📜بخشی از وصیتنامه
خدایا!
سالها و ماههاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهرها و آبادیها و کوهها و دشتها و بیابانها را پشت سر گذاشتهام ولی هنوز خود را نشناختهام.
محبوب من!
شهادت را نه برای فرار از مسئولیّت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم؛ بلکه از آنجا که شهادت در رأس قلّهی کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسّر نمیشود، میخواهم و خوشا به حال آنان که با شهادت رفتهاند.
خدایا!
دوست دارم تنهای تنها بیایم، دور از هرکثرتی ؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی.
{خواندنی:متن کامل}
🔺@tabeen113
مادر جان، مثل همیشه خودش همۀ کارها را راست و ریس کرده بود و برنامه هایش را چیده بود.
حسینیه را آماده کرده بود. مولودی خوان را دعوت کرده بود.
میوه و شیرینی اش را هم خریده بود
از خیلی وقت پیش توی تقویمش ۱۰ تیر ۱۳۷۸ ، روز ولادت حضرت محمد(ص) را علامت زده و منتظر چنین روزی بود همیشه کارش همین بود.
برای مهمترین مناسبت هر هفته، برنامه ای تدارک میدید ولادت و شهادت ائمه برایش از همه مهم تر بود.
به خصوص برای ولادتها سنگ تمام می گذاشت
توی جشنها کسی حق نداشت لباس تیره بپوشد یا ساکت و غمگین باشد.
هر کاری میکرد که آن روز دل همه مهمانان شاد بشود.
آن روز هم طبق روال روزهای سه شنبه روضۀ اول صبح برگزار شد
به روضه خوان سپرده بود که به خاطر روز عید بیشتر به مدح اهل بیت و صفات و سیره ائمه بپردازد و ذکر مصیبت را کوتاه کند...
مهمانان که رفتند نزدیکی های ظهر حالش بد شد.
رفتیم بیمارستان قائم و همان شب روح مادرجان در کمال ناباوری به آسمان پرکشید...🕊️
روحش شاد و یادش گرامی🌹
مرحومه منصوره مقدسیان🌱
#بانوی_تراز
🔺@tabeen113
🇵🇸ابوعبیده:این نبرد مرحله جدیدی را نه در سطح غزه، بلکه در سطح جهان ایجاد کرده است.
به امید خدا ماه رمضان ماه امتداد بدر،فتح بزرگ و تشدید طوفان الاقصی است.
#غزه
#طوفان_الأقصی
🔺@tabeen113
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇵🇸
مـــــــاهِ مجنـــــــون🌙❣... قرار است این شب ها خیره شویم به ماه... به ماهِ مجنونِ سرجدا... همر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| یا رفیق من لا رفیق له ♡
" قسمـ بهـ ماهـ های سرجدا"
#هلال_پنجم
[آنقدر سبکبار سفر کردی از این خاک]
نوید توی بغل خودم بود که تمام کرد. البته شاید هم نه! این تازه شروع زندگی اش بود. شروع یک زندگی خاص؛ یک زندگی زیبا، فراتر از چیزی که من بتوانم حتی تصورش را بکنم.
نفسش به خس خس افتاده بود. داشتم التماسش میکردم کمی دیگر دوام بیاورد که نفس عمیقی کشید و بعد، خونِ گردنش از فوران ایستاد.
با همان لبهای خندان و چشمانی که هنوز برق میزد! هیچ وقت نوید را اینقدر شاد ندیده بودم.
صدای دوشکا قطع شده بود. نوید کار خودش را کرد. دستم را گذاشتم روی پیشانی اش:
_ خدا قوت پهلوون!
آرام چشم هایش را بستم تا بتواند راحت بخوابد. دیگر نه لبهایش تشنه بود و نه چشم هایش از خستگی میسوخت.
و حالا من مانده ام و جزیره ای که با بچه ها به قیمت جانشان حفظش کردند. هیچ کس باور نمیکرد ایرانی ها بتوانند جزیره ها را نگه دارند. فرمانده همیشه بهمان میگفت برای مومن کار نشد ندارد! و حالا منتظر هستیم تا بیاید و ببیند که بچه های لشکرش گل کاشته اند، آنقدر که تمام جزیره سرخ شده است. درست شبیه یک دشت شقایق!
