنگ انداخته است.📛
و #غرور پدری🧔🏻 که در زیر سنگ شرم و خجالت تهیدستی و گرفتاری مردم جامعه اش له شده است.🚷
💠آری روی سخنم با شماست،
🍏 شمایی که از ته دل میخواهی به دست تو این وضعیت #نابسامان، سامان یابد ولی نمیدانی چگونه!⁉️⁉️
🤔میدانی حل این مشکلات در گرو #بصیرت مردم و #انتخاب صحیح آنان است...
👌🏻👌🏻👌🏻قرار است آموزشهای #ضرب_الأجلی✨ برای شما دغدغه مندان جهت تبلیغ هرچه بهتر و #جذب_حداکثری 👥برگزار شود.
💥 از شما عزیز خواهشمندیم با بهره مندی از این #فرصت_طلایی، خود را جهت پاسخ به شبهات انتخاباتی آماده کنید🧐
✅هدف ما #اقتدار و #بیداری جامعه با بیان شیوا و همت بی همتای شما عزیزان است
پیروز باشید.. ✅
وعده ی ما....
🦋دوشنبه ۱۰ خرداد ساعت ۱۰
🦋خیابان سمیه ک ۱۱ پلاک ۵. حسینیه شهید آقا تهرانی
⚜⚜⚜ دوستان عزیز اکیدا توصیه می کنیم در این کارگاه فشرده شرکت کنید.⚜⚜⚜
هدایت شده از فکر پرواز | عیسوند
💚💛🧡💚💛🧡
#داستانک
#بساط_شيطان
ديروز شيطان را ديدم.در حوالي ميدان، بساطش را پهن کرده بود؛ فريب ميفروخت.مردم دورش جمع شده بودند، هياهو ميکردند و هول ميزدند و بيشتر ميخواستند.توي بساطش همهچيز بود: غرور، حرص، دروغ و خيانت، جاهطلبي و قدرت.هر کس چيزي ميخريد و در ازايش چيزي ميداد.بعضيها تکهاي از قلبشان را ميدادند و بعضي پارهاي از روحشان را بعضيها ايمانشان را ميدادند و بعضي آزادگيشان را.شيطان ميخنديد و دهانش بوي گند جهنم ميداد.حالم را به هم ميزد، دلم ميخواست همهي نفرتم را توي صورتش تف کنم.انگار ذهنم را خواند، موذيانه خنديد و گفت: من کاري باکسي ندارم، فقط گوشهاي بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا ميکنم، نه قيلوقال ميکنم و نه کسي را مجبور ميکنم چيزي از من بخرد، ميبيني آدمها خودشان دور من جمع شدهاند!جوابش را ندادم.آنوقت سرش را نزديکتر آورد و گفت: البته تو با اينها فرق ميکني. تو زيرکي و مؤمن. زيرکي و ايمان آدم را نجات ميدهد. اينها سادهاند و گرسنه. بهجاي هر چيزي فريب ميخورند.از شيطان بدم ميآمد، حرفهايش اما شيرين بود.گذاشتم که حرف بزند و او هي گفت و گفت. ساعتها کنار بساطش نشستم. تا اينکه چشمم به جعبهي عبادت افتاد که لابهلاي چيزهاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم.با خودم گفتم: بگذار يکبار هم شده کسي چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يکبار هم او فريب بخورد.به خانه آمدم و در جعبهي کوچک عبادت را باز کردم. توي آن اما جز غرور چيزي نبود! جعبهي عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت. فريبخورده بودم. دستم را روي قلبم گذاشتم، نبود.فهميدم که آن را کنار بساط شيطان جاگذاشتهام.تمام راه را دويدم، تمام راه لعنتش کردم، تمام راه خدا خدا کردم.ميخواستم يقهي نامردش بگيرم، عبادت دروغياش را توي سرش بکوبم و قلبم را پس بگيرم.به ميدان رسيدم؛ اما شيطان نبود. آنوقت نشستم و هاي هاي گريه کردم، از ته دل.اشکهايم که تمام شد، بلند شدم تا بي دليام را با خود ببرم که صدايي شنيدم.صداي قلبم را. پس همانجا بياختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم
#بازار_شیطان
#قلب #توبه
#غرور #عبادت
🆔@fekre_parvaz
🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