#فضل_الهی
#حسن_نیت
🌺نقل شده كه مردى در مدينه كنيزى ارزشمند داشت و عشق او در قلب مردى افتاد و از او خوشش آمد
به امام صادق عليه السّلام شكايت برد:فرمود كه
متعرض ديدار او شو(کنیز به خاطر بی ارزش بودنش احکام خاصی دارد) و هر گاه او را ديدى بگو:
🌺🌺«أسأل اللّٰه من فضله»🌺🌺
از خداى فضلش را مىطلبم.آن مرد دستور امام صادق علیه السلام را اجرا كرد
اندكى نگذشت كه براى مولاى كنيز سفرى پيش آمد.
به نزد همين مرد آمد و به او گفت اى فلانى!تو همسايه و امينترين مرد نزد منى و براى من سفرى پيش آمد و دوست دارم كه كنيز من در نزد تو باشدمرد گفت:من زن ندارم و در خانهام زنى زندگى نمىكند(كه كنيز تو پيش او باشد)چگونه كنيز تو در نزد من باشد؟
گفت:من اين كنيز را با تو قيمت مىكنم و تو ضامن قيمت مىشوى!وقتى كه من آمدم اين كنيز را به من بفروش و من وى را مىخرم و اگر از او لذت بردى بر تو حلال باشد.
مرد پذيرفت و با قيمت معامله را محكم كرد.مولاى كنيز به سفر رفت و كنيز در مدتى نزد مرد ماند تا آنكه كام دل از او گرفت سپس نماينده يكى از خلفاى بنى اميه براى خريد كنيز به مدينه آمد،از جمله كنيزانى كه مأموريت داشت بخرد همين كنيز بود.
والى مدينه براى او شخصى را فرستاد و از او خواست كه كنيز را بفروشد مرد مدنى گفت:مولاى كنيز در سفر است ولى والى او را مجبور به فروش كرد و بيش از مبلغى كه مولاى كنيز قيمت كرده بود به او پرداخت.
وقتى كنيز با(جمع كنيزان)از مدينه خارج شد مولاى كنيز از سفر برگشت و به نزد او آمد و اولين چيزى كه پرسيد از كنيز بود كه حالش چطور است.
آن مرد قصه را باز گفت و تمام قيمتى كه والى مدينه پرداخته بود،چه اصل قيمتى كه مولاى كنيز معين كرده بود و چه بهره آن را،جلوى او گذاشت.به او گفت اين قيمت كنيز است
آن مرد ابا كرد و گفت همان قيمتى كه با تو معين كرده بودم برمىدارم و بقيه پول از آن توست و گوارايت باشد.
خداى تعالى به حسن نيتش با او چنين رفتار كرد.
🌿آداب راز و نیاز به درگاه بینیاز: ج ۱، ص۲۶۹
🌴@ataadodzojat🌴