***
احمد پیکر نوید را هم پشت آمبولانس میگذارد و در آمبولانس را میبندد. میگویم:
_ جای فرمانده خالی! یادته حاجی هر شهیدی میدید، پیشانیاش رو میبوسید؟
احمد سرش را تکان میدهد. میگوید:
_ دیدی فرمانده بالاخره ما رو از محاصره نجات داد؟
با حرف احمد ناگهان یکهای میخورم و میپرسم:
_ ولی خیلی عجیبه! این چند روز ندیدمشون. تاحالا سابقه نداشت چند روز ما رو بیخبر بذارن برن. تو خبر داری ازشون؟
احمد به حرف هایم گوش میدهد، اما نگاهش را مدام از من میدزدد.
_ چیزی شده احمد؟
میگوید:
_ یادته گفتی به قیمت جونش هم که شده میاد ما رو نجات میده؟
چیزی دارد بین قفسه سینه ام تیر میکشد مبهوت نگاهش میکنم و سرم را به چپ و راست تکان میدهم:
_ نه احمد! امکان نداره!
_ یادته وقتی نوید گفت کاشکی نیان، تو گفتی امکان نداره؟
بدنم شروع میکند به لرزیدن؛ حس میکنم کل پادگان دارد میلرزد.
_ یادته حاجی میگفت کربلا خون میخواد؟
دیگر نمیتوانم خودم را روی پاهایم نگه دارم. با زانو میافتم روی زمین.
داد میزنم:
_ نه! نه! احمد بسه!
_ یادته حاجی میگفت همهی زندگی ما در دوران جمهوری اسلامی و زمانهای که همه در انتظار ظهور آقا امام زمان هستن، فقط و فقط ادای تکلیفه؟
دیگر چیزی نمیگویم. حتی داد هم نمیزنم. فقط شانه هایم بالا و پایین میرود و بغض راه نفسم را بند میآورد.
احمد روبهرویم زانو میزند. شانه هایم را محکم میگیرد و خیره میشود در چشمانم:
_ یادته حاجی با خدای خودش پیمان بسته بود تا آخرین قطره خون، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیره؟
فرمانده آروم گرفت!
اشک امانم نمیدهد. سرم را بالا میآورم و میگویم:
_ چند روز پیش؟
_ نزدیک یک هفته.
به چشمان سرخش نگاه میکنم و میپرسم:
_ تو میدونستی نه؟
سرش را پایین میاندازد.
_ احمد!
ادامه دارد...
#ماه_مجنون🌙❣️
🔺@tabeen113
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇵🇸
"آرمان و روح الله رفتند که آرمان روح الله بماند"🕊️🇮🇷 ___________ یک سال گذشت... همین حوالی بود که ج
|بدون شرح...💚
امام خامنهای حفظه الله تعالی:
'یک یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ از جان گذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّتنامه دارد.
او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام.'
#آرمان_ما
#سالگرد_شهادت
#شهید_ناصرالدین_باغانی
🔺@tabeen113
shahidbaghani.pdf
12.54M
{وصیتنامه✨📜}
بعد از چندی
که با تو معاشقه کردم،
یکباره به خود آمدم
و دیدم که من کوچکتر از آن
هستم که عاشق تو شوم
و تو بزرگتر از آنی که معشوق
من قرار بگیری‼️
فهمیدم که در این مدت
که فکر میکردهام عاشق
تو هستم اشتباه میکردهام...
این #تو بودی که عاشق من
بودهای و مرا میکشاندهای...🥺❤️🩹
📍پ.ن:
به قول دوستی، این از همون متن هاست که اگه نخونی، هفتاد سالت هم که باشه و بمیری، رو قبرت باید نوشت جوان ناکام!
#شهید_ناصرالدین_باغانی
🔺@tabeen113
.
آن زمان ها که نوجوان بودم و سودای پیشرفت و معروف شدن داشتم، در نظرم زنان بزرگ و الگو،
تنها زنانی بودند که در معرکه علم و دانش دستی بر آتش داشتند،
شغل خوبی داشتند و در میان مردم از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بودند.
حالا که بزرگ و بزرگ تر شده ام میفهمم بانوی الگو تنها بانوی عالمه و اندیشمند نیست.
علم تنها یک بعد از ابعاد بانوی الگو و تراز است.
در این میان بانویی که خودسازی میکند و روح خود را برای بندگی می سازد می تواند،جزء فرهیخته ترین بانوان به شمار آید.
خودسازی کند و در میان دنیای دختر بودن، همسر بودن، مادر بودن و... ، جهان سازی کند.
خودساز و جهان ساز باشد. 🌍🌿
همان خودسازی و جهان سازی ای که اوج آن در وجود مبارک حضرت فاطمه سلام الله علیها به زیبایی تجلی پیدا کرد.🤍✨
حضرت فاطمه سلام الله علیها🌱
#بانوی_تراز
#خودسازی
#جهان_سازی
🔺@tabeen113
آرون بوشنل، افسر ٢۵ ساله آمریکایی که در اعتراض به نسلکشی فلسطینیان در مقابل سفارت این رژیم در واشنگتن خود را آتش زد.
✍ «کارِ فضاحتِ سیاستهای خلافِ بشریِ #آمریکا و غربیها به جایی میرسد که شنیدید این افسر نیروی هوایی آمریکا خودش را آتش میزند؛ یعنی حتی برای آن جوانی که در آن فرهنگ تربیت شده سنگین میآید، حتی وجدان او آزرده میشود. البته به جای یک نفر، هزار نفر باید خودشان را آتش میزدند، غرق در فساد بودن نمیگذارد.»
#بیانات_رهبر_انقلاب
🎞دیدار با رأی اولیها
اسفند ١۴٠٢
🔺@tabeen113
💢ارتشی که با هدف فشل کردن مقاومت وارد غزه شده،
اینک خودش فشل گردیده است❗️♨️
چنین ارتشی چگونه میتواند جنگ را ادامه دهد؛
با چه روحیه و با چه سطح از انتظار موفقیت❓
#غزه
#طوفان_الأقصی
🔺@tabeen113
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇵🇸
💢ارتشی که با هدف فشل کردن مقاومت وارد غزه شده، اینک خودش فشل گردیده است❗️♨️ چنین ارتشی چگونه میتو
.
مقاومت فلسطین هنچنان از حمایت مؤثر شرکای خارجی خود برخوردار است؛
_حمله مجدد حزبالله به پایگاه حساس کنترل هوائی رژیم اسرائیل موسوم به پایگاه میرون که بر فراز «جبل الجرمق» قرار دارد
_و نیز حمله شدید سهشنبه هفته پیش موشکی و پهپادی حزبالله به شش منطقه اشغالی در شمال فلسطین
_و همزمان تداوم حمله غیورانه یمنیها به کشتیها و ناوهای آمریکایی و انگلیسی در دریای سرخ و خلیج عدن و دهانه بابالمندب
از جدی بودن این پشتیبانی منطقهای حکایت میکند. 🔻
▫️این حمایت ضلع عربی جبهه مقاومت از مقاومت فلسطینیها در غزه است.
#غزه
#طوفان_الأقصی
🔺@tabeen113
|یا رفیق من لا رفیق له ♡
" قسمـ بهـ ماهـ های سرجدا"
#هلال_ششم
[آنقدر که بر پیکر پاک تو سری نیست!]
به چشمان سرخش نگاه میکنم و میپرسم:
_ تو میدونستی نه؟
سرش را پایین میاندازد.
_ احمد!
سرش را بالا میآورد:
_ باور کن اگه همون موقع بهتون میگفتیم همتون خط رو رها میکردین و میومدین دنبالش.
چیزی راه نفسم را بسته و اجازه نمیدهد نفس بکشم. احمد دستم را میگیرد و کمک میکند بلند شوم.
میپرسم:
_ الان کجان؟
با دست به ماشینی که از دور دارد نزدیک میشود، اشاره میکند. بیاختیار به سمت جاده میدوم. نه فقط من، که تمام بچه های لشکر٢٧ محمد رسول الله. تمام کسانی که بعد عملیات خیبر، از جزیره به عشق دیدن حاج همت آمدند و ناگهان فهمیدند همه برگشتهاند و فرمانده شان پیش جزیره مجنون مانده است. شاید هم پیش مجنون های جزیره.
در ماشین را باز میکنند. حاج همت دوباره میان بچه ها آمده است. تابوت را بیرون میآورند. صدای اشک و ناله بچه ها، دوکوهه را پر کرده است. یکی از میان جمعیت فریاد میکشد:
_ ولی قرار نبود اینطور بیهوا ما رو بذاری بری فرمانده!
تابوت را روی زمین میگذارند. بین بچه ها همهمه میشود:
_ هر شهیدی میآوردیم حاجی پیشانیش رو میبوسید. حالا نوبت ماست!
در تابوت را باز میکنند. نایلون ها را کنار میزنند. هر لایه که کنار میرود، جان ما تا لبمان بالا میآید و دوباره برمیگردد. نایلون آخر را که کنار میزنند، صدای ضجه بچه ها بلند میشود.
احمد که کنار تابوت است با صدای بلند گریه میکند:
_ بیاین! مگه نمیخواستین پیشانی حاج همت رو ببوسین؟
جلوتر میروم. از بین بچهها گردن میکشم. پيکر را که میبینم، بیمقدمه میزنم زیر گریه.
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد!
***
محمد ابراهیم همت؛
خلاصه اش بکنی، میشود ماه!
و حالا این منم که هرشب به ماه خیره میشوم. به ستاره هایی که دورش را گرفته اند.
هرشب یاد ماه بیسری میافتم که در خیبر کامل شد.
هرشب دلم تا مجنون برایش پر میکشد.
و هرشب، صدای فرمانده در گوشم طنین میاندازد:
از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است؛
بپا خیزید و اسلام و خود را دریابید.
تا دنیا دنیاست حاج همت فرمانده جزیرهی دل های مجنون عالم است...
پایان.
و این تازه شروع ماجرا است!
#ماه_مجنون🌙❣️
🔺@tabeen113
|لشـکر صـد نفـره +∞|🇵🇸
"آرمان و روح الله رفتند که آرمان روح الله بماند"🕊️🇮🇷 ___________ یک سال گذشت... همین حوالی بود که ج
|۲۰ اسفند
درست در همان روزهایی که خیلی هایمان درگیر رفت و آمد های پایان سال و خانه تکانی هستیم، آن طرف دنیا عده ای به خاطر ما جانشان را فدا میکنند...🦋
بی ادعا و گمنام!
خدا میبیند و همین برایشان کافی است...🌱✨
شهید علی منیعات که فرزند خرمشهر، شهر پر افتخار دفاع مقدس است با فرمان مرجعیت عراق برای دفاع از حرم راهی عراق میشود تا نشان زرین «مدافع حرم ارباب ارواحنا فداه» را به دست آورد...❤️🩹
دور و بری هایش او را مصداق «مرنج و مرنجان» معروف میدانند؛
آری برای پرواز باید سبکبال بود!
علی ۲۰ اسفند سال ۹۳ در عراق به شهادت میرسد و مجید و حاج رحمان ۲۰ اسفند سال ۹۴ در سوریه!🥺
عشق است دیگر مرز نمیشناسد..
همانطور که سن و سال را!
برای همین است که مجید دهه شصتی را میگذارد کنار حاج رحمان که همرزم شهید چمران و شهید صیاد است⭐️
و این است هنر امام ما!
اگر دل به راهش بدهیم، اینچنین ما را با تمام تفاوت هایمان دور هم جمع میکند و به اوج میرساند..اللهم ارزقنا🕊✨
#آرمان_ما
#سالگرد_شهادت
#شهید_علی_منیعات
#شهید_رحمان_بهرامی
#شهید_مجید_نانآور
🔺@tabeen113
[برفراز نردبان انقلاب`🪞⭐]
#پله_اول
شروع کردم به مرور یادداشتهای بانوی انقلابی ،
مطلع اولین یادداشت، با این آیه بود:
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون...
بانوی انقلابی باید بندگی کند...
بندگی خدا در هر شرایط
در هر جایگاه...
با هر شغل و سمت...
به گاه دختر بودنش...
به هنگامه ی همسر بودنش...
میان مادری کردن هایش...
نکته اینجاست که بندگی خدا
آن هم در همه ی موقعیت های زندگی
تمرین میخواهد...
تمرینی که باید برای تدوامش،
فرصت ها را غنیمت شمرد...
#بانوی_انقلابی
#بانوی_تراز
🔺@tabeen113
#اطلاعیه
سلام و وقت بخیر خدمت همهی همراهان گرامی🌱
با اجازه از حضرت مادر، امالشهداء علیها سلام...
به استحضار میرسانیم،
مرکز فرماندهی تولید محتوای لشکر صد نفره درنظر دارد، با تغییر آرایش نیروهای خود و ایجاد معبرهای تازه، در جهت ماموریت اصلی لشکر - یعنی مسئله زن و خانواده در منظر و بستر انقلاب اسلامی - عملیات جدیدی را طرحریزی کند.
همچنین در آستانهی ماه رمضان ، به عنوان پرونده ویژه ، وارد مرحله جدیدی از عملیات محتوایی و رسانه ای حول محور مسئله غزه خواهد شد ان شاءالله.
منتظر مهمات جدید در چند محور باشید⏰
از صبوری شما متشکریم 🌸
🔺@tabeen113
💢مراقب گامهای عامدانه در راستای تنفس مصنوعی به فتنه ززآ باشید.⚠️
• اهمیت وحدت بین تمام مردم ایران
• بررسی خط دشمن در مسئله ایجاد تفرقه
🖼|جهت استوری
#تحلیل
#لشکر_صد_نفره
🔺@tabeen113